ویژگیهاى على(ع) از نگاه پیامبر(ص) و رحلت پیامبر و منازعات سیاسى ونظام رهبرى در مكتب اهل‏ بیت علیهم

ویژگیهاى على(ع) از نگاه پیامبر(ص)

پیامبر(ص) بارها به موقعیت معنوى على(ع)، فضایل آن حضرت، امتیازات او بر دیگران و مقام وصایت و وراثتش تاكید کرده است. آن بزرگوار در گفتار بلندى به دخترش فاطمه(س) مى‏فرماید:

" اى فاطمه، آیا خشنود نیستى من تو را به همسرى كسى درآوردم كه اسلامش پیشتر از دیگران و دانشش بیشتر از همگان است؟ به راستى خداى تعالى به اهل زمین توجه فرمود، از میان ایشان پدرت را برگزید و او را پیغمبر قرار داد؛ دوباره به آنها توجه فرمود، از ایشان شوهرت را برگزید و او را وصى قرار داد؛ خداى تعالى به من وحى فرمود: كه تو را به ازدواج او درآورم. اى فاطمه، آیا نمى‏دانى كه خداوند به خاطر بزرگداشت تو، تو را به همسرى بزرگترین، بردبارترین و دانشمندترین مردان، كسى كه پیش از دیگران اسلام اختیار كرد، درآورد؟"

فاطمه علیهاالسلام ازاین سخنان خندان و شكفته شد، پس رسول خدا صلى الله علیه وآله و سلم  به او فرمود: اى فاطمه، به راستى براى على هشت فضیلت است كه مانند آن به هیچ یك از پیشینیان و آیندگان داده نشده: او در دنیا و آخرت برادر من است و این فضیلتى است كه هیچ كس داراى آن نیست؛ تو، كه بانوى زنان بهشتى، همسر او هستى؛ دو نتیجه و زاده رحمت [حسن و حسین] كه فرزند زادگان منند، فرزندان اویند؛ برادرش [جعفر بن‏ابى طالب] كسى است كه با دو بال در بهشت آرایش شده و با فرشتگان هر كجا بخواهد پرواز مى‏كند؛ علم اولین و آخرین نزد اوست؛ او نخستین كسى است كه به من ایمان آورد؛ او آخرین كسى است كه هنگام مرگ با من دیدار مى‏كند و او وصى من و وارث همه اوصیاست.

و باز رسول خدا صلى الله علیه وآله و سلم  به علىعلیه السلام فرمود: یا على، با تو مخاصمه و پیكار مى‏كنند و تو به سبب هفت ‏خصلت و فضیلت‏ بر دیگران پیروز مى‏شوى كه هیچ كس داراى آن هفت ‏خصلت نیست: 1- تو نخستین ایمان‏آورندگانى؛ 2- در پیكار و جهاد با دشمنان دین از همگان بزرگتر و برترى؛3- داناترین ایشان به روزهاى خدا هستى؛ 4- در پیمان با خدا با وفاترین و پایدارترین آنهایى؛  5- با مردم مهربانتر از دیگرانى؛ 6- در تقسیم بیت‏المال به خاطر رعایت مساوات بر دیگران برترى دارى؛ 7- در فضیلتها و مزیتها در نزد خدا از همگان برتر و بزرگترى. (4)

احادیثى كه درباره فضایل و مناقب على علیه السلام از پیامبر اكرم(ص) صادر شده به اندازه‏اى است كه موضوع كتابهاى بسیارى گردیده و در این مجمل نمى‏گنجد، وما به قطره ای از دریا بسنده می کنیم.

به هر حال از مجموع این احادیث در مراحل مختلف چنین به دست مى‏آید:

1 - پیامبر اكرم(ص) در نخستین روزهاى بعثت، كه به نص قرآن ماموریت ‏یافت ‏خویشان نزدیكتر خود را به دین خدا دعوت كند، صریحا به آنان فرمود: هر یك از شما كه در اجابت دعوت من از دیگران پیشى گیرد، وزیر، جانشین و وصى من است.

على(ع) از دیگران سبقت گرفت و اسلام را پذیرفت. پیامبر(ص) از او قبول فرمود و او را وزیر و جانشین خود ساخت. على(ع) خود این رویداد را این ‏گونه بازگو مى‏كند:

من از همه كوچكتر بودم، عرض كردم: من وزیر تو مى‏شوم، پیغمبر دستش را به گردن من گذاشته، فرمود: این شخص برادر، وصى و جانشین من است، از او اطاعت كنید. مردم مى‏خندیدند و به ابوطالب مى‏گفتند: تو را امر كرد كه از پسرت اطاعت كنى! (5)

2 - پیامبر اكرم(ص) مكرر تصریح فرمود: كه على(ع) در گفتار و كردار خود از خطا و گناه مصون است، هر سخنى كه بگوید و هر كارى كه انجام دهد با دعوت دینى مطابقت دارد و داناترین مردم به معارف و شرایع اسلام است.

راویان عامه و خاصه نقل كرده‏اند كه، پیامبر(ص) فرمود: على همیشه با حق و قرآن است و حق و قرآن همیشه با اوست و تا قیامت از هم جدا نخواهند شد. (6)

3 - مجاهدتها و خدمات على(ع) او را از دیگر صحابه همواره ممتاز گردانید، خوابیدن او در بستر پیامبر در شبانگاهان هجرت و فتوحات او در بدر، احد، خندق و خیبر زبانزد همگان بود.

4 - درغدیرخم پیامبر(ص) على(ع) را به ولایت عامه مردم نصب و معرفى كرد و او را مانند خود سرپرست مؤمنان قرار داد. (7)

رحلت پیامبر و منازعات سیاسى

هر چند رحلت پیامبر و منازعات دامنه ‏دار اصحاب براى تصدى خلافت امرى اسف‏انگیز و فاجعه‏آفرین است، اما پیامى مهم دارد و آن این كه مساله رهبرى و حكومت از روشن ‏ترین و بدیهى ترین نیازهاى جامعه اسلامى است؛ نیازى كه صحابه پیامبر یك صدا براى تحقق آن قیام كردند، هیچ كس در لزوم آن تردید روا نداشت و تنها مصداق و شیوه تعیین آن مورد اختلاف واقع شد. شیعیان معتقد بودند كه انتصاب على(ع) به خلافت از سوى پیامبر، نه تنها به موجب نص صورت گرفته است، بلكه از جهت عقلى هم از پذیرش آن گریزى نیست؛ زیرا عقل نمى‏تواند بپذیرد كه رهبرى درباره كوچكترین مسایل فردى و اجتماعى با پیروان خویش سخن بگوید اما مهمترین مساله جامعه را در پرده ابهام و سكوت باقى گذارد. همچنین شیعیان ادعاى تمسك به راى اكثریت و یا اجماع امت در موضوع خلاف را بى ‏وجه مى‏دانند، خصوصا اگر كسى بخواهد آن را به گفتار و كردار پیامبر(ص) نیز مستند سازد؛ زیرا ارجاع به راى اكثریت و یا واگذارى امر امت ‏به اهل «حل و عقد» از سوى كسى كه جز وحى سخن نمى‏گوید امرى شایسته به نظر نمى‏رسد.

البته آنچه در سقیفه اتفاق افتاد، نه راى اكثریت ‏بود، نه انتخاب اهل حل و عقد، براى این كه نه راى ‏گیرى عمومى در كار بود و نه آنها كه خلیفه تعیین كردند همه اهل حل و عقد به شمار مى‏آمدند، به ویژه آن كه بسیارى از صحابه بزرگ رسول خدا(ص) مانند ابن‏عباس، زبیر، سلمان، ابوذر، مقداد و عمار دراین انتخاب حضور نداشتند و به شدت با آن مخالف بودند. همه مى دانند حتى بیعتى كه انجام شد در سطحى گسترده و عمومى نبود و تنها به تنى چند از متنفذین و سران قبایل اختصاص داشت. (8)خلیفه دوم، با آن كه خود بنیانگذار این خلافت ‏بود، مى‏گفت:

" هر كس به چنین طریقى متوسل شود شایسته بیعت نیست و هر كس چنین بیعتى كند باطل خواهد بود». (9)

اهل سقیفه حتى به همان شیوه كه خود ابداع و عمل كردند وفادار نماندند، بلكه سالیانى بعد، خلیفه اول رسما عمر را به جانشینى خود برگزید.

در پى این عمل خلیفه اول، چنین پرسشى پدید آمد: اگر تعیین جانشین امرى ‏جایز است، چرا بر پیامبر روا نبود و اگر جایز نیست، چرا خلیفه بدان دست ‏یازید؟

نظام رهبرى در مكتب اهل‏ بیت علیهم السلام

بسیارى از صحابه پیامبر با استفاده از مفاد آیاتى چون:

" و جعلنا ائمة یهدون بامرنا و كانوا بایاتنا یوقنون." (سجده/24)

" و جعلنا ائمة یهدون بامرنا لما صبروا..." ( انبیاء/‏73)

" ... قال انى جاعلك للناس اماما." (بقره/124)

و همچنین با استناد به قول و فعل پیامبر بر این باور شدند كه امام و پیشواى جامعه باید از سوى خدا و به وسیله پیامبر(ص) معرفى و معین شده، معصوم و از هرعیب و نقص خَلقى و خُلقى و سببى پیراسته باشد. و در خاندانى پاك و پاكدامن تولد یافته باشد. بنابراین درعرف خاص شیعیان: «امام‏» رهبرى سیاسى، فكرى، اخلاقى را در برمى‏گیرد و اداره اموراجتماعى، راهنمایى و ارشاد فكرى و آموزش دینى و تصفیه و تزكیه اخلاقى ازاو انتظار مى‏رود. (10)چنین شخصى مسلما باید از رذایل اخلاقى وارسته، به فضایل آراسته و در دانش و بینش و بردبارى و سایر صفات متعالى سرآمد همگان باشد.

«الامام المطهر من الذنوب، المبراء عن العیوب، المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم.‏» (11)

امام در سایه این ویژگیها ارشاد و هدایت امت را عهده ‏دار مى‏شود، اما روشن است كه به هنجار آوردن ملت، بدون نظام و برنامه و مدیریت نیرومند، هرگز ممكن نیست. از این رو امامت را «نظام دین و دنیا» دانسته‏اند: هشتمین پیشواى ما حضرت رضا(ع) مى‏فرماید:

" ان الامام نظام الدین، عزالمسلمین، غیظ المنافقین و بوارالكافرین"؛ امام سبب برپایى نظام دین، خشم منافقین و نابودى كافرین است.

آرمان طرفداران مكتب اهل بیت پیامبراین بود كه چنین كسى بر جامعه اسلامى حكومت كند. و آنها در سایه چنین آرمان بلندى همواره بر سلاطین فاسد و ستمگر شوریده‏اند. متفكر معروف عراقى دكتر على الوردى در این باره مى‏نویسد:

" شیعه ائمه خود را معصوم از گناه (پیراسته از فساد اخلاقى و سیاسى و اجتماعى) مى‏دانند و این عقیده یعنى اصل عصمت، نتایج اجتماعى و عملى سترگى در پى داشت؛ زیرا غیر مستقیم انتقادى از ستمگرى‏ها و تباهكارى‏هاى خلفا، سلاطین و قدرتمندان بود. شیعیان، كه اعتقاد به عصمت دارند، با عصمت ائمه خود، گناهان بزرگ ستمكاران و فرمانروایان را مورد حمله قرار مى‏دادند و ائمه خود را به عنوان نمونه تمام‏ عیار عصمت و پاكدامنى در برابر آنان مى‏گذاشتند. تشیع، مانند هر مسلك انقلابى، ریشه فساد و تباه روزى و سیاه روزگارى جامعه را در سازمان حكومت جستجو مى‏كند و ناآگاهان و شناخت‏ نایافته‏ها (توده غافل و ناآگاه) را مسؤول و مقصر نمى‏شناسد. اعتقادى كه شیعیان در باره امامت دارند همیشه آنها را به قیام بر ضد حكومتها واداشته است. شیعیان تنها حكومتى را بر حق مى‏دانند و از آن رضایت دارند كه امامى معصوم از آل على آن را اداره كند. این عقیده موجب دوام و استحكام دشمنى میان شیعیان و صاحبان قدرت شده و بر این اساس بود كه شیعه را گاهى به زندقه و الحاد متهم مى‏ساختند. رافضى بودن، معنى تلویحى و ضمنى آن، عبارت از رفض (رد و انكار) دین و دولت‏ بود و دوره‏اى بر مسلمین گذشت كه اگر به زندقه یا كفر یا الحاد متهم مى‏شدند، بهتر از آن بود كه به تشیع یا رفض متهم شوند و نشانه‏هاى آن تا امروز بر جاى مانده است." (12)

به حقیقت اصل عصمت و همچنین اندیشه ضرورت تنصیص امامت و رهبرى از جانب خدا و پیامبر و حصر این رهبرى در خاندان على، درفش فكرى و پرچم مقاومت ‏سیاسى و مبارزه معنوى گروههاى مخالف و انقلابى جامعه علیه خلفا و صاحبان امتیازات سیاسى و اجتماعى بود. حتى بارتلس، محقق و مورخ روسى، نیز مى‏پذیرد كه نهضتها اغلب از آنجا آغاز مى‏شد كه داعیان از جانب مدعیان امامت ‏به قصد متشكل ساختن پیروان در روستاها و میان قبایل و عشایر ظاهر مى‏شدند و مخفیانه به كسانى كه مورد اعتماد بودند، تلقین مى‏كردند كه قدرت و حكومت امویان و یا عباسیان از شیطان است و امیرالمؤمنین واقعى از اولاد على علیه السلام ظهور كرده، زمین را از قسط و عدل پر خواهند كرد، چنان كه از جور و ستم پر شده است. (13)

به گزارش قاضى نعمان، در طول قرن هشتم تا نهم میلادى در اصفهان، هرات، خراسان، فارس، رى و نقاط دیگر صد و نه جنبش به رهبرى فرزندان على برپا شد و همه آنها مدعى بودند كه «علم حقیقى‏» محمد(ص) و كلید گنج اسرار رسالت نزد آنها و مسند خلافت‏ حق آنهاست‏». (14)

اما باید دانست كه غیبت امام معصوم هرگز به معناى تعطیل شدن نظام دینى نیست؛ زیرا اولا اجراى بسیارى از احكام اسلامى متوقف بر وجود نظام است و ثانیا حفط كیان اسلام و مسلمین بدون برخوردارى از قدرت و حاكمیت دین ممكن نیست. در عصر غیبت این مسؤولیت ‏به عهده كسى است كه از نظر علم و عدالت و دیگر ملاكها از دیگران به امام معصوم(ع) نزدیكترباشد.

پى ‏نوشت ها:

1- براى آگاهى بیشتر رجوع شود به كتاب «ماجراى سقیفه‏» نوشته محمدرضا مظفر، ترجمه سید غلامرضا سعیدى، ص‏39.

2- سوره مائده، آیه‏67.

3- براى آگاهى بیشتر رجوع شود به كتابهاى «على در قرآن و حدیث‏» و «تجلى امامت‏» تالیف سید على‏اصغر ناظم ‏زاده.

4- ارشاد، ج 1، ص 32.

5- طبرى، ج 2، ص‏63.

6- غایة ‏المرام، ص‏539.

7- براى آگاهى از منابع حدیث غدیر، رجوع شود به دو كتاب «عبقات‏الانوار، میرحامد حسین هندى‏» و «الغدیر، عبدالحسین امینى.»

8- تاریخ یعقوبى، ج 2، صص‏103 و106/ مروج الذهب، ج 2، صص‏307 و 352.

9- كنزالعمال، ج‏3، ص‏2326.

10- پیشواى صادق، آیت‏الله خامنه‏اى، صص 70 و 71.

11- اصول كافى، ج 1، ص‏387.

12- وعاظ السلاطین، صص 302 و303.

13- ناصرخسرو و اسماعیلیان، بارتلس، ص‏76.

14- همان كتاب، و نیز بنگرید به كتاب حكومت اسلامى از دیدگاه نائینى، حمید رضا مستعان، صص 8 - 10.

+ نوشته شده در  ساعت   توسط s.kazemi  |  نظر بدهید

عید غدیر از دیدگاه‏ علامه جعفر مرتضى العاملى

عید غدیر از دیدگاه‏ علامه جعفر مرتضى العاملى


عید غدیر خم (1)

عید غدیر، یك عید اصیل اسلامى است. چرا كه روز هجدهم ذى الحجه را مسلمانان در سه قرن اول، به این عنوان جشن مى‏گرفته‏اند. گفتار مقریزى كه مى‏گوید: « اولین بارى كه این عید در اسلام معروف شد، در زمان فرمانروایى معزالدوله على بن ‏بویه، در عراق بود، وى آن را به سال سیصد و پنجاه و دو هجرى، به وجود آورد و از آن پس، شیعیان این روز را عید قرار دادند، (2) غیر صحیح و قابل قبول نیست. زیرا مسعودى گفته است: « فرزندان و شیعیان على رضى الله عنه، این روز را گرامى مى‏داشتند.» (3) و این در حالى است كه مسعودى شش سال قبل از تاریخى كه مقریزى مى‏گوید، یعنى به سال سیصد و چهل و شش هجرى، فوت كرده است. فرات بن ‏ابراهیم از دانشمندان قرن سوم، حدیثى را از امام صادق علیه السلام روایت مى‏كند كه حضرت در آن از آباء طاهرینش علیهم السلام نقل مى‏كند : رسول اكرم (ص) فرمود:

« یوم غدیر خم أفضل أعیاد أمتى...»؛ روز غدیر از بهترین اعیاد امت من است... (4)

امام على(ع) در سالى كه روز جمعه و روز غدیر با هم مصادف شده بود، براى مردم خطبه خواند و در آن فرمود:

«ان الله عزوجل جمع لكم معشرالمؤمنین فى هذا الیوم عیدین عظیمین كبیرین...»؛ خداى عزوجل در این روز، دو عید عظیم بزرگ را براى شما گروه مؤمنان جمع كرده است.

  در این خطبه طولانى  امام مردم را به انجام كارهایى كه شایسته است در اعیاد انجام گردد و اظهار شادى و سرور در این گونه ایام ـ به طور تفصیل ـ امر مى‏كند. طالبین به این خطبه مراجعه كنند. (5)

فرات به سند خود از فرات بن‏ أحنف و او از امام صادق(ع) روایت مى‏كند كه: به امام عرض كردم: فدایت شوم، آیا عیدى بهتر از  عید فطر ، و  عید قربان ، و روز جمعه، و  روز عرفه  براى مسلمین وجود دارد؟ حضرت به من فرمود:

«نعم، أفضلها و أعظمها و أشرفها عندالله منزلة، هو الیوم الذى أكمل الله فیه الدین، و أنزل على نبیه محمد: ألیوم اكملت لكم دینكم الخ...» (6) ؛ بله، افضل و أعظم و أشرف اعیاد از نظر قدر و منزلت در نزد خدا، روزى است كه در آن خدا دینش را كامل كرد و آیه شریفه: الیوم أكملت لكم دینكم... را بر پیامبرش نازل كرد.

در كتاب شریف كافى آمده است: حسن بن ‏راشد از امام صادق(ع) نقل مى‏كند كه حضرت روز غدیر را عید خواند و در آخر كلام خود فرمود:

« فإن الأنبیاء صلوات الله علیهم كانت تأمر الأوصیاء بالیوم الذى كان یقام فیه الوصی أن یتخذ عیدا»؛ انبیاء الهى صلوات الله علیهم به جانشینان خود دستور مى‏دادند كه روز انتخاب و برگزیدن وصى را جشن بگیرند. حسن مى‏گوید: عرض كردم: اگر كسى آن را روزه بگیرد چه وضعى دارد؟

حضرت فرمود: «صیام ستین شهرا» (7)

و در روایت دیگرى آمده است كه: رسول اكرم(ص) به حضرت على(ع) سفارش كرد كه مسلمین این روز را عید بگیرند. (8) در این باره به روایات ذیل مراجعه كنید:

روایت مفضل بن عمر از امام صادق(ع)، (9) روایت عمار بن ‏حریزعبدى از امام صادق(ع) (10) و روایت ابوالحسن لیثى از امام صادق(ع) (11) و نیز روایت زیاد بن ‏محمد از آن حضرت(ع). (12)

« فیاض بن‏عمر محمد بن ‏طوسى در سال دویست و پنجاه و نه، در حالى كه بیش از نود سال از عمرش مى‏گذشت گفت: ابوالحسن على بن ‏موسى‏الرضا علیه السلام را در روز غدیر خم دیدم كه گروهى از خواصش، در حضور آن بزرگوار نشسته بودند. حضرت(ع) آنان را براى صرف افطار دعوت كرده بود و طعام و خیرات و عطایایى از قبیل پوشاك و حتى انگشتر و كفش به منازل آنان فرستاد و وضع آنان و حواشى خود را تغییر داد و در آن روز وسائلى را دیدم به كار گرفتند كه سابقه نداشت. و در این حال حضرت(ع) فضایل این روز بزرگ را براى آنان ذكر مى‏كرد... .» (13)

در كتاب مختصر بصائرالدرجات، به اسناد از محمد بن‏علاء همدانى واسطى و یجبى بن ‏جریح بغدادى آمده است كه گفتند: « با هم، به قصد دیدار احمد بن‏ اسحاق قمى، از اصحاب امام حسن عسكرى(ع) (متوفاى 260) عازم شهر قم شدیم. هنگامى كه رسیدیم، در منزل او را كوبیدیم، دختركى عراقى در را باز كرد. حال احمد را از او پرسیدیم. گفت: مشغول برگزارى عید خود است، زیرا امروز عید است. گفتیم: سبحان الله، أعیاد شیعه چهار تاست: عید قربان، عید فطر، عید غدیر و روز جمعه الخ...» (14)

 علامه امینى  در كتاب ارزشمند الغدیر، ده ها روایت از ده ها كتاب مورد وثوق اهل سنت دال بر عید بودن روز غدیر در قرون اول اسلام و این كه این عید، شایع و معروف بود، جمع ‏آورى و نقل كرده است... كافى است به فصلى از این كتاب مراجعه شود كه در آن تبریك و تهنیت شیخین (ابوبكر و عمر) به حضرت على(ع) را به مناسبت انتصاب او از طرف رسول خدا(ص) به ولایت، ذكر مى‏كند.

غیر از منابعى كه تهنیت صحابه را بدین مناسبت ذكر كرده‏اند و علاوه بر منابع بسیارى كه بر عید بودن روز غدیر تصریح كرده‏اند، علامه امینى تبریك شیخین را از شصت منبع معتبر ذكر كرده است.

در این باره رجوع كنید به: الغدیر / ج 1 / از ص 267 تا ص 289.

لذا از این مطالب معلوم مى‏شود كه: گفته ابن ‏تیمیه در مورد عید غدیر كه: عید گرفتن این روز هیچگونه دلیلى ندارد و در بین سلف، چه از اهل بیت و چه از دیگران، كسى آن را جشن نگرفته، (15) صحیح نیست و مستند به دلیل علمى یا تاریخى نمى‏باشد و دلائل محكم خلاف آن را ثابت مى‏كند .

 

پى‏نوشت ها:

1ـ بزرگداشت‏ها در اسلام ( المواسم و المراسم)، علامه جفعر مرتضى عاملى، ترجمه: محمد سپهرى.

2ـ الخطط مقریزى، ج 1، ص 288.

3ـ التنبیه و الاشراف، صص 221 و 222.

4ـ الغدیر، ج 1، ص 283.

5ـ مصباح المتهجد، ص 698.

6ـ الغدیر، ج 1، صص 284 و 285 / تفسیر فرات، ص‏ 12.

7ـ كافى، ج 4، صص 149 ـ 148/ الغدیر، ج 1، ص 285 به نقل از كافى / مصباح المتهجد، ص 680/ تاریخ بغداد، ج 8، ص 290/ تذكرة الخواص، ص 30/ مناقب خوارزمى، ص 94 به جاى شصت ماه، شصت سال آورده، مناقب الامام على از ابن‏ مغازلى، ص 19/ فرائد السمطین، باب 13، ج 1، ص 77 مانند مناقب خوارزمى/ الغدیر، ج 1، ص 401 و 402.

8 ـ كافى، ج 4، ص 149/ الغدیر، ج 1، صص 285 و 286.

9ـ خصال صدوق، ج 1، ص 246/ الغدیر، ج 1، ص‏ 286.

10ـ مصباح المتهجد، ص 680/ الغدیر، ج 1، ص 286.

11ـ الغدیر، ج 1، ص 287 به نقل از حمیرى .

12ـ مصباح المتهجد، ص 679 .

13ـ الغدیر، ج 1، ص 287/ مصباح المتهجد، ص 696 .

14ـ الغدیر، ج 1، ص 287.

15ـ اقتضاء الصراط المستقیم، ص 294.

 

+ نوشته شده در  ساعت   توسط s.kazemi  |  نظر بدهید

غدیر در کلام امیر

غدیر در کلام امیر

.غدیر از نگاه مولی الموحدین علی علیه السلام

.منشورعلوی علیه السلام در عید غدیر

در دوره خلافت و حاکمیت علی بن ابیطالب علیه السلام، روز عید غدیری  با جمعه مصادف گردید . امام در آن روز خطبه ای مفصل ایراد فرمود و مباحث عمیق و ارزشمندی در توحید و نبوت و امامت بیان داشت .

ایشان نخست به حمد و ثنای خدای متعال پرداخت، صفات ربوبی اش را برشمرد، نعمت هایش را مورد توجه قرار داد و بعد خطاب به مردم فرمود: خداوند تعالی امروز دو عید بسیار بزرگ ( جمعه وغدیر) را در یک زمان برای شما قرار داده است؛ دو عیدی که هر یک فلسفه وجودی دیگری را تکامل می بخشد و به وسیله هر کدام هدایت در دیگری اثر بخش می شود ... سپس فرمود: توحید و ایمان به یگانگی خداوند پذیرفته نمی شود مگر با اعتراف به نبوت پیامبرش محمد صلوات الله علیه، و دین و شریعت محمد صلوات الله علیه پذیرفته نمی شود مگر با قبول ولایت امر کسی که خدا فرمان ولایتش را داده است، و همه این امور سامان نمی پذیرد مگر بعد از توسل و تمسک به اهل ولایت .


غدیر از نگاه مولی الموحدین علی علیه السلام

سپس فرمود: خداوند در روز غدیر آنچه درباره منتخب خود اراده کرد بر پیامبرش فرو فرستاد . به او فرمان داد تا ولایت و وصایت را ابلاغ کند، مجال را از کافران و منافقان بگیرد و نگران گزند دشمنان نباشد . روز غدیر، قدر و منزلت بسیار دارد، در آن روز گشایش های الهی فرا رسیده و حجتش بر همه تمام شده است . امروز روز روشنگری و اظهار عقیده از جایگاه بلند و روشن است، امروز روز تکامل دین و روز وفای به عهد است .

غدیر روز رسول الله (صلوات الله علیه) و مشهود من (علی ابن ابیطالب) است . روز ذلت و خواری شیطان، روز استدلال و برهان است . روز جدا شدن صفوف کسانی است که آن را تکذیب می کردند . امروز بزرگترین روزی است که عده ای از شما از آن اعراض کردید . روز هدایت و امتحان بندگان خداست . روز آشکار شدن کینه های نهفته در دل ها و سینه ها ، روز عرضه نصوص (سخنان بدون ابهام پیامبر) بر افراد مومن و دلباخته است. غدیر روز شیث پیغمبر است ، روز ادریس و یوشع و شمعون و ... .


منشورعلوی علیه السلام در عید غدیر

امیرمومنان علیه السلام در قسمت آخر خطبه فرمود: رحمت خدا بر شما ای مسلمانان. بعد از برگشت از این اجتماع بزرگ، امروز(غدیر) را عید بگیرید و با انجام این امور آن را بزرگ بشمارید:

-  نعمت را بر افراد خانواده و خویشاوندانتان گسترش دهید و نیکی و بخشش پیشه کنید .

-  خدا را در برابر نعمت هایی که به شما ارزانی داشته، شکرگزار باشید .

-  کنار یکدیگر جمع شوید تا خداوند اجتماع شما را فراگیر نماید .

-  نعمتهای الهی را به یکدیگر تهنیت گویید همان طور که خداوند( در این روز) با اعطای اجر و ثوابی بیش از دیگر اعیاد ، به شما تبریک می گوید.

-  با خوش رویی و شادمانی یکدیگر را در آغوش بگیرید .

-  در هنگام دیدار یکدیگر، مصافحه کنید و به هم تبریک بگویید .

 

منبع:

اقبال الاعمال، سید بن طاووس، صص 464-461.
+ نوشته شده در  ساعت   توسط s.kazemi  |  نظر بدهید

شهید مطهرى و واقعه غدیر

شهید مطهرى و واقعه غدیر



بهترین تعبیر درباره استاد شهید مطهرى ، كلام امام خمینى  - رضوان الله علیه - است: « شهید بزرگوار و متفكر و فیلسوف و فقیه عالی مقام مرحوم آقاى حاج شیخ مرتضى مطهرى - قدس سره - ... كه در اسلام ‏شناسى و فنون مختلفه اسلام و قرآن كریم كم نظیر بود ... در عمر كوتاه خود اثرات جاویدى به یادگار گذاشت كه پرتوى از وجدان بیدار و روح سرشار از عشق به مكتب بود. او با قلمى روان و فكرى توانا در تحلیل مسائل اسلامى و توضیح حقایق فلسفى با زبان مردم و بى ‏قلق و اضطراب به تعلیم و تربیت جامعه پرداخت. آثار قلم و زبان او بى‏استثنا آموزنده و روان ‏بخش است و مواعظ و نصایح او كه از قلبى سرشار از ایمان و عقیدت، نشات مى‏گرفت، براى عارف و عامى سودمند و فرح زاست... .»

نظر استاد شهید مطهرى درباره هر مساله اسلامى، آینه اسلام ناب محمدى(ص) است كه با دلیل استوار و عبارات رسا و زیبا بیان كره است. عمده مباحث استاد درباره غدیر، در كتاب پر برگ و بار «امامت و رهبرى‏» ذكر شده است . به مناسبت عید غدیر به نقطه نظرات این اسلام شناس شهید و مرزبان فرهنگ علوی می پردازیم.

 

غدیر و آینه تبلیغ

استاد مطهری، در بحث «امامت در قرآن‏» به آیات مورد استدلال شیعه، توجه كرده و بعد از ذكر و شرح آیه «انما ولیكم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزكوة و هم راكعون.‏» (مائده/ 55) به تفسیر آیه تبلیغ پرداخته و مى‏نویسد:

«... از آیاتى كه در این مورد در سوره مائده وارد شده یكى این آیه است: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته ( مائده/‏67) اینجا لحن، خیلى شدید است: اى پیامبر! آنچه را كه بر تو نازل شد تبلیغ كن و اگر تبلیغ نكنى رسالت الهى را تبلیغ نكرده‏اى.

مفاد این آیه آنچنان شدید است كه مفاد حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتة جاهلیة‏.» اجمالا خود آیه نشان مى‏دهد كه موضوع آنچنان مهم است كه اگر پیغمبر تبلیع نكند، اصلا رسالتش را ابلاغ نكرده است.

سوره مائده به اتفاق شیعه و سنى، آخرین سوره‏اى است كه بر پیغمبراکرم نازل شده و این آیات، جزء آخرین آیاتى است كه بر پیامبر نازل شده یعنى در وقتى نازل شده كه پیغمبر(ص) تمام دستورات دیگر را در مدت سیزده سال مكه و ده سال مدینه گفته بوده و این، جزء آخرین دستورات بوده است. شیعه سؤال مى‏كند: این دستورى كه جزء آخرین دستورهاست و آنقدر مهم است كه اگر پیغمبر آن را ابلاغ نكند، همه گذشته‏ها كان لم یكن [هیچ و پوچ] است چیست؟ یعنى شما نمى‏توانید موضوعى نشان بدهید كه مربوط باشد به سال هاى آخر عمر پیغمبر و اهمیتش در آن درجه باشد كه اگر ابلاغ نشود هچ چیز ابلاغ نشده است. ولى ما مى‏گوییم آن موضوع، مساله امامت است كه اگر نباشد، همه چیز كان لم یكن است، یعنى شیرازه اسلام از هم مى‏پاشد. به علاوه شیعه از كلمات و روایات خود اهل تسنن، دلیل مى‏آورد كه این آیه در غدیر خم نازل شده است.» (1)

 

غدیر و آیه اكمال دین

شهید مطهرى آیه اكمال را این چنین تفسیر مى‏نماید:

«در همان سوره مائده، آیه« الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتى و رضیت لكم الاسلام دینا» (مائده/‏3)؛ امروز دین را به حد كمال رساندم و نعمت را به حد آخر، تمام كردم، امروز است كه دیگر اسلام را براى شما به عنوان یك دین پسندیدم، نشان مى‏دهد كه در آن روز، جریانى رخ داده كه آن قدر با اهمیت است كه آن را مكمل دین و متمم نعمت ‏خدا بر بشر شمرده است و با بودن آن، اسلام، اسلام است و خدا این اسلام را همان مى‏بیند كه مى‏خواسته و با نبودن آن، اسلام، اسلام نیست. شیعه به لحن این آیه كه تا این درجه براى این موضوع اهمیت قائل است استدلال مى‏كند و مى‏گوید: آن موضوعى كه بتواند نامش مكمل دین و متمم نعمت و آن چیزى باشد كه با نبودنش، اسلام، اسلام نیست، چه بوده است؟ مى‏گوید ما مى‏توانیم موضوعى را نشان بدهیم كه در آن درجه از اهمیت‏ باشد ولى شما نمى‏توانید. به علاوه روایاتى هست كه تایید مى‏كند این آیه هم در همین موضوع [غدیر خم] وارد شده است.» (2)

مراد از «الیوم‏» چه روزى است؟

درباره این كه مقصود از«الیوم‏» در آیه اكمال دین، چه روزى است، استاد مطالبى پر بار و پر دامنه (3) عرضه مى‏دارد و به نقد و بررسى آراء در این موضع مى‏پرازد. او بعد از ذكر و نقد آراء دیگر (1- روز بعثت 2- روز فتح مكه ‏3- روز قرائت ‏سوره برائت) به بیان و استدلال شیعه پراخته و مى‏گوید:

«... استدلال شیعیان یكى از جنبه تاریخى است كه مى‏گویند وقتى ما مى‏بینیم در لفظ آیه: "الیوم اكملت لكم دینكم" این مطلب نیست كه «امروز» كدام روز است، به تاریخ و شان نزول ها مراجعه مى‏كنیم در نتیجه مى‏بینیم [كه روایات] نه یكى، نه دو تا و نه ده تا بلكه به طور متواتر مى‏گوید: این آیه در روز غدیر خم نازل شد كه پیغمبر(ص)، على(ع) را به جانشینى خودش نصب كرد.  ولى آیا قرائنى كه در خود آیه هست، همین را كه تاریخ تایید مى‏كند، تایید مى‏نماید یا نه؟ [مى‏بینیم كه تایید مى‏كند] آیه این است: "الیوم یئس الذین كفروا من دینكم"؛ امروز( یا بگوییم آن روز) كافران از دین شما مایوس شدند. این را ما ضمیمه مى‏كنیم به یك سلسله آیات دیگرى در قرآن كه مسلمین را تحذیر مى‏كند، مى‏ترساند و مى‏گوید كافران دائما نقشه مى‏كشند و دوست دارند كه شما را از دینتان برگردانند و علیه دینتان اقدام مى‏كنند... از طرف دیگر مى‏بینیم در آن آیه مى‏گوید ولى امروز دیگر مایوس شدند، از امروز دیگر فعالیت كافران علیه دین شما به پایان رسید "فلا تخشوهم" دیگر از ناحیه آنها بیمى نداشته باشید "واخشون" از من بترسید! ...

پس معنى" الیوم یئس الذى كفروا من دینكم فلا تخشوهم واخشون" این است كه دیگر كافرهاى بیرون جامعه اسلامى [از این كه دین شما را از بین ببرند] مایوسند، از ناحیه آنها دیگر خطرى براى عالم اسلامى نیست، از من بترسید، یعنى از خودتان بترسید. اى جماعت مسلمین! بعد از این اگر خطرى باشد آن است كه خودتان با نعمت اسلام بد عمل بكنید، كفران نعمت ‏بكنید، آن استفاده‏اى را كه باید ببرید نبرید، در نتیجه، قانون من در مورد شما اجرا شود: "ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم." از این روز، دیگر خطرى از خارج، جامعه اسلامى را تهدید نمى‏كند[ زیرا، امام و حافظ نظام، تعیین شد] خطر از داخل تهدید مى‏كند.» (4)

 

تواتر حدیث غدیر

استاد، یكى از ادله شیعه در امامت را تواتر حدیث غدیر شمرده و مى‏نویسد:

«... [خواجه نصیر] مى‏گوید:" و لحدیث الغدیر المتواتر"؛ حدیث غدیرى كه متواتر است. متواتر در علم حدیث اصطلاحى است. تواتر یعنى [مقدار نقل خبر] فوق تبانى [بر دروغ] باشد. شیعه مدعى است كه نقل خبر غدیر در حدى است كه ما احتمال تبانى هم در آن نمى‏توانیم بدهیم و بگوییم مثلا چهل نفر از صحابه پیغمبر تبانى كردند بر یك دروغ! خصوصا كه بسیارى از ناقلان این خبر، جزء دشمنان على(ع) بوده یا از طرفداران ایشان شمرده نشده‏اند... .» (5)

شهید مطهرى درباره این قسمت از روایت غدیر كه «من كنت مولاه فهذا على(ع) مولاه‏» معتقد است كه حتى شاید سنی ها هم نتوانند انكار كنند كه متواتر است. (6)

 

حدیث غدیر در منابع تاریخى

در نظر استاد، گذشته از كتب روایى، حدیث غدیر  در بسیارى از كتب تاریخى هم ذكر شده است كه آن كتب از منابع معتبر و مهم تاریخ شمرده مى‏شوند:

" قدیمی ترین كتاب تاریخى اسلام از كتاب هاى تاریخ عمومى اسلامى و از معتبرترین كتاب هاى تاریخ اسلامى كه شیعه و سنى آن را معتبر مى‏شمارند كتاب تاریخ یعقوبى است. مرحوم دكتر آیتى هر دو جلد این كتاب را ترجمه كرده‏اند، كتاب بسیار متقنى است و در اوایل قرن سوم هجرى نوشته شده است. ظاهرا بعد از زمان مامون و حدود زمان متوكل نوشته شده است. این كتاب كه فقط كتاب تاریخى است و حدیثى نیست، از آن كتاب هایى است كه داستان غدیر را نوشته است. كتاب هاى دیگرى كه آنها را هم اهل تسنن نوشته‏اند نیز حادثه غدیر خم را ذكر كرده‏اند." (7)

 

غدیر در آیینه شعر

ادبیات و به ویژه شعر، آیینه تمام نماى فرهنگ جامعه است و حضور مساله‏اى در ادبیات هر زمانى، نشانه مطرح بودن آن مى‏باشد. و غدیر در همه قرن ها در ادب و فرهنگ مردم حضور داشته است. استاد درباره توجه علامه امینى در الغدیر به این مساله مى‏نویسد: " (الغدیر) از جنبه ادبى هم استفاده كرده است، چون در هر عصرى هر مطلبى كه در میان مردم وجود داشته باشد، شعرا آن را منعكس مى‏كنند... [علامه امینى] مى‏گوید اگر مساله غدیر مساله‏اى بود كه به قول آنها مثلا در قرن چهارم به وجود آمده بود، دیگر در قرون اول و دوم و سوم، شعرا، این همه شعر، درباره‏اش نگفته بودند. در هر قرنى ما مى‏بینیم كه مساله غدیر، جزء ادبیات آن قرن است. بنابراین، چگونه مى‏توانیم این حدیث را انكار كنیم؟!" (8)

 

شرح حدیث غدیر

استاد، این حدیث را كه حدیث هدایت و روشنایى است؛ این چنین ذكر و شرح مى‏كند:

هنگامى كه به غدیر خم كه نزدیك جحفه (10) است رسیدند، قافله را متوقف و اعلام كردند كه مى‏خواهم درباره موضوعى با مردم صحبت كنم. (این آیه‏ها نیز در آنجا نازل شد.) بعد دستور داد كه منبرى برایش درست كردند. از جحاز شتر و چیزهاى دیگر، مركز مرتفعى ساختند. حضرت رفت ‏بالاى آن و مفصل صحبت كرد:

"الست اولى بكم من انفسكم؟ قالوا: بلى. آنگاه فرمود: من كنت مولاه فهذا على مولاه." بعد از این بود كه این آیه نازل شد: "الیوم یئس الذین كفروا من دینكم فلا تخشوهم واخشون الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتى..." اینها را در كتاب هایى مثل الغدیر یا ترجمه‏هاى آن نوشته‏اند. (11)

این مطلب گذری بود بر نظرات استاد شهید مرتضی مطهری (ره) که نسبت به امامت و عید غدیر بیان کرده بودند.

 

پى‏نوشت ها:

1-   ، چاپ دوم 1364 ش، صص 61 - 62.

2- امامت و رهبرى، صص 62 -63.

3- مطالب استاد در 20 صفحه ذكر شده است: امامت و رهبرى، صص 118 -137.

4- امامت و رهبرى، صص 132 -137.

5- همان، صص 104 - 105.

6- همان، ص‏113.

7- امامت و رهبرى، ص 130.

8- امامت و رهبرى، ص 101.

9- حجة الوداع در سال آخر عمر حضرت رسول، دو ماه مانده به وفات ایشان، رخ داده است. وفات حضرت رسول در بیست و هشتم صفر یا به قول سنی ها در دوازدهم ربیع الاول اتفاق افتاده است. در هجدهم ذى الحجه به غدیر خم رسیدند. مطابق آنچه كه شیعه مى‏گوید حادثه غدیر خم دو ماه و ده روز قبل از وفات حضرت روى داده و مطابق آنچه كه سنی ها مى‏گویند این حادثه دو ماه و بیست و چهار روز قبل از رحلت ‏حضرت رسول اتفاق افتاده است. ( این مطلب از استاد شهید است).

10- ... جحفه، میقات اهل شام است ‏یعنى وقتى افراد از راه شام كه شمال غربى [مكه] مى‏شود مى‏آمدند، پس از پیمودن اندكى از راه به جحفه مى‏رسیدند. پیغمبراكرم(ص) آنجا را میقات قرار دادند براى مردمى كه از آن راه مى‏آیند. غدیر خم، نزدیك جحفه است و محلى بوده كه مسلمین در بازگشت از مكه وقتى به آن نقطه مى‏رسیدند متفرق مى‏شدند، اهل مدینه به مدینه مى‏رفتند و دیگران نیز به شهرهاى خود. ( این مطلب هم استاد شهید است.)

11- امامت و رهبرى، صص 130 - 132 و صص 84 - 85.

+ نوشته شده در  ساعت   توسط s.kazemi  |  نظر بدهید

امام علی علیه السلام از دیدگاه اندیشمندان غیرمسلمان

امام علی علیه السلام از دیدگاه اندیشمندان غیرمسلمان



علی علیه السلام شخصیتی بزرگ و بی بدیل است که در طول تاریخ همواره مورد مدح و ستایش بزرگان قرار گرفته و حتی  کسانی که به امامت علی (ع) باور ندارند نیز، او را در نوع خود یگانه و بی نظیر می دانند؛ مطلبی که پیش رو دارید نمونه ای است از گفتار اندیشمندان غیر مسلمان درباره حضرت علی (ع) ... :

- " جبران خلیل جبران"

که از علمای بزرگ مسیحیت، مرد هنر و صاحب ذوق بدیعی است لب به ستایش علی گشوده و چنین می گوید:" به عقیده من علی بن ابیطالب ( پس از پیامبر) نخستین مرد از قوم عرب است که وجودش، همه فضائل کامل بودن را در قوم خویش دمید و آهنگ آن را به گوش مردمی رسانید که پیش از آن مانند آن را نشنیده بودند و در بین تاریکی های جاهلیت از روش روشن او متحیر ماندند؛ پس کسی که طریق علی را پسندید به فطرت سلیم بازگشت و آن که از باب خصومت وارد شد جاهیلت را ترجیح داد."جبران معتقد بود که:" دو طایفه شیفته روش علی بودند یکی خردمندان پاکدل و دیگری نیکو سرشتان با ذوق، علی بن ابیطالب شهید عظمت خویش گشت او از دنیا رفت در حالی که نماز بر زبانش جاری و دلش از شوق خدا لبریز بود. مردم عرب، حقیقت مقام او را درک نکردند تا گروهی از مردم کشور همسایه آنها( ایران) برخاسته، این گوهر گرانبها را از سنگ تشخیص داده و او را شناختند."

جبران اضافه می کند که:" علی (ع) مانند پیغمبران درگذشت، مقام و شأن او در بصیرت و بینایی چون پیغمبران، مختص شهر، بلد، قوم، زمان و مکان نبوده و شخصیتی بین المللی داشت."

جبران همیشه نام علی (ع) را در مجالس خاص و عام به زبان می آورد،  تعظیم می کرد و می گفت علی از جهان رفت درحالی که هنوز رسالتش را به کمال، تبلیغ نکرده بود.

- "شبلی شمیل"

دانشمندی است که در سال 1335 هجری درگذشت، وی شاگرد برجسته مکتب داروین بود و نخستین کسی است که نظریه" قوه" را در شرق منتشر کرد سپس برخلاف مکتب استاد خود که فردی الهی بود، به انکار مقدسات و جهان ماوراء طبیعت برخاست وتا لحظه مرگ از مکتب مادیگری پیروی نمود.وی با اصراری که در انکار توحید داشت، در برابر شخصیت علی ( ع) سرتعظیم فرود آورده و در مورد او چنین می گوید:" امام و پیشوای انسان ها علی بن ابیطالب بزرگ بزرگان و یگانه نسخه ای است که با اصل خود «پیامبر( ص)» مطابق است هرگز اهل شرق و غرب، سخنرانی نظیر او در گذشته و حال ندیده است."

- " میخائیل نعیمه"

که از دانشمندان مسیحی است در مقدمه ای که بر کتاب " صوت العدالة الانسانیة" نوشته درباره حضرت علی (ع) چنین می گوید:" پهلوانی امام( ع) تنها در میدان جنگ نبود بلکه او در روشن بینی،  پاکدلی، بلاغت، سحر بیان،  اخلاق فاضله،  شور ایمان،  بلندی همت،  یاری ستمدیدگان و ناامیدان، متابعت حق و راستی و بالجمله در همه صفات پهلوان بود. اگر چه مدت زیادی از حضور او گذشته، اما هر گاه بخواهیم بنیاد زندگی نیکو و سعادتمندی را بگذاریم باید به روش او رجوع کرده و دستور و نقشه را از او بگیریم."- " جرج جرداق"مسیحی، نویسنده معروف لبنانی در کتاب " صوت العدالة الانسانیة " درباره علی ( ع) چنین می نویسد: ای دنیا چه می شد اگر همه نیروهایت را در هم می فشردی و دوباره شخصیتی مانند علی با آن عقل، قلب ، زبان و شمشیر نمودار می کردی؟"

- " کارلایل"

فیلسوف انگلیسی، هر گاه به نام علی (ع) می رسید بزرگی علی چنان او را به وجد می آورد و نیروی عظمت آن حضرت چنان تحریکش می کرد که از بحث علمی بیرون می شد و بی اختیار شروع به مدیحه سرایی او می کرد، او درباره علی چنین می گوید: " ما نمی توانیم علی را دوست نداشته باشیم و به وی عشق نورزیم زیرا هر چه خوبی هست که ما آن را دوست داریم همه در علی جمع است. او جوانمرد شریف و بزرگواری بود که دلش سرشار از مهر و عطوفت و دلیری بود، از بشر شجاع تر، اما شجاعتش آمیخته با مهر و عطوفت و لطف و احسان بود.پیش از رحلت خود درباره قاتلش از او نظر خواستند، فرمود: اگر زنده ماندم خود می دانم چه کنم و اگر درگذشتم اختیار با شماست، اگر می خواهید او را قصاص کنید یک ضربت بیشتر به او نزنید و اگر عفو کنید به تقوا نزدیک تر است."

- "لامنس"

یک کشیش بلژیکی است  که در زبان عربی و تاریخ عرب مهارت داشت. او درباره علی (ع) می گوید:" برای عظمت علی این بس که تمام اخبار و تواریخ علمی اسلامی از او سرچشمه می گیرد. او حافظه و قوه شگفت انگیزی داشت. علمای اسلام از مخالف و موافق، از دوست و دشمن مفتخرند که گفتار خود را به علی مستند دارند چرا که گفتار او حجیت قطعی داشت، او باب مدینه علم بود و با روح کلی پیوستگی تام داشت."- "مادام دیالافوا"، در مقام تعریف حضرت علی (ع) چنین می نویسد:" احترام علی (ع) در نزد شیعه به منتها درجه است و حقاً هم باید این طور باشد زیرا این مرد بزرگ علاوه بر جنگ ها و فداکاری هایی که برای پیشرفت اسلام کرد، در دانش،  فضائل ، عدالت و صفات نیک بی نظیر بود و نسلی پاک و مقدس نیزاز خود باقی گذارد. فرزندانش نیز از او پیروی کردند و برای پیشرفت مذهب اسلام مظلومانه تن به شهادت دادند. علی(ع) کسی است که در قضاوت به منتها درجه عدالت رفتار می کرد و در اجرای قوانین الهی اصرار و پافشاری داشت. علی کسی است که اعمال و رفتارش نسبت به مسلمانان منصفانه بود، او کسی است که تهدید و نویدش قطعی بود. "

- "مادام دیالافوا "

در ادامه این بحث می گوید:" چشمان من گریه کنید، اشک های خود را با آه و ناله من مخلوط نمایید و برای اولاد پیامبر که مظلومانه شهید شدند، عزاداری کنید."- " پطروشفسکی" استاد دانشگاه لنینگراد می گوید:" علی (ع) تا سرحد شور و عشق پای بند دین، صادق و راستگو بود... و مقام صفات اولیاءالله در وجودش جمع بود."

 <
برچسب‌ها:

[ سه شنبه 30 مهر 1392برچسب:,

] [ 17:57 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

عید غدیر؛ عید الله اکبر

 

عید غدیر؛ عید الله اکبر

عید غدیر؛ عید الله اکبر

عید غدیر، عید الله اكبر و عید آل محمد و ارزشمندترین و والاترین عید اسلامى‏است. هیچ روزى در طول سال، فرخنده ‏تر و مبارك‏ تر از این روز مقدس نزد شیعیان اهل‏ بیت نیست. امام صادق سلام الله ‏علیه مى‏فرماید:

«ان یوم غدیر خم بین الفطر و الاضحى و الجمعه كالقمر بین الكواكب...»؛ روزعید غدیر خم در میان سه عید فطر و قربان و جمعه، مانند درخشندگى ماه در میان ‏ستارگان است. چه تعبیر ظریفى امام دارد كه عید غدیر را تشبیه به ماه كرده است و دیگر اعیاد را به ستاره؛ زیرا در این روز بزرگ بود كه خداوند اعلام كرد: امروز دین را بر شما تكمیل كردم و نعمتم را بر شما به اتمام رساندم «الیوم اكملت‏ لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتى و رضیت لكم الاسلام دینا»؛ نعمت ‏بزرگ اسلام كه از هر نعمتى ارزنده ‏تر و گرانبهاتر است، كامل نمى‏شود و محقق نمى‏گردد جز با ولایت على‏علیه السلام « و ما نودى بشى‏ء مثل ما نودى بالولایه‏».

محب الدین طبرى از علماى بزرگ اهل سنت نقل مى‏كند كه رسول خدا صلوات الله علیه فرمود: «اذا جمع الله الاولین و الاخرین یوم القیامة و نصب الصراط على جسر جهنم، لم ‏یجزها احد الا من كانت له براء ة بولایة على بن ابى طالب‏»؛ در روز قیامت كه خداوند تمام مردم را جمع مى‏كند و صراط بر پل دوزخ زده مى‏شود، هیچ كس از آن نمى‏گذرد جز كسى كه با ولایت على ابن ابى‏طالب، گذرنامه بى‏زارى و برائت از جهنم را داشته باشد.

ولایت على علیه السلام همان دین حنیف است كه فرمود: « فاقم وجهك للدین حنیفا فطرت الله التى فطر الناس علیها»؛ پس اى پیامبر(همراه با پیروانت) به سوى آیین پاك اسلام روى ‏آور كه فطرت الهى‏ است و مردم بر آن مفطور شده‏اند.

و ولایت على همان طریقه و روش صحیح زندگى است كه اگر مردم آن روش را برگزینند، خداوند در روز رستاخیز، از آب گواراى حوض كوثر به دست على علیه السلام ‏سیرابشان مى‏گرداند. « و ان لو استقاموا على الطریقة لاسقیناهم ماء غدقا»؛ و ولایت همان نعمتى است كه حتما از آن سؤال مى‏شود كه با آن چگونه رفتار كردید« ثم لتسالن یومئذ عن النعیم‏».

آلوسى، مفسر بزرگ اهل سنت در تفسیر كبیر روح المعانى پس از ذكر آیه شریفه‏« وقفوهم انهم مسئولون‏»؛ و آنان را متوقف كنید و ایست ‏بدهید كه مسئولیت دارند و باید پاسخگو باشند، در ذیل تفسیر این آیه، اقوال گوناگونى را نقل مى‏كند و سپس‏ نتیجه مى‏گیرد و مى‏گوید:

« سزاوارترین و صحیح ترین سخن این است كه در آن روز از عقاید و اعمال انسان ‏سؤال مى‏شود و از همه مهم‏ تر و عظیم‏تر، قطعا ولایت على كرم الله وجهه است‏».

و در این روز بزرگ كه یادآور نصب و تعیین امیرالمؤمنین به دست مبارك رسول‏ اكرم صلى الله علیه و آله و سلم و به امر پروردگارش است، باید این فطرت الهى ‏را در دل‏ها زنده كرد و پرده‏هاى ظلمت و جهالت و تارهاى نادانى و غفلت ‏را از دیدگان غافلان برداشت تا بر طریقه حق پایدار گردند و به صراط مستقیم الهى روى‏ آورند و دینشان كامل شود.

از امام صادق علیه السلام مى‏پرسد: مولاى من! آیا به من دستور مى‏دهى كه ‏این روز را روزه بداریم؟

حضرت پاسخ مى‏دهد: « اى والله اى والله انه الیوم الذى نجى فیه ابراهیم ‏من النار فصام لله شكرا لله عزوجل ذلك الیوم، و انه الیوم الذى اقام رسول الله‏ امیرالمؤمنین علما و ابان فضله و وصیته، فصام ذلك الیوم، و ذلك یوم صیام و قیام و اطعام الطعام و صلة الاخوان و فیه مرضاة الرحمن و مرغمة الشیطان‏»؛ آرى، به خدا قسم آرى، به خدا قسم! این همان روزى است كه خداوند، حضرت ‏ابراهیم را از آتش رها ساخت، پس او به شكرانه این لطف الهى، این روز را روزه ‏گرفت. و همانا این روز، روزى است كه رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و سلم امیرالمؤمنین علیه السلام را بر مردم نصب كرد و بزرگوارى و فضلش را نمایان ساخت و او را وصى و جانشین خود قرار داد، پس او هم در این روز، روزه ‏گرفت و این روز، روز روزه گرفتن و دعا كردن و مسلمانان را اطعام نمودن و به ‏دیدار برادران دینى رفتن است و در این روز، رضایت‏ خداى رحمان به دست مى‏آید و بینى شیطان به خاك مالیده مى‏شود (مایوس مى‏گردد).

امام صادق علیه السلام اعمال این روز مهم را در چهار مورد خلاصه مى‏كند:

 

1- صیام :

در برخى روایات وارد شده كه روزه این روز برابر است‏ با صد بار حج ‏و صد بار عمره. و در روایت دیگرى، كفاره شصت ‏سال گناه است. پس حتما برادران و خواهران به این فضیلت‏ بسیار مهم توجه كنند و حتما آن را روزه بدارند.

 

2- قیام:

اصطلاحا قیام بر عبادت و زنده نگه داشتن این یوم الله با مناجات و دعا و استغفار، اطلاق مى‏شود ولى ممكن است قیام كنایه از استقامت و پایدارى در راه حق و قیام در برابر دشمنان اسلام و مسلمین و مبارزه با طاغوت‏ها و ستم‏ پیشگان‏ باشد.

بهر حال خود قیام علیه باطل و جهاد در راه خدا، نیز یك عبادت بزرگ است ‏بلكه ‏از اهم فرائض و واجبات است.

 

3- اطعام الطعام:

مهمانى كردن و اطعام نمودن برادران با ایمان از ویژگى‏هاى‏ تمام اعیاد به ویژه این عید بزرگ است كه بر آن تاكید شده است. و قطعا خرسند نمودن مؤمنین، از برترین عباداتى است كه رضایت پروردگار را به دنبال دارد.

 

4- صلة الاخوان:

احسان و نیكى به برادران مؤمن و دید و بازدید و زیارت آنان‏ پیوسته از اعمال بسیار پسندیده و نیكو است ولى در این روز، تاكید بر آن شده‏ است. در روایت دارد كه هر وقت ‏با برادر مومنى دیدار كردید، براى تهنیت‏ به او بگویید:

«الحمد لله الذى جعلنا من المتمسكین بولایة امیرالمؤمنین و الائمه علیهم السلام ‏»؛ سپاس و حمد خداى را كه ما را جزء تمسك ‏جویان به ولایت امیرمومنان و دیگر امامان که درود خداى رحمان بر آنان باد، قرار داد.

فرا رسیدن این عید بزرگ اسلامى را به مقام شامخ ولى الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداء و عموم‏ مسلمانان و شیعیان و پیروان امامان، تبریك و تهنیت عرض نموده، از خداى بزرگ‏ خواهانیم ما را جزء شیعیان و ولایت ‏پذیران واقعى قرار دهد.

+ نوشته شده در  ساعت   توسط s.kazemi  |  نظر بدهید

او همچنان ناشناخته است

او همچنان ناشناخته است

از آن زمان که کودکی نو پا بودم، به یاد دارم هر گاه که می خواستم برخیزم ، به من آموخته بودند «یا علی» بگویم ، هر گاه می خواستم باری را بلند نمایم «یا علی» می گفتم، ام ا«یا علی» چه بود ؟ و «علی» که بود ؟ نمی‌دانستم.

امروز هم که بزرگ شده و مطالعاتی در سیره و سرگذشت آن حضرت داشته‌ام ، باز هم باید اقرار کنم که چیزی نمی‌دانم و درک جلوه های شخصیت ابر مردی که ماوراء شخص وی، حتی برای اصحابش ناشناخته بود و هست؛ برای فردی چون من، ناممکن است مگر نمی از یمی.

مولوی بلخی با آن اندیشه عمیق و روح بلند درباره حضرت علی علیه السلام می‌گوید:

در شجاعت شیر ربانیستی                                         در مروت خود که داند کیستی؟

و ابوعلی سینا، متفکر و فیلسوف شرق نیز در مقام تشبیه او چنین می‌گوید:

[علی علیه السلام نسبت به اصحاب، مانند «معقول» بود نسبت به «محسوس»] و نیز می‌گوید: «علی علیه السلام در میان یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله مانند عقول قاهره نسبت به اجسام مادیه بود.»

به راستی کدام بُعد از ابعاد وجود علی علیه السلام را می توان بررسی کرد ؟ شجاعت، عدالت، سخاوت، ایثار، گذشت، علم، آگاهی و معرفت ، زهد و تقوا و ... کدام یک؟

علی علیه السلام، شخصیتی است دارای ابعاد مختلف و جامع صفات اضداد؛ حضرت فرمانروایی است پر قدرت و صلابت و در عین حال بردبار، در میدان جنگ دلاوری کم نظیر، در محراب عبادت عابدی گریان، با دشمنان قاطع، در برابر یتیمان و بیوه زنان مهربان و رقیق القلب، سخاوتمندی بی مانند، در عین حال ساده پوشی کارگر و کشاورز، حکیمی دانا، قاضی دادگر ، بی گذشت و دقیق النظر بود.

به راستی شناخت کامل از این دریای ناپیدا کرانه فضیلت ، تقوا و دانش، برای کسی امکان ندارد، مگر خدایی که خالق اوست و حضرت خاتم النبیین صلی الله علیه و آله که معلم و مربی اوست و اولاد مطهرش که پرورش یافتگان مکتب او هستند؛ تنها ایشان هستند که مقام و رتبت او را، چنان که هست، در می یابند و دیگران را راهی به شناخت شخصیت والای او نیست.

امیرالمؤمنین دریایی است از خصایص عالی بشری و جامع صفات ممتاز یک انسان برتر، و به حقیقت انسانی کامل. ایشان در این صفات، تا آنجا پیش رفته که حتی دشمنانش نیز زبان به تمجید او گشوده‌اند.

آورده‌اند: روزی محقن بن ابی محقن که از حضرت علی علیه السلام روی برگردانده و به سوی معاویه رفته بود، برای شادمان ساختن معاویه گفت: « من از نزد بی زبان ترین مردم به نزد تو آمدم!» این چاپلوسی چنان مشمئز کننده و بی جا بود که معاویه گفت: " وای بر تو! علی بی زبان ترین افراد است؟! قریش پیش از علی از فصاحت آگاهی نداشت، علی به قریش درس فصاحت آموخت!"(1)

"طه حسین" نیز درباره امام چنین می گوید: " من پس از وحی و سخن خدا، سخنی پر جلال تر و شیواتر از سخن ایشان ندیده و نمی شناسم." (2)

ایستادگی حضرت در برابر ناکثین، قاسطین، مارقین و آنان که می‌خواستند اسلام را از مسیر اصلی‌اش منحرف ساخته، به وادی انحراف، امتیازات طبقاتی و سنن جاهلی بکشانند، حقیقتی است روشن.

حلم و صبر و سکوتش، در مدت بیست سال و اندی، به خاطر مصالح کلی اسلام و مسلمین، در حالی که "خار در چشم و استخوان در گلو" داشت، حقیقتی است دردناک و شگفت انگیز که تاریخ هرگز فراموش نخواهد کرد.

علی علیه السلام در آن گردبادهای اغراض و جهالت و در طوفان‌های کینه توزی از مطامع دنیوی، ناشناخته بود و سخنان آتشین و مواعظ از دل برخاسته اش در دل های قسوت گرفته و سنگین، کمتر اثری نداشت تا جایی که امام سر به بیابان می‌نهاد و درد دل را تنها با خواص اصحابش در میان می‌گذاشت یا در سکوت عمیق چاه درد تنهایی را باز می‌گفت.

علی علیه السلام که چشمه‌های حکمت و دانش از ستیغ کوهساران شخصیت والایش ریزان بود و قادر بود سعادت دو جهان را برای همگان به ارمغان آورد؛ او که به راه های آسمان از راه های زمین آشناتر بود، او که از شمیم روح پرور وحی محمدی صلی الله علیه و آله بهره مند شده و از کودکی در آغوش پر مهر نبوت پرورش یافته بود؛ او که عادل ترین داوران و شجاع ترین دلاوران، امیرمؤمنان و پناهگاه ستم رسیدگان و دردمندان بود؛ همچنان ناشناخته ماند و جز تنی چند از یاران وفادارش، دیگران به ارزش وجودی او پی نبردند و یا نخواستند پی ببرند...

" به واقع علی(علیه السلام)، مظلوم تاریخ اسلام است. "

 

پی‌نوشت‌ها:

1- سیری درنهج البلاغه ، مرتضی مطهری، ص 15.

2- همان ، ص 19.

+ نوشته شده در  ساعت   توسط s.kazemi  |  نظر بدهید

روز شمار عید غدیر

روز شمار عید غدیر

 

23 روز تا عید غدیر خم

25 ذیقعده سال دهم هجری قمری .

روز 25 ذیقعده سال دهم هجری قمری، سال 632 میلادی، مصادف با 4 / اسفند سال دهم هجری شمسی. پیامبر خدا صلی الله علیه و اله برای سفر حج، اعلان رسمی نمودند. و اعلام شده که این سفر، آخرین حج رسول گرامی اسلام می باشد و به دستور آن حضرت، منادیانی به اطراف مدینه رفته اند تا همگان بدانند و  پیامبر رحمت را همراهی کنند.

و اینک کاروان بزرگ حج، به قافله سالاری برترین مخلوق آفرینش، به سوی مهبط وحی، حرکت می کند. به فرمان پیامبر، مردم لباس احرام برداشته اند.

اهل بیت پیامبر صلی الله عله و آله، صدیقه کبری و حسنین علیهم السلام همراه این کاروان هستند. قافله عظیم حج، از مدینه خارج می شود و جمعیتی بالغ بر 70 هزار نفر پیاده و سواره، در 7 کیلومتری مدینه و 486 کیلومتری مکه، در محلی به نام " ذوالحلیفه " یا " آباد علی"، مکانی که امروز مسجد " شجره " نامیده می شود، متوقف شده، به دستور پیامبر احرام بسته و به سوی حرم امن الهی راهی می شوند تا آداب حج را بیاموزند.

 

22 روز تا عید غدیر خم

26 ذیقعده سال دهم هجری قمری .

امروز مدینه، به فراق یار مبتلا گشته و تمامی انوار مقدسه، رسول خدا صلی الله علیه و آله را همراهی می کنند. در آخرین سفر حج، که"حجة الوداع" نام گرفت، تنها یار جدا مانده از کاروان، امیرالمومنین علیه السلام است. فرستاده ای ویژه، حامل پیام رسول خدا، روانه سرزمین یمن می شود تا حضرت علی علیه السلام را که برای تعلیم دین راهی آن دیار شده، به مکه فرا بخواند .

آخرین حج نبوی، بر پایه حکم و وحی الهی شکل گرفته و به دستور قاطع خداوند مبنی بر ابلاغ حکم وصایت و امامت صورت پذیرفته است:

" یا ایُها الرُّسوُل بَـلـِّغ ما اُنزِلَ الیکَ مِن رَبِّک وَ  اِن لـَم تـَفعَل فـَما بَلـَّغت رِسالـَتـَهُ " (مائده/ 67)

" ای پیامبر، ابلاغ کن آنچه را که از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، که اگر انجام ندهی، رسالت او را نرسانده ای . "

این چه پیغامی است که اگر ابلاغ نگردد، رسالت همچنان ناقص می ماند و تلاش بیست و سه ساله پیامبر عزیز با تمام سختی ها، جنگ ها و ... بی ثمر خواهد بود؟

با کاروان همراه شویم تا بدانیم .

 

19 روز تا عید غدیر خم

28 ذیقعده سال دهم هجری قمری .

کاروان، صبح روز سه شنبه به "عرج" رسید . این قافله هنوز حضرت علی علیه السلام را همراه ندارد . ایشان به امر پیامبر، برای تعلیم احکام الهی اسلام به گروهی از مسلمانان و حل اختلافی که بین اهل یمن پیش آمده، سوی آن دیار راهی شده اند و اینک با رسیدن نامه پیامبر و دستور جدید، به همراهی دوازده هزار نفر از اهل یمن به سوی مکه عازم هستند .

شانزده ماه پیش نیز که پیامبر به قصد غزوه تبوک، مدینه را ترک کردند، حضرت امیر همراه ایشان نبودند. و منافقین فتنه کرده، چنین گفتند که چون هوا گرم بوده حضرت علی در جنگ شرکت ننموده است. این سخن برای قهرمان اسلام گران آمد و به پیشگاه پیامبر خدا شتافت و لب به شکوه گشود . آنجا بود که پیامبر فرمودند :

" علی جان، تو برای من چون هارون برای موسی هستی ." (فروغ ابدیت ج 2، ص 391)

 

18 روز تا عید غدیر خم

29 ذیقعده سال دهم هجری قمری .

کاروان عظیم پیامبر گرامی در پنجمین روز از سفر خود به "سقیا" رسید . اینک پیامبر تمامی اهل مدینه را جز آنان که به دلایلی همچون بیماری نتوانسته اند همراهیش کنند، در قافله خود به همراه دارد . ده سال پیش در آغازین روزهای ربیع الاول نخستین سال هجرت، زمانی که سراسر جزیرة العرب را دشمنانش در استیلا داشتند و یاران و پیروان ایشان بسیار ناچیز می نمود، پیامبر مسیر مکه تا مدینه را، به همراه تعداد اندکی طی نمودند. اما امروز بیش از هفتاد هزار نفر تنها از مدینه در کنار حضرت ره می سپرند .

و هنوز زنده است یاد پر خاطره " لیلة المبیت "، آن شبی که علی علیه السلام در بستر پیامبر خوابید تا نقشه دشمنان، نقش بر آب گردد و با حفظ جان پیامبر، تاریخ هجرت رقم بخورد .

در همان شب بود که ردای بلند افتخار بر قامت علی علیه السلام پوشانیده  شد و چنین نازل گشت :

" وَ مِن النّاس ِ مَن یَشتـَری نَفسَهُ ابتِغاءَ مََرضاةِ  الله وَ اللهُ رَئوُفٌ بالعِباد . " (بقره / 207)

" و از مردمان، که از جان خود در راه رضای خدا درگذرند و خداوند دوست دار چنین بندگانیست . "

 

 

17 روز تا عید غدیر

اول ذیحجه سال دهم هجری قمری .

در هفتمین روز از سفر پیامبر در مسیر مدینه تا مکه، کاروانیان با عبور از " جحفه " و  " غدیر خم " عازم " قدید " شدند . " جحفه " در 156 کیلومتری مکه، میقات کسانی است که از مسیر شام و مصر به مکه مشرف می شوند. تقریباً در سه کیومتری این محل به طرف مکه، غدیرخم قرار دارد که در آن روزگار، آبگیری در خود داشت و درختانی کهنسال بر آن سایه انداخته بودند .

"جحفه" که در سه راهی مسیرهای مدینه، عراق و مصر به حساب می آمد، خود یادآور خاطرات شیرینی بود. یک سال پیش یعنی در سال نهم هجرت، در همین محل بود که امیرالمومنین علی علیه السلام به ابوبکر رسیدند و ماموریت ابلاغ آیات برائت را از او تحویل گرفتند . همانطور که می دانید، وقتی آیات آغازین سوره برائت نازل گردید و پیامبر فرمان یافتند که آن آیات را در ایام حج به مشرکین ابلاغ و با آنان اتمام حجت کنند، رسول اکرم صلی الله علیه و آله، ابتدا ابوبکر را به همراه چهل نفر مامور انجام فرمان ساختند. اما پس از آن جبرئیل نازل گردید و پیغام خدا را رسانید که : این کار حتماً باید توسط خود پیامبر یا کسی که از او باشد، صورت گیرد. پس امیرالمومنین مأموریت یافت و پای در راه گذاشت .

و چنین بود که جحفه بار دیگر فضیلت بی حد، و برتری بی قیاس ابوتراب را نسبت به دیگر مسلمانان گواه آورد. و در پی آن در دهم ذی الحجه سال نهم، صدای رسای علی علیه السلام در جمره عقبی در منا طنین انداز شد که:

" بَرائـَة ٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُوله الی الذینَ عاهَدتـُم مِنَ المُشرکین. " (توبه/1)

 

16 روز تا عید غدیر خم

دوم ذیحجه سال دهم هجری .

کاروان پیامبر اکرم صلوات الله علیه به " قدیده " رسیده و در آنجا توقف می کند . حضرت علیه السلام و همراهان نیز هم اینک از نجران و یمن با کاروانی دوازده هزار نفری به سمت مکه رهسپارند .

" نجران " که منطقه مسیحی نشین در مرز یمن و حجاز است، خود حکایتی در فضیلت خاندان وحی دارد. چند ماه پیش، وقتی که هیات نمایندگی مسیحیان نجران، مُرکّب از شصت نفر از برگزیدگان این قوم در پاسخ به ندای پیامبر اکرم که آنها را به قبول اسلام - و غیر این صورت، پرداخت جزیه - مکلف کرده بود، وارد مدینه شدند، وقایع و گفتگوهای بسیاری بین آنها و پیامبر اسلام پیش آمد و چون سرانجام این بحث ها به نتیجه نرسید، پیامبر آنان را به مباهله فرا خواند تا از هر یک از دو طرف، به همراه برگزیده ترین های خود در نقطه ای خارج از مدینه به مباهله برخیزند و دعا کنند تا خداوند دروغگویان را از رحمت خویش دور سازد و بر آنان عذاب نازل نماید.

در این باره قرآن می فرماید: " فَقـُل تَعالوا نَدعُ اَبناءَنا و اَبناء کُم وَ نِساءَ نا وَ نساء کُم وَ انفُسَنا وَ انفُسَکُم ثُمَّ نَبتَهل فَنَجعَل لعنة الله علَی الکاذبین." (آل عمران/ 61)

« پس بگو بیایید تا پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان و ما خویشانمان و شما خویشانتان را بخوانیم و سپس مباهله و دعا کنیم. تا خداوند دروغگویان را به لعنت و مجازات خویش گرفتار سازد.

سرانجام لحظات مباهله فرا رسید و دیدگان حیرت زده مسیحیان سیمای مطمئن و آرام پیامبر را مشاهده کردند، در حالی که کودکی در آغوش دارد و دست کودک دیگری را به دست گرفته و قدم به میدان می گذارد. بانویی در پس حضرتش حرکت می کند و در پشت سر آنها حضرت علی علیه السلام گام برمی دارد!

و چنین بود که هیات نجران از بیم هلاک شدن به جزیه تن در داد، از در صلح درآمد و علی علیه السلام در همین آیه به مدال پر افتخار «نفس پیامبر» نازل گردید. در سفر به یمن این ماموریت را نیز داشت که اولین پرداخت جزیه را تحویل بگیرد و به پیامبر تقدیم نماید.

و اینک ابوتراب، سرافراز از انجام وظایف محوله، رهسپار مکه بود و برای دیدن حبیبش رسول خدا لحظه شماری می نمود.

 

15 روز تا عید غدیر خم

سوم ذی الحجه سال دهم هجری قمری.

در نهمین روز سفر، کاروان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، به "عسفان" رسید .

پیامبر خدا با عزمی راسخ به همراه قافله هفتاد هزار نفری خود همچنان به سمت مکه پیش می روند تا آخرین فرامین الهی را اجرا کنند، اجرای صحیح مراسم حج و آموزش واجبات و مستحبات آن به مسلمین و همچنین اعلام امر ولایت و امامت و تعیین جانشین بعد از خود، چرا که دیگر خورشید عمر مبارکشان رو به افول است .

حضرت علی علیه السلام نیز همراه کاروان دوازده نفری از یمن به سمت مکه در راه و بی صبرانه در انتظار دیدار رسول خدا است .

اغلب محدثین و مورخین، به تواتر در کتب فریقین نقل کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

" اول کسی که روز قیامت در حوض کوثر، بر من وارد می شود، علی است و او همان جوانمردی است که اولین مسلمان بود و پیش از هر کس اسلام آورد و نماز گزارد و اطاعت امر خدا و رسول نمود ." ( بحارالانوار)

ابوذر غفاری می گوید: از رسول خدا صلوات الله علیه شنیدم که در حق امیرالمومنین علیه السلام می فرمود :

" یا علی تو اول کسی هستی که به من ایمان آوردی. تو کسی خواهی بود که در قیامت با من مصافحه می کنی. تو راستگوی بزرگواری، تو کسی هستی که بین حق و باطل فرق می گذاری و حق، همواره با توست. تو پیشوا و رهبر مومنین هستی . برادر من، وزیر من و بهترین کسی هستی که پس از من باقی خواهی ماند و تو مواعید مرا انجام می دهی ." ( فروغ ابدیت، جعفر سبحانی )

 

 

14 روز تا عید غدیر خم

چهارم ذی الحجه سال دهم هجری قمری .

امروز کاروان پیامبر صلی الله علیه و آله به "مرالظهران" رسید و تا شب آنجا توقف نمود. سپس قافله شبانه به سوی "سیرف" حرکت کرد و به مکانی رسیدند که منزل بعد از آن مکه معظمه بود. امروز فراق مدینه از یار به دهمین روز خود رسیده است و مسجد زیبای نبوی، ده شبانه روز است که بی فروغ مانده، نه پیامبری، نه علی و نه فاطمه، حسن و حسین . فراق کدام یک را تحمل نماید ؟!

 

13 روز تا عید غدیر خم

پنجم ذی الحجه سال دهم هجری قمری .

کاروان پیامبر به نزدیکی مکه رسیده و تا رسیدن به حرم، راهی نمانده است. حضرت علی علیه السلام که برای دیدار پیامبر در تب و تاب است، خود و قافله اش را به پیامبر رسانید. دیدگان پیامبر پیش از رسیدن به مکه به دیدار برادرش روشن گردید .

پیامبر از حضرت پرسید: چگونه و با چه نیتی احرام بستی؟ امیرالمومنین پاسخ داد: چون نمی دانستم که شما چه نیتی کرده اید، من نیت نمودم که:

" اللهم اِهلالاً کاهلال نبیک "؛ خدایا نیتی بسان نیت پیامبرت.

پیامبر می فرماید: "علی جان! تکلیف تو در این حج، همان تکلیف من است، حال به سوی سربازانت برگرد و با آنها به مکه بیا."

و اینک کعبه بی تاب از شوق حضور بهترین میهمان، در حریمش، رسیدن ایشان را لحظه شماری می کند. امروز یادگار ابراهیم، میهمانی را در طوف خود خواهد دید که تا برپایی قیامت، عزیزتر از او به زیارتش نخواهد آمد. قافله و قافله سالار به حرم می رسند. صلای لبیک قطع می شود و مکه، یگانه فرزند خود را در آغوش می گیرد. رسول الله  رو به سوی مسجد الحرام پیش می رود و در حالی که زبان به حمد و ثنای پروردگار و درود و صلوات بر حضرت ابراهیم گشوده است، از باب "بنی شیبه" به مسجد وارد می شود.

لحظات نیکبختی "حجرالاسود" فرا رسیده است، حبیب خدا ابتدا این سنگ بهشتی را استلام می کند و آنگاه در گرداگرد کعبه به طواف مشغول می شود، نماز طواف در پس مقام ابراهیم ادا می گردد و سپس نوبت به سعی میان صفا و مروه می رسد، همانجا که روزی دویدن های هاجر را به خود دیده است، هفت بار گام زدن در راه صفا و مروه، آخرین عمل از عمره تمتع است و پیامبر رو به زائران و همراهان می فرماید:

" آنان که قربانی با خود نیاورده اند از احرام خارج شوند، اما آنان که چون من قربانی با خود دارند باید تا زمان ذبح قربانی در منا، در احرام بمانند."

 

12 روز تا عید غدیر خم

ششم ذی الحجه سال دهم هجری قمری .

دومین روز اقامت پیامبر صلی الله علیه و آله در مکه قبل از عزیمت به عرفه است. امیرالمومنین نیز به مکه آمده و از اعمال طواف و نماز و سعی فارغ شده است.

گفته شده که بعد از دیدار پیامبر، حضرت نزد سربازان و همراهان خود برگشته تا آنان را برای رسیدن به مکه فرماندهی کند. آن حضرت در سفر خود به یمن مأموریت داشت تا بخشی از جزیه مسیحیان نجران را در قالب یک هزار دست لباس، از ایشان تحویل گرفته، به همراه بیاورد. هنگامی که حضرت علی علیه السلام برای دیدار با پیامبر، لشکر خویش را در نزدیکی مکه مستقر کرد، به نزد پیامبر شتافت و آن لباس ها را به جانشین موقت خود سپرد. اما در بازگشت متوجه شد که لباس ها در میان سربازان تقسیم شده و آنها را به عنوان لباس احرام، بر تن کرده اند. این عمل، علی علیه السلام را سخت گران آمد و جانشین را مورد عتاب قرار داد که چرا چنین کرده است. وی گفت: آنها اصرار کردند تا من این لباس ها را به امانت به ایشان بسپارم و پس از انجام حج باز پس گیرم .

حضرت که چنین اختیاری برای وی قائل نبود، لباس ها را از سربازان باز پس گرفت. و در مکه تحویل پیامبر داد .

عدالت و امانت علوی، همراهان حضرتش را خوش نیامد. لذا به خدمت پیامبر رفته و شکوه نمودند. پیامبر که از کردار و گفتار آنان رنجیده شده بود، یکی از یاران خود را طلبید و از او خواست که در میان قوم شکوه گر بپاخیزد و پیام حضرتش را چنین ابلاغ نماید:

"از بدگویی درباره علی - علیه السلام - دست بردارید که او در اجرای دستور خداوند در دینش بی پروا است و اهل تملق و مداهنه نیست ." ( فروغ ابدیت )

 

11 روز تا عید غدیر خم

هفتم ذی الحجه سال دهم هجری قمری .

مکه همچنان پذیرای میهمان عزیز خویش است. میهمان در اندیشه رسالتی که بر گردن دارد . از سویی باید اعمال حج را دقیق به انجام رساند و مسلمانان را با مناسک حج آشنا کند و از سویی دیگر به بزرگترین و حساس ترین تکلیف خود در این سفر جامعه عمل بپوشاند.

اما رسول خدا صلی الله علیه و آله را چه چیزی این چنین در اندیشه فرو برده ؟ مگر از چه چیز بیم دارد که این چنین از فرجام پیروان خود احساس خطر می کند؟

نیک بنگرید و در خیل پیروان ایشان بگردید تا بدانید که کدام اندیشه، پیامبر را می آزارد. می دانیم که حضرتش به هنگام خروج از مدینه به قصد مکه بیش از شصت قربانی به همراه داشتند و کسانی نیز در قافله با خود قربانی به مکه آورده بودند. به فرمان پیامبر اکرم این گروه باید بعد از انجام اعمال خود در مکه، تا ذبح قربانی در منا به حال احرام باقی می ماندند، اما تکلیف آنان نیز که با خود قربانی نیاورده بودند روشن بود. آنها باید بعد از سعی صفا و مروه از احرام خارج می شدند و برای عزیمت به عرفه دوباره احرام می بستند. این وظیفه و تکلیف شرعی آنان بود که پیامبر به ایشان ابلاغ فرموده بودند.

دریغا، هنوز بودند کج اندیشانی که علی رغم تاکید پیامبرشان، جاهلانه راه خود رفتند و در احرام ماندند. آنان لب به اعتراض گشوده، گفتند:

"روا نیست پیامبرمان در احرام باشد و ما به کارهایی مشغول شویم که با خروج از احرام بر ما حلال شده است ." گویی بیش از پیامبر خدا از دین و تکلیف خبر دارند!

به راستی این کج اندیشان چگونه در برابر تکلیف مهم الهی سر تسلیم فرود خواهند آورد؟

آری، نگرانی پیامبر اکرم، از نافرمانی این امت، پس از خود نیز می باشد.

 

10 روز تا عید غدیر خم

هشتم ذی الحجه سال دهم هجری قمری .

امروز، روز" ترویه " است. ترویه به معنای ذخیره کردن آب است و چون در این روز حجاج باید برای توقف در عرفات و بیتوته در مشعرالحرام و انجام اعمال خاص منا ، به فکر ذخیره آب باشند، به آن " یوم الترویه " گفته اند . این نام از حج ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام به یادگار مانده است، چرا که جبرئیل به ایشان توصیه نمود برای عرفات، مشعر و منا با خود آب بردارند . در این روز کاروان پیامبر اکرم در حجة الوداع از مکه خارج شده و از راه منا به سوی عرفات رهسپار است .

 

9 روز تا عید غدیر خم

نهم ذی الحجه سال دهم هجری قمری .

روز عرفه، روز خود شناسی ، روز بازخوانی - کرده ها و ناکرده ها-  روزاعتراف به گناهان و روز تزاید معرفت نسبت به کردگار است . امروز، روزعرفه است و آنجا که ما از آن سخن می گوییم ، صحرای عرفه.

پیامبرخدا تا طلوع آفتاب در منا حضور داشته و سپس به صحرای عرفات رفتند . نیک که بنگرید در محلی به نام " نـَمَره" خیمه رسول الله را خواهید دید و چون در سخنان حضرتش دقت کنید، بوی خداحافظی استشمام خواهید کرد . آفتاب عمر حبیب خدا، اندیشه غروب دارد و آخرین سفر این سفیر الهی با ابلاغ آخرین تکالیف رسالتش سپری می شود . محمد مصطفی صلی الله علیه و آله دغدغه ای بزرگ در سینه دارد . می داند که باید در واپسین روزهای حیات ، جانشین خود را به مردم بشناساند . جبرئیل در شامگاه روز قبل، بار دیگر پیام معبودش را به او ابلاغ نموده  که اگر چنین نکند گویی رسالتش را به انجام نرسانیده است .

روزها سخت و حساس در پیش است و پیام آورامین الهی باید که برای رسانیدن پیام کردگارش دل های رمیده پیروانش را آماده سازد ، گویا همین دیشب بود که صدای حضرتش گفتار جبرئیل را برای مومنین یاد می کرد .

" اِنَّ السَعید؟، کُل السَعید ، حقُ السعید ، مَن اَحَبَّ علیاً مِن حَیاتِه و بَعدَ موتِه ."

" خوشبختی واقعی ، تمامی سعادت و نیکبختی حقیقی، برای آن کسی است که " علی" را در زندگیش و پس از مرگش دوست بدارد. »

 

8 روز تا عید غدیر خم

دهم ذی الحجه سال دهم هجری قمری .

روز قربان، روزی پر خاطره است . روزی که بوی بندگی خالص ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام را می دهد . روزی که قرنها پیش پدر و پسری ، سرافراز از امتحانی بزرگ ، مدال افتخار به سینه آویختند و عید بزرگ اضحی و آیین ذبح قربانی، با ایثار آنان و هدیه بهشتی جبرئیل به یادگار ماند.

پیامبراکرم و همراهان در منا قربانی کردند. پس از آن پیامبر پیروان خویش را مخاطب قرار داده و فرمود: " چند صباحی بیش ، از عمر من باقی نمانده و در فردای روزگار اگر نباشم، این برادرم علی علیه السلام است که در مقابل متخلفین خواهد ایستاد. " سپس آنان را به امانت داری توصیه کرده ، فرمود :

" من دو چیز گرانبها در میان شما به امانت می گذارم که اگر به این دو چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد. کتاب خدا و عترتم یعنی اهل بیتم . " و این گفتار پیامبر به عنوان " حدیث ثقلین" جاودانه در تاریخ اسلام باقی ماند .

 

7 روز تا عید غدیر خم

یازدهم ذی الحجه سال دهم هجری قمری .

این روز، روز ستیز با شیطان است .

پیامبرخدا صلی الله علیه و آله و یارانش پس از انجام اعمال در منا، شب را در همان جا بیتوته کردند و اینک به رمی جمرات سه گانه، به نشانه نفرت از شیطان مشغولند.

 

6 روز تا عید غدیر خم

دوازدهم ذی الحجه سال دهم هجری قمری .

امروز آخرین روز توقف در منا است و آخرین مراحل حج در حجة الوداع  به پایان خواهد رسید .

پیامبر اسلام امروز یکی از تکالیف مهم خود را در این سفر که آموزش عملی اعمال و مناسک حج ابراهیمی به مسلمین است، تمام و کمال به پایان رسانیدند و درهر مورد واجبات و مستحبات آن را برای مردم بیان فرمودند و بدین ترتیب اعمال حج به پایان رسید .

پس از پایان مراسم حج، دستور الهی بر پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نازل شد:

" نوبت تو به پایان رسیده و روزگارت کامل شده است. اسم اعظم و آثار علم و میراث انبیاء را به علی بن ابیطالب بسپار که او اولین مؤمن است. من زمین را بدون عالمی که اطاعت من و ولایتم با او شناخته شود و حجت بعد از پیامبرم باشد، رها نخواهم کرد . "

 

5 روز تا عید غدیر خم

سیزدهم ذی الحجه سال دهم هجری قمری .

آخرین ساعات حضور پیامبر در مکه است و به زودی کاروان حجاج به قصد بازگشت به دیار خویش حرکت خواهد کرد . امروز نیز افتخاری دیگر برای حضرت علی علیه السلام به همراه دارد. آری، امروز است که جبرئیل بر پیامبر خدا نازل می گردد و از جانب پروردگار، مدال و عنوان زیبای ، " امیرالمومنین" را اختصاصاً برای علی بن ابیطالب علیه السلام به همراه می آورد . پیامبر خدا نیز دستور می دهند تا یکایک یارانشان" ابوتراب" را ملاقات کنند و ایشان را با عنوان امیرالمومنین خطاب کرده ، چنین سلام نمایند:

" السلام علیک یا امیرالمومنین "

این فرمان پیامبراکرم بعضی از صحابه را خوش نیامده و به عنوان اعتراض به ایشان عرض می کنند : " آیا این عنوان، عنوانی از سوی خداوند و رسول او است؟ " حضرت رسول آزرده خاطر و غضبناک می فرمایند:" حقی است از طرف خدا و رسولش، و خداوند این دستور را به من داده است."

به راستی این چنین مسلمانانی در فرداهای نزدیک چگونه سر تسلیم در برابر فرمان پروردگار فرود خواهند آورد؟

و پیامبر، در اندیشه  سرانجام آخرین رسالت خود یعنی تعیین جانشین است که به امر پروردگار در راه مدینه صورت خواهد گرفت .

 

4 روز تا عید غدیر خم

چهاردهم ذی الحجه سال دهم هجری قمری .

در این روز مکه با میهمان عزیز خود، پیامبر خدا برای همیشه وداع کرد. به دستور الهی، حاجیان به حرکت در آمدند و سیل جمعیت که بیش از صد و بیست هزار نفر بود، به همراه حضرت، سفر پنج روزه تا غدیر را آغاز نمودند . حتی پنج هزار نفر از اهل مکه و دوازده هزار نفر از اهل یمن - در جهتی مخالف مسیر دیار خود -  برای درک مراسم غدیر همراه حضرت آمدند .

بر اساس فرمان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله، حاجیان در مکه باقی نماندند و همه به قصد حضور در بزرگترین همایش تاریخی اسلام عازم میعادگاه غدیر شدند.

زمان ابلاغ آخرین رسالت نبوی هر لحظه نزدیک تر می شود و پیامبراکرم همچنان در اندیشه  سرانجام این رسالت است. در این که امیرالمومنین علیه السلام تنها فرد شایسته برای جانشینی رسول خدا است، دوست و دشمن شک ندارد، چرا که او اولین مسلمان و اولین نمازگزار در پشت سر پیامبراکرم است و در دعوت نزدیکان و انذار"عشیره اقربین"  اوست که  برادر، وصی و جانشین پیامبرمی شود، در" لیلة المبیت"، اوست که جان فدای نبوت می کند، در بدر اوست که کمر شرک را می شکند،  اُحد سرود " لافتی الاعلی،لا سیف الا ذوالفقار" برایش می سراید،  خیبر را او فاتح است و در قرآن کریم آیه هایی از فضایل و مناقب  او  موج می زند و این همه را رسول خدا صلی الله علیه و آله بهتر از هر کسی می داند.

 

3 روز تا عید غدیر خم

پانزدهم ذی الحجه سال دهم هجری قمری .

کاروانیان پس از خروج از مکه به منطقه "سیرف" رسیدند و از آنجا تا " مرالظهران " آمدند. هنوز تا " غدیر خم" چند منزل دیگر باقی است.

انتخاب منطقه "غدیر" از چند جهت قابل توجه است:

اول این که در راه بازگشت از مکه، این محل کمی قبل از محل افتراق کاروان ها و تقاطع مسیرها است.

دوم این که در آینده که کاروان های حج در راه رفت و برگشت از این مسیر عبور می کنند، با رسیدن به وادی غدیر و نماز در مسجد پیامبر، تجدید خاطره و بیعتی با این زیربنای اعتقادی خود نمایند و یاد آن در دل ها احیاء گردد.

سوم این که"غدیر" محلی بسیار مناسب برای برنامه سه روزه پیامبر و ایراد خطبه برای آن جمعیت انبوه به منطقه "غدیر خم"، بیابانی باز و وسیع درمسیر سیلاب وادی" حجفه" بود. این سیلاب از مشرق به مغرب جاری می شد و پس از عبور ازغدیر به حجفه می رسید و سپس تا دریای سرخ ادامه پیدا می کرد و سیل های سالیانه را به دریا می ریخت.

در این مسیرآبگیرهای طبیعی به وجود آمده بود که پس از عبور سیل، آب های باقی مانده در آنها جمع می شد و به عنوان ذخایرآبی شناخته می شدند و به آنها اصطلاحاً "غدیر" می گفتند. در مناطق مختلف، غدیرهای زیادی در مسیرسیل ها وجود داشت که با نامگذاری از یکدیگر شناخته می شدند. این غدیرهم برای شناخته شدن ازغدیرهای دیگر، به نام "غدیر خم" نامگذاری شده بود. کنار این آبگیر پنج درخت سرسبز و کهنسال از نوعی درخت  شبیه درخت چنار، که درخت خاص صحراها است وجود داشت . این پنج درخت، سایبانی مناسب برای مسافران خسته بودند.

در نهایت این بیابان وسیع، به عنوان بهترین مکان برای مراسم سه روزه غدیر انتخاب گردید و جایگاه سخنرانی، زیر همان درختان در نظر گرفته شد که هم مشرف به بیابان و محل تجمع مخاطبین و هم سایبان مناسبی برای ایراد خطابه بود.

 

2 روز تا عید غدیر خم

شانزدهم ذی الحجه سال دهم هجری قمری .

قافله عظیم غدیر همچنان در حرکت است . قافله  از"مرالظهران"  گذشته و به آبادی بعدی یعنی "عسفان" رسیده و تا مکان غدیر و روز موعود  راهی باقی نیست، روزی که خداوند مقدر داشته تا رسولش، ولایت امیرالمومنین علیه السلام را بر مردم ابلاغ کند و با مسلمانان اتمام حجت کرده، او را پس از خود مولای آنان قرار دهد، چرا که چند روزی بیشتر از عمر مبارکش نمانده و این در حالی است که خداوند هیچگاه زمینش را بدون حجت باقی نمی گذارد و ائمه علیهم السلام هستند که بعد از پیامبراکرم هادی مردم می شوند .

مسلمانان به یاد دارند آن زمان را که آیه " انما انت منذرٌ لکل قوم هاد. " ( رعد/7) نازل شد و خداوند به رسول گرامی فرمود : فقط تو بیم دهنده و برای هر گروه هدایتگر هستی .

پس حضرت محمد صلی الله علیه و آله دست مبارک را بر سینه خود نهاد و فرمود:" انا المنذر" و آنگاه دست بر سینه علی علیه السلام گذارد و فرمود:" انت الهادی و بک یهتدی المهتدون."

"من بیم دهنده هستم، و تو هدایت کننده هستی که به وسیله تو انسان ها هدایت می شوند." ( ینابیع المودة، آخر باب 26)

 

یک روز تا عید غدیر خم

هفدهم ذی الحجه سال دهم هجری قمری

کاروان بزرگ غدیر به همراهی وجود مقدس پنج نور پاک، پیامبراکرم، امیرالمومنین، حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین علیهم السلام که این کاروان را برافلاکیان شرف بخشیده اند، پس از گذشتن از"عسفان" به منطقه " قدید " رسیده و اینک تا

"حجفه" که " غدیر خم" کنار آن واقع است، راهی نمانده است.

آنچه در غدیر برای مردم بیان شد، بزرگترین پیام اسلام، یعنی ولایت اهل بیت علیهم السلام بود. همانند بسیاری از موارد که برای اتمام حجت معجزه ای از سوی پیامبر صورت می گرفت تا موجب اطمینان قلوب آن مردم و نسل های آینده تاریخ باشد، درغدیر، خداوند در حضور پیامبر خود مستقیماً معجزه نشان داد و امضای الهی را بر خط  پایان غدیر ثبت کرد.

 

روز عید غدیر خم

هجدهم ذی الحجه دهم هجری قمری .

نزدیک ظهر روز دوشنبه، کاروان بزرگ پیامبر همین که به منطقه " غدیر خم " رسیدند حضرت، مسیر حرکت خود را به طرف راست جاده و به سمت غدیر تغییر داده، فرمودند :

" ایها الناس، اجیبوا داعی الله، و انا رسول الله ."

ای مردم، دعوت کننده خدا را اجابت کنید که من پیام آور خدایم .

این کنایه از آن بود که هنگام ابلاغ  پیام مهمی فرا رسیده است. لذا فرمان دادند تا منادی ندا کند:

" همه مردم متوقف شوند، آنان که پیش رفته اند برگردند، و آنان که پشت سر هستند، خود را سریع تر برسانند. " همچنین دستور دادند، کسی زیر درختان کهنسالی که در آنجا بود نرود و آن مکان برای برپایی جایگاه سخنرانی خالی بماند.

پس از این دستور، همه مرکب ها متوقف شد، همه مردم پیاده شدند و برای توقف سه روزه خیمه زدند .

از طرف دیگر پیامبر چهار نفر از اصحاب خاص خود یعنی مقداد، سلمان، ابوذر و عمار را فرا خوانده و به آنان دستور دادند تا جایگاه سخنرانی را در کنار درختان کهنسال آماده سازند . آنان از روانداز شتران و سایر مرکب ها کمک گرفته، منبری بلند ساختند و روی آن را با پارچه ای پوشانند( منبر در میان جمعیت قرار داشت.)

با توجه به کثرت جمعیت،" ربیعه" را که صدای رسایی داشت، انتخاب کردند تا کلام حضرت را برای افرادی که دورتر قرار داشتند، تکرار کند.

مقارن ظهر، منادی حضرت رسول اکرم (ص)، ندای نماز جماعت داد، مردم مقابل منبر جمع شدند و با پیامبر نماز جماعت را اقامه نمودند. پس از نماز، پیامبراکرم از منبر غدیر بالا رفتند و سپس علی علیه السلام را فرا خواندند تا در سمت راست ایشان بر فراز منبر بایستد و پیامبر نیز در حالی که دست راستش بر شانه امیرالمومنین قرار داشت، سخنرانی تاریخی خود را شروع کردند که بیش از یک ساعت به طول انجامید.

حضرت در ابتدا به حمد و ثنای الهی پرداختند و سپس تصریح کردند که: باید فرمان مهمی درباره علی بن ابیطالب ابلاغ کنم که اگر این پیام را نرسانم رسالت الهی را انجام نداده ام :

" یا ایها الرَسول، بَلـِّغ ما اُنزل الیکَ مِن رَبـِّک وَ ان لَم تـَفعَل، فَما بَلغتَ رسالته."( مائده/67)

پس از بیان جملاتی، پیامبر دست علی علیه السلام را بلند نمود و فرمودند:

" من کنت مولاه فهذا علی مولاه "

و چنین بود که " غدیر"، عید ولایت نام گرفت .

+ نوشته شده در  ساعت   توسط s.kazemi  |  نظر بدهید

وصف جان در سخن جانان

وصف جان در سخن جانان



  رسول اکرم صلی الله علیه و آله  در شخصیت بی انتهای  علی علیه السلام  و کمالات بی نظیر و فضایل بی پایانش احادیثی فرموده اند که به بخشی از آنها اشاره می نماییم .

حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله فرمود:

- اگر تمام باغ ها قلم گردد، همه دریاها مرکب، همه جن ها حسابگر و انسان ها نویسنده شوند تا همه فضایل و مناقب علی را بشمارند نمی توانند . (1)

- سوگند به آن خدایی که جان من در دست قدرت اوست، اگر نبود این که گروهی از امت من تو را مثل انصاری که عیسی را به خدایی اشتباه گرفتند، غلو کنند در مورد فضایل و مناقب تو، مطالبی می گفتم که تمام مسلمانان خاک زیر پای تو را توتیای چشم خود می کردند . (2)

- هر کس  دوست دارد مثل من زندگی کند و مثل من بمیرد، به ولایت  علی بن ابیطالب  تمسک کند . (3)

- پروردگار عالم به من وحی کرد و مرا مأمور ساخت که علی علیه
برچسب‌ها:

[ سه شنبه 30 مهر 1392برچسب:,

] [ 17:54 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]


برچسب‌ها:

[ پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:,

] [ 12:15 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]


برچسب‌ها:

[ پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:,

] [ 12:14 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

اس ام اس تبریک امام هادی

 

 

ای نور خدا امام هادی
وی مکتب عشق را منادی
ای در کف تو لوای قرآن
وی مجری آیه های قرآن
در اوج طلوع روشنائی
آیینه ی پاک حق نمائی
*ولادت جد برگوار امام زمان-عج، تبریک و تهنیت*

 

امشب ای دل، مرا شب شادی است
در کف ما برات آزادی است
باب رحمت ز هر طرف شد باز
شب میلاد حضرت هادی(ع) است

ولادت دهمین پیشوای پرهیزکاران بر شما مبارکباد.

 

*میلاد نور مبارک*
امام هادی(ع) : ” هرکس بذر خوبی بکارد، شادمانی درو می کند.”
همیشه شادمان باشید.

 

ز سوی عرش رحمن، نوید شادی آمد
بشارت ای محبان، امام هادی آمد
کجایی یابن زهرا بده عیدی مارا
که روح عشق و ایمان امام هادی آمد

 

ای گوهر بحر آفرینش/ وی چشم و چراغ اهل بینش
همنام علی مرتضایی/ سرتا به قدم خدانمائی
امروز که دل قرین شادیست/ میلاد تو ای امام هادی است
میلاد تو برهمه مبارک/ بر مهدی فاطمه مبارک


لطف امام هادی و نور ولایتش 
ما را اسیر کرده بهدام محبتش
ماه تمام و نیمه ذی الحجه مطلعش
خیر کثیر و کوثر قرآن بشارتش


این است آن امام که تقدیر ایزدی
بعد از جواد داده مقام امامتش
این است آن امام که در برکه السباع
شیران شوند رام و گذرند حرمتش


مائیم و دست و دامن آن حجت خدا
چون ناامید کس نشود از عنایتش

بیا که صبح هدایت دمید و شد تابان
در آسمان ولایت ستاره دهمین
حصار علم و یقین شد به دست اوستوار
کتاب فضل و شرف شد به نام او تدوین
جشن میلاد تو مبارک باد
بر همه خلق ما سوا هادى

گوهرى ارزنده از گنجینه ‏ى جود جوادم
نهمین فرزند دلبند على مرتضایم
کیستم من شاهکار ملک ذات کبریایم
دهمین مسند نشین از بعد ختم الانبیایم

جواد آل جود را بشارت آمد از جنان


برچسب‌ها:

[ پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:,

] [ 12:9 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

زندگینامه امام هادی(ع)

 

حضرت امام علی النقی الهادی  (ع ) 
تولد امام دهم شيعيان حضرت امام علی  النقی  (ع ) را نيمه ذيحجه سال 212 هجری قمری  نوشته اند . پدر آن حضرت ، امام محمد تقی جوادالائمه (ع ) و مادرش سمانه از زنان درست کردار پاکدامنی بود که دست قدرت الهی او را برای تربيت مقام ولايت و امامت مأمور کرده بود ، و چه نيکو وظيفه مادری را به انجام رسانيد و بدين مأموريت خدايی قيام کرد . نام آن حضرت - علی - کنيه آن امام همام " ابوالحسن " و لقبهای مشهور آن حضرت " هادي " و " نقي " بود . حضرت امام هادی (ع ) پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسيد و دوران امامتش 33 سال بود . در اين مدت حضرت علی النقی (ع ) برای نشر احکام اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربيت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشت . نه تنها تعليم و تعلم و نگاهبانی فرهنگ اسلامی را امام دهم (ع ) در مدينه عهده دار بود ، و لحظه ای  از آگاهانيدن مردم و آشنا کردن آنها به حقايق مذهبی  نمي آسود ، بلکه در امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه پنهان و آشکار با خليفه ستمگر وقت - يعنی  متوکل عباسی - آنی آسايش نداشت . به همين جهت بود که عبدالله بن عمر والی مدينه بنا بر دشمنی ديرينه و بدخواهی درونی ، به متوکل خليفه زمان خود نامه ای  خصومت آميز نوشت ، و به آن امام بزرگوار تهمتها زد ، و نسبتهای ناروا داد و آن حضرت را مرکز فتنه انگيزی و حتی ستمکاری وانمود کرد و در حقيقت آنچه در شأن خودش و خليفه زمانش بود به آن امام معصوم (ع ) منسوب نمود ، و اين همه به جهت آن بود که جاذبه امامت و ولايت و علم و فضيلتش مردم را از اطراف جهان اسلام به مدينه مي کشانيد و اين کوته نظران دون همت که طالب رياست ظاهری و حکومت مادی دنيای فريبنده بودند ، نمي توانستند فروغ معنويت امام را ببينند . و نيز " مورخان و محدثان نوشته اند که امام جماعت حرمين ( = مکه و مدينه ) از سوی دستگاه خلافت ، به متوکل عباسی نوشت : اگر تو را به مکه و مدينه حاجتی است ، علی بن محمد ( هادی ) را از اين ديار بيرون بر ، که بيشتر اين ناحيه را مظيع و منقاد خود گردانيده است " . اين نامه و نامه حاکم مدينه نشان دهنده نفوذ معنوی امام هادی (ع ) در سنگر مبارزه عليه دستگاه جبار عباسی است . از زمان حضرت امام محمد باقر (ع ) و امام جعفر صادق (ع ) و حوزه چهار هزار نفری آن دوران پربار ، شاگردانی در قلمرو اسلامی تربيت شدند که هر يک مشعلدار فقه جعفری و دانشهای  زمان بودند ، و بدين سان پايه های دانشگاه جعفری و موضع فرهنگ اسلامی ، نسل به نسل نگهبانی شد و امامان شيعه ، از دوره حضرت رضا (ع ) به بعد ، از جهت نشر معارف جعفری آسوده خاطر بودند ، و اگر اين فرصت مغتنم در زمان امام جعفر صادق (ع ) پيش نيامده بود ، معلوم نبود سرنوشت اين معارف مذهبی به کجا مي رسيد ؟ به خصوص که از دوره زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر (ع ) به بعد ديگر چنين فرصتهای وسيعی برای تعليم و نشر برای امامان بزرگوار ما - که در برابر دستگاه عباسی دچار محدوديت بودند و تحت نظر حاکمان ستمکار - چنان که بايد و شايد پيش نيامد . با اين همه ، دوستداران اين مکتب و ياوران و هواخواهان ائمه طاهرين - در اين سالها به هر وسيله ممکن ، برای رفع اشکالات و حل مسائل دينی خود ، و گرفتن دستور عمل و اقدام - برای فشرده تر کردن صف مبارزه و پيشرفت مقصود و در هم شکستن قدرت ظاهری  خلافت به حضور امامان والاقدر مي رسيدند و از سرچشمه دانش و بينش آنها ، بهره مند مي شدند و اين دستگاه ستمگر حاکم و کارگزارانش بودند که از موضع فرهنگی و انقلابی امام پيوسته هراس داشتند و نامه حاکم مدينه و مانند آن ، نشان دهنده اين هراس هميشگی آنها بود . دستگاه حاکم ، کم کم متوجه شده بود که حرمين ( مکه و مدينه ) ممکن است به فرمانبری از امام (ع ) درآيند و سر از اطاعت خليفه وقت درآورند . بدين جهت پيک در پيک و نامه در پی  نامه نوشتند ، تا متوکل عباسی دستور داد امام هادی (ع ) را از مدينه به سامرا - که مرکز حکومت وقت بود - انتقال دهند . متوکل امر کرد حاجب مخصوص وی  حضرت هادی (ع ) را در نزد خود زندانی کند و سپس آن حضرت را در محله عسکر سالها نگاه دارد تا همواره زندگی امام ، تحت نظر دستگاه خلافت باشد . برخی  از بزرگان مدت اين زندانی و تحت نظر بودن را - بيست سال - نوشته اند . پس از آنکه حضرت هادی (ع ) به امر متوکل و به همراه يحيی بن هرثمه که مأمور بردن حضرت از مدينه بود ، به سامرا وارد شد ، والی بغداد اسحاق بن ابراهيم طاهری از آمدن امام (ع ) به بغداد با خبر شد ، و به يحيی بن هرثمه گفت : ای مرد ، اين امام هادی فرزند پيغمبر خدا (ص ) مي باشد و مي دانی  متوکل نسبت به او توجهی ندارد اگر او را کشت ، پيغمبر (ص ) در روز قيامت از تو بازخواست مي کند . يحيی گفت : به خدا سوگند متوکل نظر بدی نسبت به او ندارد . نيز در سامرا ، متوکل کارگزاری ترک داشت به نام وصيف ترکی . او نيز به يحيی سفارش کرد در حق امام مدارا و مرحمت کند . همين وصيف خبر ورود حضرت هادی را به متوکل داد . از شنيدن ورود امام (ع ) متوکل به خود لرزيد و هراسی  ناشناخته بر دلش چنگ زد . از اين مطالب که از قول يحيی بن هرثمه مأمور جلب امام هادی (ع ) نقل شده است درجه عظمت و نفوذ معنوی امام در متوکل و مردان درباری به خوبی آشکار مي گردد ، و نيز اين مطالب دليل است بر هراسی که دستگاه ستمگر بغداد و سامرا از موقعيت امام و موضع خاص او در بين هواخواهان و شيعيان آن حضرت داشته است . باری ، پس از ورود به خانه ای که قبلا در نظر گرفته شده بود ، متوکل از يحيی پرسيد : علی بن محمد چگونه در مدينه مي زيست ؟ يحيی گفت : جز حسن سيرت و سلامت نفس و طريقه ورع و پرهيزگاری و بي اعتنايی به دنيا و مراقبت بر مسجد و نماز و روزه از او چيزی نديدم ، و چون خانه اش را - چنانکه دستور داده بودی - بازرسی  کردم ، جز قرآن مجيد و کتابهای علمی چيزی نيافتم . متوکل از شنيدن اين خبر خوشحال شد ، و احساس آرامش کرد . با آنکه متوکل از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود و بنا به دستور او بر قبر منور حضرت سيدالشهداء (ع ) آب بستند و زيارت کنندگان آن مرقد مطهر را از زيارت مانع شدند ، و دشمنی يزيد و يزيديان را نسبت به خاندان رسول اکرم (ص ) تازه گردانيدند ، با اين همه در برابر شکوه و هيبت حضرت هادی (ع ) هميشه بيمناک و خاشع بود . مورخان نوشته اند : مادر متوکل نسبت به مقام امام علی النقی (ع ) اعتقادی  به سزا داشت . روزی متوکل مريض شد و جراحتی پيدا کرد که اطباء از علاجش درماندند . مادر متوکل نذر کرد اگر خليفه شفا يابد مال فراوانی خدمت حضرت هادی (ع ) هديه فرستد . در اين ميان به فتح بن خاقان که از نزديکان متوکل بود گفت : يک نفر را بفرست که از علی بن محمد درمان بخواهد شايد بهبودی يابد . وی کسی را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادی فرمود : فلان دارو را بر جراحت او بگذاريد به اذن خدا بهبودی  حاصل مي شود . چنين کردند ، آن جراحت بهبودی يافت . مادر متوکل هزار دينار در يک کيسه چرمی سر به مهر خدمت امام هادی (ع ) فرستاد . اتفاقا چند روزی از اين ماجرا نگذشته بود که يکی از بدخواهان به متوکل خبر داد دينار فراوانی  در منزل علی بن محمد النقی ديده شده است . متوکل سعيد حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد . آن مرد از بالای بام با نردبان به خانه امام رفت . وقتی امام متوجه شد ، فرمود همان جا باش چراغ بياورند تا آسيبی به تو نرسد . چراغی افروختند . آن مرد گويد : ديدم حضرت هادی به نماز شب مشغول است و بر روی سجاده نشسته . امام فرمود : خانه در اختيار توست . آن مرد خانه را تفتيش کرد . چيزی جز آن کيسه ای که مادر متوکل به خانه امام فرستاده بود و کيسه ديگری  سر به مهر در خانه وی نيافت ، که مهر مادر خليفه بر آن بود . امام فرمود : زير حصير شمشيری است آن را با اين دو کيسه بردار و به نزد متوکل بر . اين کار ، متوکل و بدخواهان را سخت شرمنده کرد . امام که به دنيا و مال دنيا اعتنايی نداشت پيوسته با لباس پشمينه و کلاه پشمی روی حصيری که زير آن شن بود مانند جد بزرگوارش علی (ع ) زندگی مي کرد و آنچه داشت در راه خدا انفاق مي فرمود . با اين همه ، متوکل هميشه از اينکه مبادا حضرت هادی (ع ) بر وی خروج کند و خلافت و رياست ظاهری  بر وی به سر آيد بيمناک بود . بدخواهان و سخن چينان نيز در اين امر نقشی  داشتند . روزی به متوکل خبر دادند که : " حضرت علی بن محمد در خانه خود اسلحه و اموال بسيار جمع کرده و کاغذهای زياد است که شيعيان او ، از اهل قم ، برای او فرستاده اند " . متوکل از اين خبر وحشت کرد و به سعيد حاجب که از نزديکان او بود دستور داد تا بي خبر وارد خانه امام شود و به تفتيش بپردازد . اين قبيل مراقبتها پيوسته - در مدت 20سال که حضرت هادی (ع ) در سامره بودند - وجود داشت . و نيز نوشته اند : " متوکل عباسی سپاه خود را که نود هزار تن بودند از اتراک و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر کدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر کنند ، و در ميان بيابان وسيعی ، در موضعی روی هم بريزند . ايشان چنين کردند . و آن همه به منزله کوهی بزرگ شد . اسم آن را تل " مخالي " نهادند آنگاه خليفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علی النقی ( عليه السلام ) را نيز به آنجا طلبيد و گفت : شما را اينجا خواستم تا مشاهده کنيد سپاهيان من را . و از پيش امر کرده بود که لشکريان با آرايشهای نظامی و اسلحه تمام و کمال حاضر شوند ، و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنماياند ، تا مبادا آن حضرت يا يکی از اهل بيت او اراده خروج بر او نمايند " . در اين مدت 20سال زندگی امام هادی (ع ) در سامرا ، به صورتهای مختلف کارگزاران حکومت عباسی  ، مستقيم و غير مستقيم ، چشم مراقبت بر حوادث زندگی  امام و رفت و آمدهايی  که در اقامتگاه امام (ع ) مي شد ، داشتند از جمله : " حضور جماعتی از بنی  عباس ، به هنگام فوت فرزند امام دهم ، حضرت سيد محمد - که حرم مطهر وی  در نزديکی سامرا ( بلد ) معروف و مزار است - ياد شده است . اين نکته نيز مي رساند که افرادی از بستگان و مأموران خلافت ، همواره به منزل امام سر مي زده اند . "

اصحاب و ياران امام دهم (ع ) 
در ميان اصحاب امام دهم ، برمي خوريم به چهره هايی  چون " علی بن جعفر ميناوي " که متوکل او را به زندان انداخت و مي خواست بکشد . ديگر اديب معروف ، ابن سکيت که متوکل او را شهيد کرد . و علت آن را چنين نوشته اند که دو فرزند متوکل خليفه عباسی در نزد ابن سکيت درس مي خواندند . متوکل از طريق فرزندان خود کم کم ، متوجه شد که ابن سکيت از هواخواهان علی (ع ) و آل علی (ع ) است . متوکل که از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود روزی ابن سکيت را به حضور خود خواست و از وی پرسيد : آيا فرزندان من شرف و فضيلت بيشتر دارند يا حسن و حسين فرزندان علی  (ع ) ؟ ابن سکيت که از شيعيان و دوستداران باوفای خاندان علوی بود ، بدون ترس و ملاحظه جواب داد : فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) که دو نوگل باغ بهشت و دو سيد جنت ابدی الهي اند قابل قياس و نسبت نيستند . فرزندان تو کجا و آن دو نور چشم ديده مصطفی کجا ؟ آنها را با قنبر غلام حضرت (ع ) هم نمي توان سنجيد . متوکل از اين پاسخ گستاخانه سخت برآشفت . در همان دم دستور داد زبان ابن سکيت را از پشت سر درآوردند و بدين صورت آن شيعی خالص و يار راستين امام دهم (ع ) را شهيد کرد . ديگر از ياران حضرت هادی (ع ) حضرت عبدالعظيم حسنی است . بنا بر آنچه محدث قمی در منتهی الآمال آورده است : " نسب شريفش به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبی عليه السلام منتهی مي شود ... " از اکابر محدثين و اعاظم علماء و زاهدان و عابدان روزگار خود بوده است و از اصحاب و ياران حضرت جواد (ع ) و حضرت امام هادی  (ع ) بود . صاحب بن عباد رساله ای مختصر در شرح حال آن جناب نوشته . نوشته اند : " حضرت عبدالعظيم از خليفه زمان خويش هراسيد و در شهرها به عنوان قاصد و پيک گردش مي کرد تا به ری آمد و در خانه مردی از شيعيان مخفی  شد ... " . " حضرت عبدالعظيم ، اعتقاد راسخی به اصل امامت داشت . چنين استنباط مي شود که ترس اين عالم محدث زاهد از قدرت زمان ، به خاطر زاهد بودن و حديث گفتن وی نبوده است ، بلکه به علت فرهنگ سياسی او بوده است . او نيز مانند ديگر داعيان بزرگ و مجاهد حق و عدالت ، برای نشر فرهنگ سياسی صحيح و تصحيح اصول رهبری در اجتماع اسلامی  مي کوشيده است ، و چه بسا از ناحيه امام ، به نوعی  برای اين کار مأموريت داشته است . زيرا که نمي شود کسی با اين قدر و منزلت و ديانت و تقوا ، کسی که حتی عقايد خود را بر امام عرضه مي کند تا از درست بودن آن عقايد ، اطمينان حاصل کند - به طوری که حديث آن معروف است - اعمال او ، به ويژه اعمال اجتماعی  و موضعی او ، بر خلاف نظر و رضای امام باشد . حال چه به اين رضايت تصريح شده باشد ، يا خود حضرت عبدالعظيم با فرهنگ دينی و فقه سياسی بدان رسيده باشد " .

صورت و سيرت حضرت امام هادی  (ع ) 
حضرت امام دهم (ع ) دارای قامتی نه بلند و نه کوتاه بود . گونه هايش اندکی برآمده و سرخ و سفيد بود . چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود . امام هادی (ع ) بذل و بخشش بسيار مي کرد . امام آن چنان شکوه و هيبتی داشت که وقتی بر متوکل خليفه جبار عباسی وارد مي شد او و درباريانش بي درنگ به پاس خاطر وی و احترامش برمي خاستند . خلفايی که در زمان امام (ع ) بودند : معتصم ، واثق ، متوکل ، منتصر ، مستعين ، معتز ، همه به جهت شيفتگی نسبت به قدرت ظاهری و دنيای فريبنده با خاندان علوی و امام همام حضرت هادی دشمنی ديرينه داشتند و کم و بيش دشمنی  خود را ظاهر مي کردند ولی همه ، به خصال پسنديده و مراتب زهد و دانش امام اقرار داشتند ، و اين فضيلتها و قدرتهای علمی و تسلط وی را بر مسائل فقهی و اسلامی به تجربه ، آزموده و مانند نياکان بزرگوارش (ع ) در مجالس مناظره و احتجاج ، وسعت دانش وی را ديده بودند . شبها اوقات امام (ع ) پيوسته به نماز و طاعت و تلاوت قرآن و راز و نياز با معبود مي گذشت . لباس وی جبه ای  بود خشن که بر تن مي پوشيد و زير پای خود حصيری پهن مي کرد . هر غمگينی که بر وی نظر مي کرد شاد مي شد . همه او را دوست داشتند . هميشه بر لبانش تبسم بود ، با اين حال هيبتش در دلهای مردم بسيار بود .

شهادت امام هادی  (ع ) 
امام دهم ، حضرت هادی (ع ) در سال 254هجری  به وسيله زهر به شهادت رسيد . در سامرا در خانه ای  که تنها فقط فرزندش امام حسن عسکری بر بالين او بود . معتمد عباسی امام دهم را مسموم کرد . از اين سال امام حسن عسکری پيشوای  حق شد و بار تعهد امامت را بر دوش گرفت . و در همان خانه ای که در آن بيست سال زندانی و تحت نظر بود ، سرانجام به خاک سپرده شد .

زن و فرزندان امام هادی  (ع ) 
حضرت هادی (ع ) يک زن به نام سوسن يا سليل و پنج فرزند داشته است . 1 - ابومحمد حسن عليه السلام ( امام عسکری (ع ) يازدهمين اختر تابناک ولايت و امامت است ) . 2 - حسين . 3 - سيد محمد که يک سال قبل از پدر بزرگوارش فوت کرد ، جوانی بود آراسته و پرهيزگار که بسياری  گمان مي کردند مقام ولايت به وی منتقل خواهد شد . قبر مطهرش که مزار شيعيان است در نزديکی سامرا مي باشد . 4 - جعفر . 5 - عايشه ، يا به نقل شادروان شيخ عباس قمي " عليه " .


برچسب‌ها:

[ پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:,

] [ 12:8 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]


برچسب‌ها:

[ پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:,

] [ 11:29 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

عیدقربان مبارک


برچسب‌ها:

[ سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:,

] [ 18:49 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

اس ام اس تبریک عید قربان

اس ام اس های تبریک عید قربان

عید اضحی رسم و آئین خلیل آزرست بعد آن ،عید غدیر، روز ولای حیدر است عید قربان و پیشاپیش عید سعید غدیر مبارک . . . 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
پیامک عید قربان ، مسیج عید قربان ، smsعید قربان 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
عید سعید «قربان» ، جشن «تقرب» عاشقان حق مبارک 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
مسیج عید قربان ، smsعید قربان 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
نگارا عید قربان است قربانت شوم یا نه ؟ / نگفتی یک دمی آیا که مهمانت شوم یانه ؟ برای طوف کویت جامه احرام بر بستم / گدای دوره گرد گوشه خوانت شوم یانه ؟ 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
پیامک عید قربان ، مسیج عید قربان ، 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
عید قربان گرچه آیین خلیل آزر است / ملت اسلام را امروز زیب و زیور است حبّذا عیدى که سرخ از خون قربانى او / گونه اسلام و روى ملت پیغمبر است . . . 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
، جوک عید قربان ، اس ام اس عید قربان 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
بگذر از فرزند و جان و مال خویش / تا خلیل اللّه ِ دورانت کنند سَر بِنه بر کف، برو در کوی دوست / تا چو اسماعیل، قربانت کنند . . . 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
، جوک عید قربان ، اس ام اس عید قربان، اس ام اس عید قربان 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
مبارک باد عید قربان ، نماد بزرگ ترین جشن رهایى انسان از وسوسه هاى ابلیس . . . 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
smsعید قربان ، جوک عید قربان ، اس ام اس عید قربان 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
عید قربان، عید سربلند بیرون آمدن از امتحان عبودیت است . . . 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
عید قربان مبارک 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
و ابراهیم، اسماعیلش را قربانی کرد... و حسین، اکبرش و اصغرش و قاسمش و عباسش و همه چیزش را ... عید قربان مبارک. 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
عید قربان مبارک 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
عید است بیا بخانه ام قهر مباش / مغرور ترین دختر این شهر مباش قربان تو گردم همگی میخندند / عیدانه بده و تلخ چون زهر مباش . . . 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
عید قربان مبارک 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>> 
عید شرافت بنى آدم است و کرامت انسانى اش جشن رها شدن از قید پدرانى است که جان فرزند خویش را نذر قربان گاه ها مى کردند . . . 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
عید قربان مبارک 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
بالاترین نقطه اى است که اوج مقام بشر تعیین مى شود و تا ابد، درجه ایمان با همان نقطه سنجیده مى گردد . . . 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
عید قربان مبارک 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
عید قربان، عید فداکارى، ایثار، قربانى، اخلاص و عشق و بندگى، مبارک باد . . . 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
اس ام اس تبریک رسمی عید قربان 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
جلوه‌گاه تعبد و تسلیم ابراهیمیان حنیف است و فصل قرب مسلمانان به خداوند در سایه عبودیت . . . 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
عید قربان ، جوک عید قربان ، اس ام اس عید قربان 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
عید قربان، یعنى فدا کردن همه «عزیزها» در آستان «عزیزترین» و گذشتن از همه وابستگى ها به عشق مهربان ترین . . . 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
sms پیامک روز عید قربون,مسیج های جدید 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
خوشا «ذی‌الحجه» روز عید قربان / شروع داستان عشق و ایمان خواهی که تو را کعبه کند استقبال / مایی و منی را به منا قربان کن 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
عید قربان مبارک 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
حلول تازه داده فیض سبحان / چه زیبا منجلی شد «عید قربان» . . . 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
جدیدترین اس ام اس های تبریک عید قربان 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
ز اسماعیل جان تا نگذری مانند ابراهیم / به کعبه رفتنت تنها نماید شاد شیطان را کسی کو روز قربان، غیر خود را می کند قربان / نفهمیده است هرگز معنی و مفهوم قربان را . . . 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
ویژه عید قربان ،سری جدید اس ام اس های عید قربان 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
عید قربان با نماز و عبادتش، با ذکر و دعایش، با قربانى و صدقات و احسانش بسترى براى جارى ساختن مفهوم عبودیت و بندگى است . . . 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
پیامک عید قربان ، مسیج عید قربان ، sms 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
عید اضحی رسم و آئین خلیل آزرست / بعد آن ،عید غدیر، روز ولای حیدر است عید قربان و پیشاپیش عید سعید غدیر مبارک 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
جوکهای عید قربان,جک جدید عید قربان,لطیفه های عید قربان 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
عیدقربان، جشن رهایی ازاسارت نفس وشکوفایی ایمان ویقین ،عیدسرسپردگی وبندگی عیدنزدیک شدن دلها به قرب الهی برهمه مسلمانان مبارک باد . . . 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
پیامک روز عید قربون,مناسبت عید قربان,پیامک تبریک عید قربان 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
نزول فیض رب العالمین است / حلول «عید قربان» در زمین است 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
اس ام اس عید قربان eyd 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
عید قربان عید عبادت و بندگی و عید اطاعت از قادر یکتا برشما تهنیت باد . . . 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
پیامک جدید , پیامک جدید عید قربان 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>> 
عیدقربان، جشن رهیدگی از اسارت نفس و شکوفایی ایمان و یقین بر همه ابراهیمیان مبارک باد . . . 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
اس ام اس ادبی عید قربان,شعر زیبا برای عید قربان 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
یه پیشنهاد برات دارم ! بیا این یکی دو زوره رو به جای بع بع ، ار ار کن ! شاید شانس بیاری نفهمن !!! 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
sms عید قربان جدید , sms زیبای عید قربان 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
می دونی؟ میگن گوسفندا همشون آنفولانزای خوکی گرفتن تو رو خدا تو نگیری ها من یکی رو تو حساب کردم. عید قربان مارو جلو در و همسایه ضایع نکن !!! 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
عید قربان مبارک - مسیج عید قربان 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
عید قربان نزدیک است تا می تونی علف بخور قیمتت بره بالا !!! 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
عید قربان مبارک - Sms عید قربان 89 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
عید قربون پارسال که در رفتی امسال چیکار می خوای بکنی!!؟ 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
عید قربان مبارک - تبریک عید قربان 89 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
اگر زنده ای sms بده (طرح آمار گیری از بازماندگان عید قربان) !! 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
عید قربان مبارک - عید سعید قربان 89 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
سلام خوبی؟ الان کجایی؟ راستی بهت تبریک میگم واقعا باید خوشحال باشی نه؟ کاری که تو کردی واقعا شاهکار بود خیلی خیلی حرفه ای هستی هیچکی فکرشم نمیکرد بتونی دیروز از زیر تیغ فرار کنی تو باعث افتخار بقیه گوسفندایی !! 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
عید قربان مبارک - اس ام اس جدید 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
این دو سه روز رو رژیم بگیر تا لاغر شی که انتخابت نکنن! اینو به بقیه گله هم بگو !!! عید قربان پیشاپیش مبارک 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
عید قربان مبارک - پیامک جدید 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
عید قربان نزدیکه، این جماعت براشون گاو و گوسفند فرقی نمی کنه... نگرانتم!!! 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
عید قربان مبارک - Sms jadid 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
از امروز ? روز بیشتر زنده نیستی... از فرصتی که داری لذت ببر گوسفند عزیز!!! پیشاپیش فرا رسیدن عید قربان رو بهت تسلیت می گم !!! 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
عید قربان مبارک - Sms جدید 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
تا حالا فکرکردی اگرخدابه حضرت ابراهیم امرمی کرد به جای پسرش زنشو قربانی کنه این مراسم هرسال باچه شکوهی تکرار می شد!!؟ 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
Sms Eyde Gorban - عید قربان مبارک 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
این روزا خیلی مواظب خودت باش... جونت در خطره... ممکنه سرتو ببرن... این اس ام اس رو برای گوسفند های دیگه هم بفرست !!! پیشاپیش عید قربان مبارک 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
عید قربان مبارک - اس ام اس جدید 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
زودتر به دفتر تهیه و ارسال چارپایان واسه ذبح عید قربان مراجعه کن !! التماس دعا 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
سری جدید و ناب اس ام اس ,عاشقانه ترین اس ام اس,پیامک 2010 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
عید سعید قربان لغو شد . . . ( ستاد روحیه دهی به گوسفندان ) !!! 
>> 


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
مسیج خیلی جدید,داغترین اس ام اس,جوک و اس ام اس جدید 
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

>>
همزمان با عید قربان دلت را قربانی عشق , صمیمیت و مهربانی من کن !!! 
>> 
روز اوج بندگی و تجلی ایثار ابراهیمی مبارک. 


برچسب‌ها:

[ سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:,

] [ 18:47 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

اعمال شب و روز عید قربان
عید قربان را عید اضحی نیز گویند، چرا که اضحی جمع ماده ضحی به معنی ارتفاع روز و امتداد نور آفتاب است و هنگامی كه خورشید بالا می آید (قبل از ظهر)، آن موقع را ضحی گویند، چنانچه در قرآن كریم آمده است: والشمس و ضحیها (قسم به خورشید و چاشتگاه آن) و چون حجاج موقع بالا آمدن آفتاب قربانی می كنند و قربانی را اضحیه یا ضحیه گویند بدین سبب روز دهم ذی الحجه را كه قبل از ظهر آن، عمل قربانی انجام می شود «عید اضحی» می گویند.
به گزارش جهان به نقل از مهر، عید در لغت از ماده عود؛ به معناى بازگشت است؛ لذا به روزهایى که مشکلات از قوم و جمعیتى بر طرف می شود و ‏به پیروزی‌ها و راحتی‏هاى نخستین بازگشت مى‏‌کنند، عید گفته می ‏شود. همچنین واژه قربان از ماده قرب؛ به معنای نزدیک بودن است. بر این اساس با توجه به این که شخصی که قربانی می‌کند، در نظر دارد بدین وسیله به خداوند متعال تقرب بجوید، این عمل را قربانی می‌گویند.

عید قربان، عید پیروزی وظیفه بر غریزه

مخلوقات خداوند سه دسته هستند: گروهی كه فقط پیرو غریزه هستند، مانند: حیوانات؛ گروهی كه فقط پیرو وظیفه هستند، مثل: ملائكه؛ گروهی كه گاهی دنبال غریزه رفته و گاهی دنبال وظیفه می روند، مانند: انسان.

هرگاه انسان بر سر دو راهی غریزه و وظیفه قرار گرفت و غریزه را انتخاب كرد، به سوی حیوانات گرویده بلكه از حیوانات هم پست تر شده است، چون از عقل و فكر و رهنمودهای انبیا استفاده ننموده است (اولئك كالانعام بل هم اضل) آنان، همچون چهارپایان بلكه گمراه ترند. همانا بدترین جنبنده ها نزد خداوند، انسان‌هایی هستند كه گویا كر و گنگ اند و حاضر به تعقل هم نیستند. اما همین كه انسان در این دو راهی خطرناك وظیفه را انتخاب نمود و در خط ملائكه و پاكان قرار گرفت آن را عید می گیرد، مثلاً غریزه گرسنگی و تشنگی و شهوت انسان را به استفاده از آب و نان و به سوی همسر می كشاند، ولی وظیفه دستور می دهد كه در ماه رمضان خودداری كن، كسانی كه سی روز وظیفه را انتخاب كرده اند، روز عید فطر را باید عید بگیرند، زیرا وظیفه را بر غریزه ترجیح داده اند.

غریزه فرزند دوستی به ابراهیم(ع) می گوید: اسماعیل(ع) را ذبح نكن، اما وظیفه می گوید: او را ذبح نما. حضرت ابراهیم(ع) در این دو راهی، رضای خداوند و وظیفه را بر تمایلات شخصی خود و غریزه پیروز كرد، لذا باید آن را عید بگیرد، اگر در حدیث می خوانیم: هر روز كه در آن معصیت خدا نشود، عید است، به همین معنا است كه در برابر جاذبه های هوای نفس خط خدا قرار گرفته است، هر گاه انسان بر سر خواسته همه شیطان های درونی و بیرونی پا می نهد آن روز را باید عید بگیرد.

قربانی از چه زمانی معمول شده است


تاریخ قربانی بسیار قدیم است و از زمان حضرت آدم ابوالبشر(ع) معمول بوده و در ادیان گذشته نیز جزو مقررات دینی به شمار می آمده كه شمه ای از آن به اختصار بیان می شود:

۱- قربانی فرزندان حضرت آدم(ع) كه نخستین قربانی در عالم بشمار می رود و در آیات۳۰- ۲۷ سوره مائده تصریح شده كه خلاصه شرح آن چنین است: دو پسر حضرت آدم به نام هابیل و قابیل به ترتیب شبانی (چوپانی) و كشاورزی می كردند و صاحب گوسفندان و آب و خاك فراوان بودند، حضرت آدم(ع) آنان را امر به قربانی در راه خدا كرد. هابیل یكی از بهترین شتران یا گوسفندان را برای قربانی در راه خدا اختصاص داد و قابیل دسته ای از گندم های پست و نامرغوب را جهت قربانی انتخاب كرد كه قربانی هابیل مقبول درگاه پروردگار گردید و قربانی قابیل به علت عدم اخلاص مردود گشت. قابیل به سبب قبول نشدن قربانی حسادت ورزید و آتش خشم و كینه اش زبانه كشید، نفس اهریمنی و شیطانی قابیل او را به كشتن برادر وادار كرد و هابیل را كشت و در دنیا و آخرت زیانكار گردید.

۲- حضرت نوح پیغمبر(ع) پس از طوفان، مذبحی ترتیب داد و حیوانات بسیاری در آنجا برای خدا قربانی كرد.

۳- قربانی حضرت ابراهیم خلیل(ع) یگانه فرزندش اسماعیل(ع) كه در آیات ۱۰۲ تا ۱۰۷ سوره صافات بیان گردیده است "فلما بلغ معه السعی الی و فدیناه بذبح عظیم".

۴- در زمان حضرت موسی(ع) به عقیده یهودیان دو نوع قربانی معمول بوده است:

الف- قربانی دموی

ب- قربانی غیر دموی


قربانی دموی بر ۳ قسم است: قربانی كه آن را به آتش می سوزاندند و جز پوست آن چیزی باقی نمی گذاردند، قربانی كه برای جبران گناه تقدیم می كردند و قسمتی از آن را می سوزاندند و قسمت دیگر را برای كاهنان باقی می گذاشتند و قربانی كه برای تندرستی انجام می دادند و در خوردن گوشت آن مختار بودند.

قربانی غیردموی نیز عبارت از رها كردن حیوان در بیابان‌ها بود و اعراب نیز از بنی اسرائیل تقلید كردند و به عنوان تقرب به بتان خود، حیوانات را در بیابان رها می كردند و اسلام این عادات نكوهیده را تحریم كرد و این همان قربانی است كه در آیه ۱۰۳ سوره مائده به نام بحیره و سائبه نامیده شده است.

۵- در آئین مسیحیت نیز به عقیده عیسویان، قربانی منحصر به شخص مسیح بوده و گویند حضرت عیسی(ع) خون و گوشت خود را فدای مردم جهان ساخت و به همین مناسبت یكی از فروع دین نصاری آن است كه باید ماهی یك مرتبه و یا حداقل سالی یك بار نزد كشیش بروند و به قدر تمكن، وجهی به وی تقدیم دارند و به تمام گناهانی كه در مدت مزبور مرتكب شده اند اقرار كنند تا كشیش كه به عقیده آنان جنبه غفاریت دارد آن گناهان را بیامرزد.

۶- در اعراب زمان جاهلیت كه سران قبائل به مكه می آمدند، ساكنان مكه مهماندار و میزبان آنان بودند و هر دو دسته خود را به كشتن شتر و گاو و گوسفندان برای بتان خویش و اطعام به فقرا و گرسنگان موظف می دانستند.

اسرار و حكمت قربانی

۱- فدا كردن مال و انفاق آن در راه خدا است.

۲- كشتن حیوان اشاره به كشتن نفس اماره است و مرد خداشناس با شمشیر برنده عقل و ایمان، حیوان نفس را كه دائماً وی را به كارهای زشت وا می دارد مقتول سازد و خانه دل را از لوث نفس لئیم پاك گرداند و آن را در راه حق و پیشگاه محبوب قربانی كند و حج اكبر نماید كه اگر نفس اماره و خواهش های او كشته نشود و آرام نگیرد هرگاه تمام نعمت ها و ثروت‌های دنیوی در اختیارش باشد و زمین و آسمان را ببلعد باز هم سیر نمی شود و ندای هل من مزید دارد.

با توجه به اینکه حضرت ابراهیم (ع) از سوی خداوند متعال مأمور شد تا فرزندش اسماعیل (ع) را قربانی کند، پس از سربلندی از آن امتحان، خداوند گوسفندی را فرستاد تا وی آن را به جای فرزندش قربانی کند، بر این اساس سنت ابراهیمی به نام قربانی کردن شکل گرفت.

عید قربان در قرآن و روایات

ماده «قرب» که واژه قربان ریشه در آن دارد، بسیار در قرآن آمده است، اما کلمه «قربان» در قرآن، دو بار آمده است. واژه «عید» در قرآن تنها یک بار به کار رفته است: عیسى بن مریم (ع) به خداوند سبحان عرض کرد: «خداوندا! پروردگارا! از آسمان مائده‏اى بر ما بفرست! تا براى اول و آخر ما، عیدى باشد، و نشانه‏اى از تو، و به ما روزى ده که تو بهترین روزى دهندگانى».

برخی از کلمات در قرآن آمده که ماده «قرب» در آن نیست، اما در روایات و به دنبال آن در تفاسیر، از آن به روز عید قربان، قربانی و … تعبیر و تفسیر شده است. برخی مفسران در تفسیر «شاهد» و «مشهود»، سخنان بسیار دارند که بعضى، آنها را تا سى وجه شمرده‏اند؛ از جمله آن که گفته‏اند: شاهد، روز عید قربان و مشهود، روز عرفه است. همچنین در آیه: «و الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ»، از جابر از رسول خدا (ص) نقل شده: منظور از «الشّفع»، روز عید قربان است و منظور از «الوتر»، روز عرفه، است.

درباره آیه «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ» در سوره کوثر نیز اکثر مفسران گفته‏اند که مراد از صلاة در این آیه، نماز عید قربان است و مراد از نحر در «وَ انْحَرْ»، کشتن حیوانى است که از واجبات حج است یا منظور قربانى کردن است که سنت است و بعضى گفته ‏اند که مراد از صلاة، نماز بامداد روز عید قربان است و از نحر، قربانى کردن؛ زیرا که پیغمبر (ص) در روز عید قربان، اول قربانى مى‏کرد و بعد از آن نماز بامداد مى‏گذارد، پس در این آیه خداى تعالى به آن حضرت امر کرد که اول، نماز مذکور را به جاى آور، بعد از آن قربانى کن.

در روایات اسلامی از ائمه معصوم ضمن تأکید بر فضیلت روز عید قربان، به قربانی کردن نیز توصیه شده است. امام موسى بن جعفر (ع)، از پدرش حضرت امام جعفر صادق (ع) روایت کرده است که فرمود: على بن ابى طالب (ع) مى‏گوید: خوشش مى‏آمد از مردى که خود را در طول سال، در چهار شب، [برای عبادت]، فارغ می ‏نماید: شب فطر، شب قربان، شب نیمه شعبان، اولین شب از ماه رجب.

سنت پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) در عید قربان

عید قربان به عنوان یکی از اعیاد بزرگ اسلامی، اعمال و آدابی دارد از جمله آنکه روایت شده است که رسول خدا (ص) در عید فطر و قربان -هر اندازه هوا سرد و یا گرم بود-، بُرد می ‏پوشید و عمامه به سر مى ‏نهاد. همچنین رسول خدا (ص) روز عید فطر و قربان، وقتی براى نماز عید خارج مى ‏شد، صدایش را به تکبیر بلند مى ‏کرد. همچنین امام صادق (ع) در حدیثى فرمود: سنت بر آن جارى شده که آدمى روز «عید فطر»، قبل از رفتن براى خواندن نماز عید در مصلّى، و در «عید قربان» بعد از آن، افطار کند.

قربانی کردن برای کسانی که در حج حضور ندارند یک سنت و عمل مستحبی است، ولی تأکید زیادی بر انجام آن شده است. در روایتی چنین آمده است که امّ سلمه نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: ای رسول خدا (ص)، عید اضحى فرا می رسد، و من قیمت قربانى را در اختیار ندارم، پس آیا قرض کنم و قربانى کنم؟ فرمود: قرض بگیر؛ زیرا که آن قرضى ادا شده است.

در روایات آمده است که رسول خدا (ص) دو قوچ قربانى کرد، که یکى از آنها را به دست خودش ذبح نمود، بعد عرضه داشت: خدایا این از جانب من و از جانب کسانی از اهل بیتم که قربانی نکردند، و بعد دیگری را ذبح نمود و عرضه داشت: خدایا این از جانب من و از جانب کسانی از امتم که قربانی نکردند.

دعای قربانی

در منابع روایی آمده است که امیر‌المؤمنین (ع) به هنگام ذبح قربانی عرضه می‌داشت: «بسم اللَّه وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً مسلماً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ، إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، اللّهمّ‏ منک و لک» یعنی « به نام خدا روى خود را به سوى کسى آوردم که آسمان‌ها و زمین را آفریده، در حالى که در دین خود خالص و مسلمانم، و من از مشرکان نیستم، همانا که نماز من، و عبادت و قربانیم، و زندگانیم و مرگم از آنِ اللَّه؛ پروردگار جهانیان است. خدایا این قربانى از تو و براى تو است»، سپس عرضه می‌داشت: «پروردگارا این قربانى از طرف پیامبر تو است»، آنگاه آن را ذبح می‌کرد، و قوچ دیگرى را هم از سوى خود ذبح می‌نمود.

موارد مصرف قربانی

قربانى حج تمتع، داراى شروط و احکامى است از جمله اینکه قربانی کننده، گوشت قربانى را سه بخش نماید: بخشى را براى خوردن خویش نگه دارد، بخشى را هدیه و بخش سوم را صدقه دهد. همانگونه که از امام جعفر صادق (ع) نقل شده که از ایشان پرسیدند که با گوشت قربانى چه کنند؟ حضرت فرمودند که حضرت على بن الحسین و حضرت امام حسن (علیهم السّلام)، یک سوم آن را برای همسایگان مى‌فرستادند، یک سوم را به فقرا مى‌دادند و یک سوم را برای اهل خانه نگاه مى‌داشتند‌.البته برخی از فقها، دادن سهم فقرا را (در صورت امکان) لازم دانسته، اما دو مورد دیگر را مستحب می‌دانند.

کیفیت نماز عید قربان

یکی از اعمال عید قربان، نماز آن است که در آموزه‌های اسلامی، آدابی برای آن بیان شده است از جمله برگزاری نماز عید در فضای باز، خواندن دو رکعت نماز مستحبی پیش از رفتن به مصلی (در صورت حضور در مدینه)، رفتن به سوی نماز به هیئت رسول خدا (ص) و أمیرالمؤمنین (ع)؛ یعنی انجام غسل، بر سر بستن عمامه سفید در حالی که یک طرف آن به جلوى سینه و طرف دیگر به پشت سر انداخته شود، به دست گرفتن عصا و با پاى برهنه رفتن، گفتن چهار بار تکبیر (اللَّه اکبر، اللَّه اکبر، اللَّه اکبر على ما هدانا، اللَّه اکبر على ما رزقنا من بهیمة الانعام، و الحمد للَّه على ما ابلانا)، برگشتن از غیر راهی که از آن به نماز رفتند.

نماز عید قربان در عصر حضور امام (ع) یا نایب خاصّ او، واجب است امّا در این عصر (عصر غیبت)، مستحبّ است.

نماز عید فطر و قربان دو رکعت است که در رکعت اول بعد از خواندن حمد و سوره، باید پنج تکبیر بگوید و بعد از هر تکبیر یک قنوت بخواند و بعد از قنوت پنجم، تکبیر دیگرى بگوید و به رکوع رود و دو سجده به جا آورد و برخیزد و در رکعت دوم، چهار تکبیر بگوید و بعد از هر تکبیر قنوت بخواند و تکبیر پنجم را بگوید و به رکوع رود و بعد از رکوع دو سجده کند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.

در قنوت نماز عید فطر و قربان، هر دعا و ذکرى بخوانند کافى است، ولى بهتر است این دعا را به قصد امید ثواب بخوانند: «اللّٰهُمَّ اهْلَ الْکِبْرِیاءِ وَ الْعَظَمَةِ وَ اهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَروتِ وَ اهْلَ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ اهْلَ التَّقْوىٰ وَ الْمَغْفِرَةِ اسْأَلُکَ بِحَقِّ هٰذا الْیَوْمِ الَّذِى جَعَلْتَهُ لِلْمُسلِمینَ عیداً وَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ کَرٰامَةً وَ مَزیداً انْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ انْ تُدخِلَنى فی کُلِّ خَیْرٍ أَدْخَلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ انْ تُخْرِجَنِى مِنْ کُلِّ سُوءٍ اخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً و آلَ مُحَمَّدٍ صَلَوٰاتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلیْهِمْ اللّٰهُمَّ إِنِّی اسْألُکَ خَیْرَ ما سَأَلَکَ بِهِ عِبٰادُکَ الصَّالِحُونَ وَ اعُوذُ بِکَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبٰادُکَ الْمُخْلَصُونَ»

حکم روزه گرفتن در عید قربان

مطابق با دیدگاه فقهای شیعه که برگرفته از آموزه های دینی است، دو روز از سال، روزه‌ گرفتن در آن حرام است: عید قربان (دهم ماه ذى الحجه) و عید فطر (اوّل ماه شوال)

زیارت امام حسین (ع) در شب عید قربان

یکی از آداب مهم شب عید قربان، زیارت امام حسین (ع) است که علاوه بر تأکید بر زیارت در آن شب، زیارت خاصی نیز وارد شده که آن را مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان آورده است.
 

 


برچسب‌ها:

[ سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:,

] [ 18:44 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

ماجرای دعای امام رضا(ع) در عرفه
ماجرای دعای امام رضا(ع) در عرفه
 
 
به گزارش جهان به نقل از واحد خبر و اطلاع‌رسانی بنیاد بین‌المللی فرهنگی هنری امام رضا(ع)، «عرفه» (نهم ذی الحجه) روزی است که حق‌تعالی بندگان را به عبادت و طاعت خویش فراخوانده و سفره‌های احسان خود را برای آن‌ها گسترانیده است. در این روز حجاج در محلی به نام عرفات توقف می‌کنند و به دعا و نیایش می‌پردازند و پس از برگزاری نماز ظهر و عصر به مکه مکرمه باز می‌گردند.

درباره وجه تسمیه عرفات مواردی مطرح است: نخست اینکه جبرئیل هنگامی که مناسک را به حضرت ابراهیم(ع) می‌آموخت، وقتی به عرفه رسید، به او گفت «عرفت» و او پاسخ داد آری. عده‌ای نیز وجه تسمیه عرفات را از آن جهت می‌دانند که مردم از این جایگاه به گناه خود اعتراف می‌کنند. عده‌ای نیز دلیل این نامگذاری را تحمل رنجی می‌دانند که برای رسیدن به آن باید متحمل شد. چرا که یکی از معانی «عرف» صبر و شکیبایی و تحمل است.

به مناسبت فرا رسیدن روز بزرگ عرفه، روایت از محمد بن فُضیل نقل می‌شود که مرحوم شیخ عباس قمی آن در صفحه ۸۷۳ کتاب منتهی‌الآمال درج کرده است:

در آن سال که هارون بر برامکه [۱] غضب کرد و ابتدا عیسی بن جعفر[۲] را کشت و آنگاه یحیی[۳] را حبس کرد و آنچه بر سر امام هفتم آورده بودند، بر سرشان آمد؛ راوی می‌گوید: امام رضا(ع) در عرفه ایستاده بود و دعا می‌کرد. بعد از آن، سر به زیر انداخت. از ایشان دلیلش را پرسیدند. حضرت در پاسخ فرمود: «من خدا را می‌خواندم که بر برمکیان سبب آنچه با پدرم نمودند، خدای عزوجل دعای من درباره آن‌ها را اجابت کرد.»

پس اندک زمانی نگذشت که جعفر و یحیی منصوب شدند و احوال ایشان برگشت.

مسافر می‌گوید: من در منی با حضرت رضا(ع) بودم که یحیی بن خالد با قومی از آل برمک گذشتند. آن حضرت فرمود: «اینان مسکین هستند! نمی‌دانند که امسال چه بر سرشان می‌آید، و عجیب‌تر آنکه من و هارون مانند این دو انگشتیم!» و دو انگشت مبارک خود را کنار هم قرار دادند.

مسافر گوید: به خدا قسم! من معنی سخن او را نفهمیدم و ندانستم تا روزی که آن حضرت به شهادت رسید و او را کنار هارون ملعون دفن کردیم. [۴]

پی‌نوشت‌ها:

۱. «برمکیان» یا فرزندان بَرمَک از خاندان‌های ایرانی بودند که در دستگاه خلافت عباسیان به قدرت فراوان رسیدند. آن‌ها سرانجام به دست خود عباسیان نابود شدند.

۲. پسر عموی هارون و زندان‌بان بصره که امام موسی کاظم(ع) در آن زندانی بود.

۳. یحیی بن خالد، نوه برمک بود که در قرن هشتم میلادی در شهر بغداد اعتبار بسیاری داشت و تمام مشاغل مهم دولتی در دست اطرافیان او بود.

۴. اباصلت هروی از اصحاب امام رضا(ع) می‌گوید: خدمت حضرت رضا علیه السلام بودم. به من فرمود: «ای اباصلت! داخل این قبّه‌ای که قبر هارون است، برو و از چهار طرف آن کمی خاک بردار و بیاور.» من رفتم و خاک‌ها را آوردم. امام خاک‌ها را بویید و فرمود: «می‌خواهند مرا پشت سر هارون دفن کنند، ولی در آنجا سنگی ظاهر می‌شود که اگر همه کلنگ‌های خراسان را بیاورند، نمی‌توانند آن را بکنند.» و این سخن را در مورد بالای سر و پایین پای هارون فرمود. بعد وقتی خاک پیش روی هارون یعنی طرف قبله هارون را بویید، فرمود: «این خاک، جایگاه قبر من است...» (بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۳۰۰)
 

 


برچسب‌ها:

[ دو شنبه 22 مهر 1392برچسب:,

] [ 17:10 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

اعمال مستحبی روز و شب عرفه
اعمال مستحبی روز و شب عرفه
استاد جامعة المصطفی العالمیه گفت: در روایت است روز عرفه هر دعایی که دوست ‌‌‌‌داری برای خود بخوان و در دعا کردن بکوش که روز عرفه، روز دعا و درخواست است.

حجت‌الاسلام محمدنقی مجتهدی تبریزی از استادان حوزه علمیه قم به مناسبت روز عرفه که فضیلت و جایگاه ویژه‌ای دارد، به فارس گفت: شب عرفه از لیالی متبرکه و شب مناجات با قاضی‌‌الحاجات است و توبه در آن مقبول و دعا در آن شب، مستجاب است و هر که این شب را به عبادت به سر برد، اجر و پاداش ۷۰ سال عبادت را دارد.

روز عرفه، عید است
مجتهدی در رابطه با روز عرفه گفت: روز عرفه از اعیاد بزرگ است هر چند به اسم عید، نامگذاری نشده و روزی است که حق تعالی بندگانش را به عبادت و اطاعت فرا خوانده و جود و احسان خود را برایشان گسترانیده و وعده به آمرزش گناهان و پوشانیدن عیب‌هایشان داده است.

جایگاه عرفه در کلام معصومین(ع)

استاد حوزه علمیه قم به جایگاه بلند روز عرفه در روایات معصومین اشاره کرد و گفت: امام صادق(ع) می‌‌فرماید: «مَن لَم یُغفَر لَهُ فی شهرِ رمضانَ لَم یُغفَر لَهُ إلی مِثلِهِ مِن قابِلٍ الّا أن یَشهَدَ عَرَفَةَ؛ کسى که در ماه رمضان آمرزیده نشود، تا رمضان آینده آمرزیده نشود، مگر آن که در عرفه حاضر شود.»

مجتهدی با اشاره به اینکه از این روایت دو مطلب استنباط می‌شود، اظهار داشت: اول، عظمت ماه مبارک رمضان از این جهت که ماه مغفرت، ماه رحمت و ماه برائت از آتش جهنم است و دوم عظمت روز عرفه است به گونه‌ای که اگر کسی در ماه رمضان مورد مغفرت قرار نگرفت عرفه را درک کند و از روز عرفه غفلت نکند.

وی ادامه داد: امام صادق(ع) می‌فرماید: «تَخَیَّرْ لِنَفْسِکَ مِنَ الدُّعاءِ ما اَحْبَبْتَ وَاجْتَهِدْ فَاِنَّهُ (یَوْمَ عَرَفَةَ) یَوْمُ دُعاءٍ وَ مَسْأَلَةٍ؛ هر دعایی که دوست‌‌داری برای خود بخوان و در دعا کردن بکوش که آن روز (روز عرفه) روز دعا و درخواست است.»

استاد جامعة المصطفی العالمیه گفت: عرفه روز بخشش است. ابن فهد حلّی در عدّة الداعی روایتی به این شرح برای روز عرفه نقل نموده است؛ «وَ فِی الْخَبَرِ اَنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ وَ تَعالی یَقُولُ لِلْمَلائِکَةِ فِی ذلِکَ الْیَوْمِ یا مَلائِکَتِی اَلا تَرَوْنَ اِلی عِبادِی وَ اِمائِی جاؤُا مِنْ اَطْرافِ الْبِلادِ شُعْثاءً غَبْراءً اَتَدْرُونَ ما یَسْئَلُونَ فَیَقُولُونَ رَبَّنا اِنَّهُمْ یَسْئَلُونَکَ الْمَغْفِرَةَ فَیَقُولُ اشْهَدُوا اِنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ؛ در روایت آمده که خدای سبحان به ملائکه در این روز می‌‌فرماید: ای فرشتگان من، آیا نمی‌‌بینید بندگان و کنیزان مرا که ژولیده و غبارآلود از اطراف شهرها آمده‌‌اند؟ و آیا می‌‌دانید آنها چه درخواستی دارند؟ ملائکه می‌‌گویند: پروردگار ما، آنها مغفرت می‌‌خواهند. خداوند می‌‌فرماید: شاهد باشید که من آنها را بخشیدم.»

مجتهدی گفت: امام زین‌العابدین (ع) در روز عرفه جمعی را مشاهده کردند که دست نیاز به سوی مردم دراز کرده و کمک می‌‌خواستند. حضرت خطاب به آنها فرمود: وای بر شما آیا در این روز از غیر خدا حاجات می‌طلبید در حالی که در این روز امید می‌‌رود که فضل خداوند حتی شامل بچه‌هایی شود که در شکم مادران هستند و امید می‌‌رود که آنها سعادت‌‌مند شوند.

اعمال روز و شب عرفه
حجت‌الاسلام مجتهدی تبریزی در ادامه به بیان برخی از اعمال مهم این روز پرداخت و گفت: اولین عمل، غسل است که مستحب بوده قبل از زوال (ظهر شرعی) انجام شود و دومین عمل که مستحب است انجام شود این است که بعد از نماز عصر و پیش از آن که مشغول به خواندن دعاهاى عرفه شود در زیر آسمان دو رکعت نماز بجا آورد و نزد حق تعالى به گناهان خود اعتراف و اقرار کند تا به ثواب عرفات رستگار شود و گناهانش آمرزیده شود.

وی ادامه داد: مستحب سوم، روزه است. روزه در این روز ثواب بسیاری دارد و در عین حال فرموده‌اند اگر روزه گرفتن باعث شود که ضعیف بشود و ضعف او باعث شود که انسان نتواند به دعا برسد و با حضور قلب، دعا بخواند روزه نگیرد. در این روز، دعا ثوابش از روزه برتر است.

این استاد حوزه علمیه، به زیارت سیدالشهدا (ع) اشاره کرد و گفت: در زاد المعاد علامه مجلسی آمده است که یکی از مستحبات، زیارت سید الشهدا (ع) است و اگر کسى توفیق یابد که در این روز در تحت قبه مقدسه آن حضرت باشد ثوابش کمتر از کسى که در عرفات است نیست بلکه ثواب آنها که در کربلا هستند از آنها که در عرفات هستند بالاتر است. استاد جامعة المصطفی العالمیه تاکید کرد: کسانی که امکان مشرف شدن ندارند می‌توانند از دور زیارت امام حسین (ع) را بخوانند.

مجتهدی افزود: یکی دیگر از مهمترین اعمال در این روز، دعا برای برادران مؤمن است، چه زنده باشند و چه از دنیا رفته باشند. همچنین از بهترین دعاها در این روز دعای ۴۷ امام زین‌العابدین (ع) در صحیفه سجادیه و دعای عرفه سید الشهداست.
 
 

برچسب‌ها:

[ دو شنبه 22 مهر 1392برچسب:,

] [ 17:8 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

دل در جوشش ناب عرفه، وضو مي گيرد و در صحراي تفتيده عرفات، جاري مي شود. آن جا كه ايوان هزار نقش خداشناسي است. لب ها ترنم با طراوت دعا به خود گرفته و چشم ها امان خود را از بارش توبه، از دست داده اند. دل، بيقرار روح عرفات، حضرت اباعبدالله الحسين (ع) شده است. پنجره باران خورده چشم ها از ضريح اجابت، تصوير مي دهد و اين صحراي عرفات است كه با كلمات روحبخش دعاي امام حسين (ع) و اشك عاشقان او بر دامن خود اجابت را نقش مي كند. اشك و زمزمه ما را نيز بپذير، اي خداي عرفه.

عرفات نام جايگاهي است كه حاجيان در روز عرفه (نهم ذي الحجه) در آنجا توقف مي كنند و به دعا و نيايش مي پردازند و پس از برگزاري نماز ظهر و عصر به مكه مکرمه باز مي گردند و وجه تسميه آنرا چنين گفتهاند كه جبرائيل عليه السلام هنگامي كه مناسك را به ابراهيم مي آموخت، چون به عرفه رسيد به او گفت �عرفت� و او پاسخ داد آري، لذا به اين نام خوانده شد. و نيز گفته اند سبب آن اين است كه مردم از اين جايگاه به گناه خود اعتراف مي كنند و بعضي آن را جهت تحمل صبر و رنجي مي دانند كه براي رسيدن به آن بايد متحمل شد. چرا كه يكي از معاني �عرف� صبر و شكيبايي و تحمل است. (1)

فَتَلَقي آدَمُ مِنْ رَبِّه كَلماتًُ فتابَ عَليهِ اِنَّه� هو التَّوابُ الرّحيمْ

آدم از پروردگارش كلماتي دريافت داشت و با آن به سوي خدا بازگشت و خداوند، توبه او را پذيرفت، چه او توبه پذير مهربان است.

طبق روايت امام صادق(ع)، آدم (ع) پس از خروج از جوار خداوند، و فرود به دنيا، چهل روز هر بامداد بر فرار كوه صفا با چشم گريان در حال سجود بود، جبرئيل بر آدم فرود آمد و پرسيد:

ـ چرا گريه مي كني اي آدم؟

ـ چگونه مي توانم گريه نكنم در حاليكه خداوند مرا از جوارش بيرون رانده و در دنيا فرود آورده است.

ـ اي آدم به درگاه خدا توبه كن و به سوي او بازگرد.

ـ چگونه توبه كنم؟

جبرئيل در روز هشتم ذيحجه آدم را به مني برد، آدم شب را در آنجا ماند. و صبح با جبرئيل به صحراي عرفات رفت، جبرئيل هنگام خروج از مكه، احرام بستن را به او ياد داد و به او لبيك گفتن را آموخت و چون بعد از ظهر روز عرفه فرا رسيد تلبيه را قطع كرد و به دستور جبرئيل غسل كرد و پس از نماز عصر، آدم را به وقوف در عرفات واداشت و كلماتي را كه از پروردگار دريافت كرده بود به وي تعليم داد، اين كلمات عبارت بودند از:
 

خداوندا با ستايشت تو را تسبيح مي گويم

سُبحانَكَ اللهُمَ وَ بِحمدِك

جز تو خدايي نيست

لا الهَ الاّ اَنْتْ 

كار بد كردم و بخود ظلم نمودم

عَمِلْتُ سوء وَ ظَلَمْتُ نَفْسي

به گناه خود اعتراف مي كنم

وَ اِعْتَرِفْتُ بِذَنبي اِغْفرلي

تو مرا ببخش كه تو بخشنده مهرباني

اِنَّكَ اَنْتَ اَلغَفور الرّحيمْ


آدم (ع) تا هنگام غروب آفتاب همچنان دستش رو به آسمان بلند بود و با تضرع اشك مي ريخت، وقتي كه آفتاب غروب كرد همراه جبرئيل روانه مشعر شد، و شب را در آنجا گذراند. و صبحگاهان در مشعر بپاخاست و در آنجا نيز با كلماتي به دعا پرداخت و به درگاه خداوند توبه گذاشت......

 

حضرت ابراهيم (ع) در عرفات

در صحراي عرفات، جبرئيل، پيك وحي الهي، مناسك حج را به حضرت ابراهيم (ع) نيز آموخت و حضرت ابراهيم (ع) در برابر او مي فرمود: عَرِفتُ، عَرِفتُ (شناختم، شناختم).

 

پيامبر اسلام (ص) در عرفات

و نيز دامنه كوه عرفات در زمان صدر اسلام كلاس صحرايي پيامبر اسلام (ص) بود و بنا به گفته مفسرين آخرين سوره قرآن در صحراي عرفات بر پيغمبر (ص) نازل شد و پيغمبر اين سوره را كه از جامع ترين سوره هاي قرآن است و داراي ميثاق و پيمانهاي متعدد با ملل يهود، مسيحي و مسلمان و علماي آنها مي باشد، و قوانين و احكام كلي اسلام را در بر دارد، به مردم و شاگردانش تعليم فرمود.

و طبق مشهور ميان محدثان پيامبر (ص) در چنين روزي سخنان تاريخي خود را در اجتماعي عظيم و با شكوه حجاج بيان داشت:

...... اي مردم سخنان مرا بشنويد! شايد ديگر شما را در اين نقطه ملاقات نكنم. شما به زودي به سوي خدا باز مي گرديد. در آن جهان به اعمال نيك و بد شما رسيدگي مي شود. من به شما توصيه مي كنم هركس امانتي نزد اوست بايد به صاحبش برگرداند. هان اي مردم بدانيد ربا در آئين اسلام اكيداً حرام است. از پيروي شيطان بپرهيزيد. به شما سفارش مي كنم كه به زنان نيكي كنيد زيرا آنان امانتهاي الهي در دست شما هستند، و با قوانين الهي بر شما حلال شده اند.

......... من در ميان شما دو چيز به يادگار مي گذارم كه اگر به آن دو چنگ زنيد گمراه نمي شويد، يكي كتاب خدا و ديگري سنت و (عترت) من است.

هر مسلماني با مسلمان ديگر برادر است و همه مسلمانان جهان با يكديگر برادرند و چيزي از اموال مسلمانان بر مسلماني حلال نيست مگر اينكه آنرا به طيب خاطر به دست آورده باشد.....

 

صحراي عرفات همايش شناخت و خودسازي امام حسين (ع)

حضرت سيدالشهدا، امام حسين (ع) نيز بعد از ظهر روز عرفه همراه با فرزندان و گروهي از اصحاب از خيمه هاي خود در صحراي عرفات بيرون آمدند، و روي به دامن �كوه رحمت� نهادند و در سمت چپ كوه روي به كعبه، همايشي تشكيل دادند، كه موضوع آن به مناسبت روز عرفه (روز شناخت)، شناخت و سازندگي بود. اين همايش، تنها جنبه علم و معرفت نداشت بلكه شناخت توأم با عمل و سازندگي و تزكيه و خودسازي بود


برچسب‌ها:

[ دو شنبه 22 مهر 1392برچسب:,

] [ 17:5 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

علائم ظهور

 

 
ظهور حضرت حجت(عج) از اموري است كه در اسلام نسبت به آنها به شدت تأكيد شده و در حتميت آن ذره اي شك و شبهه وجود ندارد. پيش از اين گفتيم كه در آياتي نظير آية 55 سورة نور، خداوند متعال به مؤمنان وعده داده است كه فرمانرواي زمين گردند و بر آن سيطره يابند.




صحبت كردن از حضرت مهدي(ع) و نشانه هاي ظهور ايشان در واقع صحبت كردن از حوادثي است كه بناست در آينده اتفاق بيفتد و لذا بجاست كه از خود بپرسيم: اگر در مورد احاديث نقل شده در اين زمينه بررسي اسناد صورت گرفت و مطمئن شديم كه آنها از معصوم(ع) صادر شده است، آيا مي توان مطمئن بود كه حتماً همة آن حوادث آن گونه كه در روايات شريف ما آمده اند وقوع يابند؟ پاسخ به اين پرسش در كتب عقيدتي و فلسفي تحت عنوان «بداء» داده مي شود كه طي اين بخش از مطالب به آن مي پردازيم.

«بداء» در لغت به معناي ظهور و روشن شدن پس از مخفي بودن چيزي است و اصطلاحاً به روشن شدن چيزي پس از مخفي بودن از مردم اطلاق مي شود؛ بدين معنا كه خداوند متعال بنا بر مصلحتي، مسئله اي را از زبان پيامبر يا ولي اي از اولياي خويش به گونه اي تبيين مي كند و سپس در مقام عمل و ظهور و بروز، غير آن را به مردم نشان مي دهد. در قرآن آمده است:
خداوند هر چه را بخواهد محو يا اثبات مي كند در حالي كه ام الكتاب نزد اوست و خود مي داند عاقبت هر چيزي چيست.1

و در آيه اي ديگر: و بدالهم سيّئات ما كسبوا.2
بدي هايي را خود كسب كرده بودند و براي آنها مخفي بود برايشان نمايان شد.
يا: ثمّ بدالهم من بعد ما رأؤا الآيات.3
پس از آنكه نشانه ها را ديدند حقيقت امر بر آنها روشن شد.
اين ظهور پس از خفا، تنها براي انسان رخ مي دهد و در مورد
خداوند متعال ابداً صدق نمي كند وگرنه لازمه اش اين است كه خداوند نسبت به آن موضوع جهل داشته باشد كه اين امر محالي است. خداوند، چنانكه قرآن كريم مي فرمايد به همه چيز آگاه و داناست 4 و نسبت به همه چيز در همة زمان ها و مكان ها چه حاضر باشند و چه غايب، چه موجود باشند و چه فاني و چه در آينده به وجود بيايند، علم حضوري دارد. قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد:
هيچ چيزي در آسمان و زمين از نظر خداوند متعال مخفي نمي شود.5
از همين روست كه مسئلة بداء و ظاهر كردن آن امر مخفي به خداوند نسبت داده مي شود:
و بدالهم من الله مالم يكونوا يحتسبون.6
خداوند آنچه را گمان نمي كردند، براي آنها ظاهر كرد.
براساس آية:خداوند چيزي را كه از آنِ مردمي است دگرگون نكند تا آن مردم خود دگرگون شوند.7
و با استفاده از ديگر آيات و روايات مي توان چنين برداشت كرد كه برخي اعمال حسنه نظير: صدقه، احسان به ديگران، صلة رحم، نيكي به پدر و مادر، استغفار و توبه، شكر نعمت و اداي حقّ آن و... سرنوشت شخص را تغيير داده و رزق و عمر و بركت زندگي اش را افزايش مي دهد، همان طور كه اعمال بد و ناشايست اثر عكس آن را بر زندگي شخص مي گذارد.
پيش از شرح اين عبارت كه بداء در حقيقت ظاهر شدن چيزي است كه از ناحية خداوند متعال براي مردم مخفي و براي خودش مشخص بود، لازم است يادآور شويم كه خداوند متعال بنا بر آيات قرآن دو لوح دارد:

الف) لوح محفوظ

لوحي كه آنچه در آن نوشته مي شود؛ پاك نشده و مقدّرات آن تغيير نمي يابند؛ چون مطابق با علم الهي است:
بَل هُوَ قُرآنٌ مَجيدٌ في لَوحٍ مَحفوظٍ.8
بلكه آن قرآن مجيدي است كه در لوح محفوظ ثبت گرديده است.

ب) لوح محو و اثبات
بنا بر شرايط و سنني از سنت هاي الهي، سرنوشت شخص يا جرياني به شكلي خاص مي شود، با از بين رفتن آن سنت ها يا مطرح شدن سنت هاي جديد سرنوشت آن شخص يا آن جريان تحت الشعاع سنت هاي جديد قرار مي گيرد. به عنوان مثال بناست كه شخص در سن 20 سالگي فوت كند امّا به واسطة صلة رحم يا صدقه اي كه مي دهد، 30 سال به عمرش اضافه مي شود و تا 50 سالگي زنده مي ماند يا به عكس، آن شخص بناست 50 سال عمر كند به واسطة گناه كبيره اي خاص، 30 سال از عمرش كاسته مي شود در همان 20 سالگي مي ميرد. كه البته خداوند متعال از اوّل مي دانست كه بناست اوّلي 50 سال و دومي 20 سال عمر كند ولي براي روشن شدن اين سنت هاي الهي مطلب به اين شكل از زبان پيامبران يا اولياي الهي(ع) بيان مي شود.

در قرآن كريم هم آمده است:
يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده امّ الكتاب.9
يا اين آيه:
آنگاه مدتي را [براي شما عمر] مقرّر داشت و اجل حتمي نزد اوست.10
با توجه به اين دو لوح و مطالبي كه تا به حال به آنها پرداختيم، اين پرسش به ذهن مي رسد كه: آيا ظهور حضرت مهدي(ع) و نشانه هايي كه براي آن بيان شده است، در لوح محفوظ اند يا محو و اثبات. به عبارت ديگر آيا ممكن است اصلاً مسئله اي به نام ظهور ايشان تا آخر عمر بشريت و هستي اتفاق نيفتد يا ظهور بدون تحقّق نشانه ها رخ دهد يا همة نشانه ها بايد رخ دهند؟ در پاسخ به اين پرسش بايد نشانه هاي ظهور را به دو دسته تقسيم كنيم:
1. امور و علايم مشروط
2. امور و علايم حتمي. آنگونه كه امام باقر(ع) امور را به موقوفه و حتميه11 و امام صادق(ع) به حتمي12 و غير حتمي تقسيم كرده اند. مسئلة بداء هم در چهار زمينه با موضوع ظهور حضرت مهدي(ع) ارتباط مي يابد:

1. نشانه هاي مشروط و غير حتمي ظهور

جز نشانه هايي كه صراحتاً در احاديث به حتمي بودن آنها اشاره شده است، بقية نشانه هاي ظهور همگي از امور موقوفه به شمار مي روند، چنانكه بزرگاني مانند شيخ مفيد، شيخ صدوق و شيخ طوسي بدان تصريح كرده اند. بدين معنا كه به جز نشانه هاي حتمي ظهور بقية آنها بنا بر مشيت و ارادة الهي ممكن است دچار تغيير و تبديل، تقدّم يا تأخّر شوند. به عبارت ديگر آنها از جمله امور لوح محو و اثبات به حساب مي آيند و ممكن است با تغيير و تبديل در شرايط آنها و عوض شدن علل رخ دادن آنها به گونة ديگري پديد آيند يا اصلاً رخ ندهند. البته بسياري از رويدادهايي كه در احاديث ما به آنها اشاره شده است تا كنون اتفاق افتاده اند و دچار بداء در اصل تحقّق خويش نشده اند.
مثلاً اگر در حديث به نزول بلايي (مشروط) اشاره شده باشد به واسطة توسل و استغفار مؤمنان و مسلمانان ممكن است در نزول آن تأخير رخ دهد يا اصلاً چنين بلايي به جهت عظمت عمل صالح ايشان نازل نشود يا اينكه با برخي اعمال صالح يا ناصالح ظهور حضرت را دچار تعجيل يا تأخير كنند.

شايد بتوان علت بيان چنين اخباري را اين دانست كه اگر مسئله به اين شكل تبيين نمي شد، مؤمنان هم از احتمال حدوث آن حادثه باخبر نمي شدند و بدان مبتلا مي گشتند امّا پس از صدور حديث از ناحية معصوم(ع) و آگاه شدن مؤمنان و مسلمانان از آن، با دعا و توسل و استغفار از پديد آمدن چنان حادثة ناگواري ممانعت به عمل آورند يا سبب حدوث اتفاقي خوشايند شوند. البته فراموش نكنيم كه عكس اين مطلب هم كاملاً صادق است به اين معنا كه شخص معصوم(ع) با اعلام نزول بلا و علّت آن، حجت را بر مردم تمام مي كنند كه شما با وجود آنكه مي توانستيد، آن بلا را از خويش دفع نكرديد يا فلان خير را به سوي خويش جلب ننموديد و از همين روست كه روايت شده است:
خداوند متعال، به چيزي مثل بداء عبادت نشده است.13

2. علايم ظهور و امور حتمي

پنج مورد از نشانه هاي ظهور در بسياري از روايات كه از حدّ تواتر گذشته است؛ از جمله نشانه هاي حتمي ظهور برشمرده شده اند:
خروج سيّد خراساني و يماني، نداي آسماني مبني بر حقّانيت حضرت مهدي(ع)، شهادت نفس زكيّه و فرو رفتن سپاهيان سفياني در منطقة بيداء (بيابان بين مدينه و مكّه).14
اين نشانه هاي پنج گانه را احاديث از علايم حتمي شمرده و هيچ گونه احتمال بدايي در مورد تحقّق آنها نداده اند وگرنه خلاف حتمي بودن آنها مي شد. اين نشانه ها شديداً با مسئلة ظهور ارتباط داشته و همگي مقارن ظهور رخ خواهند داد ان شاءالله. بزرگواراني چون مرحوم آيت الله خويي در پاسخ به نويسندة كتاب سفياني و علامات ظهور15، علّامه سيّد جعفر مرتضي عاملي، در كتاب خويش و شيخ طوسي، در غيبت خويش16 نسبت به اين موضوع تصريح و اذعان كرده اند كه:
هر چند بنابر تغيير مصلحت ها با تغيير شروط اخباري كه به حوادث آينده مي پردازند، ممكن است دچار تغيير و تبديل شوند؛ جز آنكه روايت تصريح كرده باشد كه وقوع آن جريان حتمي است كه (با توجه به اعتماد ما به معصومين(ع)) ما هم يقين به حدوث آنها در آينده پيدا مي كنيم و قاطعانه مي گوييم در آينده چنين خواهد شد.17
اشكال اساسي كه به اين نظر گرفته مي شود؛ متكي به حديثي است كه نعماني در كتاب خويش آورده است كه: ابوهاشم داوود بن قاسم جعفري گفته است: نزد امام جواد(ع) بوديم و صحبت از حتمي بودن آمدن سفياني شد، از آن حضرت پرسيدم: آيا در مورد امور حتمي هم بداء رخ مي دهد؟ فرمودند: آري. گفتم: مي ترسم در مورد خود حضرت مهدي(ع) بداء رخ دهد. حضرت فرمودند:
ظهور حضرت مهدي(ع) وعدة الهي است و خداوند خلف وعده نمي كند.18
علّامه مجلسي، هم در بحارالانوار پس از نقل اين حديث اين
توضيح را اضافه كرده اند كه:
شايد محتوم، معاني مختلفي داشته باشد كه با توجه به اختلاف در تعاريف ممكن است در مورد برخي از آنها بداء رخ بدهد. مضاف بر اينكه شايد منظور از بداء در مورد خصوصيات آن حادثة محتوم و حتمي باشد و نه اصل تحقّق آن، كه مثلاً پيش از زوال حكومت بني عباس سفياني جنبش هاي خويش را آغاز مي كند.19
اين فرضيه چندان قابل قبول نيست؛ زيرا در صورت پذيرفتن آن، چه فرقي بين حتمي و غير حتمي خواهد بود؟ مضاف بر اينكه روايت مورد بحث ما از حيث سند، ضعيف است.20 در ضمن نمي توان از آن همه حديث و روايتي كه به شدت بر حتمي بودن اين پنج نشانه و امتناع احتمال رخ دادن بداء در آنها تأكيد مي كنند، چشم پوشي كرد و به احاديث انگشت شماري از اين دسته تمسك نمود؛ چون ممكن است در شرايط خاصي (به فرض قوت و اعتبار سندي آنها) معصوم(ع) مجبور شده باشند از روي تقيه، چنين سخني بگويند.
عبدالملك بن اعين گويد: به امام باقر(ع) در مورد حضرت مهدي(ع) گفتم: مي ترسم كه زود بيايند و سفياني نباشد. حضرت فرمودند:
والله نه. سفياني از حتمياتي است كه حتماً خواهد آمد.21
امور يا موقوفه اند يا حتميه كه سفياني از دستة حتمياتي است كه حتماً خواهد بود.22
يا امام صادق(ع) فرمودند:
از حتمياتي كه پيش از قيام حضرت مهدي(ع) خواهند بود اينهاست: شورش سفياني، فرو رفتن در بيداء، شهادت نفس زكيّه و منادي كه از آسمان ندا در دهد.23
حمران بن اعين از امام باقر(ع) راجع به آية:
ثمّ قضي اجلاً و اجلٌ مسمّي عنده؛24
مي پرسد. حضرت مي فرمايند:
دو اجل وجود دارد: محتوم و موقوف.
- محتوم چيست؟
- جز آن نخواهد شد.
- و موقوف؟
- مشيت الهي در رابطة آن جاري مي شود.
- اميدوارم كه سفياني جزء موقوف ها باشد.
- والله كه نه و از محتومات است. 25

3. بداء و قيام حضرت مهدي(ع)

ظهور حضرت حجت(ع) از اموري است كه در اسلام نسبت به آنها به شدت تأكيد شده و در حتميت آن ذره اي شك و شبهه وجود ندارد. پيش از اين گفتيم كه در آياتي نظير آية 55 سورة نور، خداوند متعال به مؤمنان وعده داده است كه فرمانرواي زمين گردند و بر آن سيطره يابند كه چنين واقعه اي در تمام طول تاريخ تا كنون اتفاق نيفتاده است و از آنجا كه « ان الله لا يخلف المعياد&raquo26 و خداوند در وعدة خويش تخلف نمي كند، در آينده اي دور يا نزديك حتماً چنين اتفاقي خواهد افتاد. ان شاء الله.
علاوه بر اينكه در موارد بسياري رسول مكرم اسلام(ص) و معصومين(ع) شديداً تأكيد نموده اند كه:
حتي اگر از عمر هستي بيش از يك روز باقي نمانده باشد، خداوند آن قدر اين روز را طولاني مي كند كه حضرت مهدي(ع) ظهور كرده و جهان را مملو از قسط و عدل گردانند.27

4. تعيين زمان ظهور حضرت مهدي(ع)
بسياري از روايات، ما را از توقيت (مشخص كردن زمان ظهور) يا تعيين محدودة زماني براي ظهور حضرت به شدت نهي كرده اند و شيعيان را امر كرده اند كه هر كه را چنين كرد تكذيب كنند و دروغ گو بشمارند؛ زيرا اين مطلب در زمرة اسرار الهي است و كسي آن را نمي داند؛ امام صادق(ع) به محمدبن مسلم فرمودند:
محمد! اگر كسي وقتي از جانب ما براي ظهور حضرت مهدي(ع) نقل كرد، از تكذيب كردن او نترس! چرا كه ما براي احدي تعيين وقت نمي كنيم.28
وقتي فضيل از امام باقر(ع) مي پرسد كه آيا اين مسئله وقت مشخص دارد؟ حضرت سه مرتبه مي فرمايند: «آنها كه وقت تعيين مي كنند دروغ مي گويند&raquo.29 يكي از ياران امام ششم(ع) به ايشان عرضه مي دارد: اين مسئله اي كه چشم انتظارش هستيم كي خواهد آمد؟ حضرت مي فرمايند:
اي مهزم! آنها كه وقت تعيين كنند دروغ مي گويند، آنها كه عجله كنند هلاك مي شوند و آنها كه تسليم امر خداوند باشند نجات مي يابند و به سوي ما باز مي گردند.30
آنگونه كه از احاديث برمي آيد، ظهور حضرت حجت(ص) از جمله اموري است كه خداوند متعال آن را از مردم پنهان نموده است و هر زمان كه خداوند تبارك و تعالي اراده كنند و شرايط و علل فراهم و مناسب باشد؛ زمين را از بركات وجودي آن امام همام(ع) بهره مند خواهند نمود.

البته نهي از تعيين وقت، شامل نشانه هاي حتمي ظهور نمي شود؛ چرا كه خود معصومين(ع) در اين موارد به فاصلة زماني ميان حدوث آن نشانة حتمي و ظهور حضرت اشاره كرده اند كه مثلاً از ابتداي شورش سفياني تا قيام حضرت بيش از 9 ماه طول نخواهد كشيد يا مثلاً 15 روز پس از شهادت نفس زكيّه حضرت در مكه ظهور مي كنند. وليكن ديگر نشانه ها حداكثر به اين اشاره مي كنند كه ظهور آن وجود مقدس نزديك شده است و نه بيش از اين. چنانكه ديديم برخي از نشانه هاي ظهور قرن هاست كه اتفاق افتاده اند و گذشته اند و هنوز ظهور رخ نداده است. كه البته به جهت ايجاد اميد در دل شيعيان مبني بر نزديك شدن ظهور معصوم(ع) از آن به عنوان نشانة قيام حضرت صاحب(ع) ياد كرده اند.

ضمناً اگر بنا بود زمان ظهور مشخص شود و همگان بدانند كه ايشان بناست چه زماني قيام جهاني خويش را آغاز كنند؛ ستمگران و ظالمان تمام عِدّه و عُدّه خويش را براي آن روز مهيا و آماده مي كردند ـ كه به خيال خام و واهي خود ـ آن نور الهي را خاموش كنند و نگذارند عدالت را در جهان گسترش دهند و مؤمنان و مستضعفاني هم كه قرن ها با حدوث اين حادثة عظيم و بزرگ فاصله داشتند مبتلا به يأس و كسالت و خمودي مي شدند حال آنكه قرن هاست بسياري در انتظار آن يار غايب از نظر، ديده ها را خون بار كرده و هر صبح و شام دست دعا به تعجيل در فرج ايشان برداشته اند و اميد دارند كه در زمرة ياران و ياوران ايشان باشند. مشخص نبودن زمان ظهور خواب از چشم هاي ستمگران ربوده و هر صبح و شام از اين هراسناكند كه شايد آن عزيز مقتدر امروز ظهور كند و پايه هاي حكومت شيطاني شان را درهم شكند.
به اميد آنكه آن روز را ببينيم و از ياوران حضرتش باشيم. ان شاءالله.

----------------------------------------------------------------------------------------
پي نوشت ها :

1. سورة رعد(13)، آية 39.
2 . سورة زمر(39)، آية 48.
3 . سورة يوسف(12)، آية 35.
4 . سورة نساء (4)، آية 35.
5 . سورة آل عمران (3)، آية 5.
6 . سورة زمر(39)، آية 48.
7 . سورة رعد(13)، آية 11.
8 . سورة بروج(85)، آيات 21 و 22.
9 . سورة رعد(13)، آية 39.
10. سورة انعام(6)، آية 2.
11. نعماني، محمد بن ابراهيم، الغيبة، ص204؛ مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج52، ص249.
12. نعماني، محمد بن ابراهيم، همان، ص202.
13. كليني، اصول كافي، ج 1، باب البدأ، ح 1 و صدوق، محمد بن علي بن حسين، التوحيد، باب 54، ح 2.
14. صدوق، محمد بن علي بن حسين، كمال الدين، ج2، ص650، طوسي، محمد بن حسن، الغيبة ص267، نعماني، همان، صص169 و 172؛ مجلسي، محمد باقر، همان؛ ج52، ص204، طبرسي، فضل بن حسن، اعلام الوري، ص426؛صافي گلپايگاني، لطف الله، منتخب الاثر، صص439 و 455.
15. فقيه، محمد، السفياني و علامات الظهور، ص102.
16. عاملي، جعفر مرتضي، دراسته في علامات الظهور، ص60.
17. طوسي، محمد بن حسن، همان، ص265.
18. نعماني، محمد بن ابراهيم، همان، ص205، مجلسي، محمد باقر، همان، ج52، ص250.
19. مجلسي، محمد باقر، همان، ج52، ص251.
20. رك: فقيه، محمد، همان، ص102.
21. نعماني، محمد بن ابراهيم، همان، ص203؛ مجلسي، محمد باقر، همان، ج52، ص249.
22. نعماني، محمد بن ابراهيم، همان، ص204؛ مجلسي، محمد باقر، همان، ج52، ص249.
23. نعماني، محمد بن ابراهيم، همان، ص176، صافي گلپايگاني، لطف الله، همان، ص455.
24. سورة انعام، آية 2.
25. مجلسي، محمد باقر، همان، ج52، ص249.
26. سورة آل عمران(3)، آية 9.
27. رك: شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص340، طبرسي، فضل بن حسن، همان، ص401، مجلسي، محمد باقر، همان، ج51، ص133.
28. نعماني، محمد بن ابراهيم، همان، ص195، طوسي، محمد بن حسن، همان، ص262؛ آل سيد حيدر، مصطفي، بشارةالاسلام، ص298، مجلسي، محمد باقر، همان، ج52، ص104.
29. طوسي، محمد بن حسن، همان، ص262؛ مجلسي، محمد باقر، همان، ج52، ص103؛ صافي گلپايگاني، لطف الله، همان، ص463.
30. نعماني، محمد بن ابراهيم، همان، ص198؛ طوسي، محمد بن حسن، همان، ص262؛ مجلسي، محمد باقر، همان، ج52، ص104؛ آل سيد حيدر، مصطفي، همان، ص299؛ صافي گلپايگاني، لطف الله، همان، ص463.

 


برچسب‌ها:

[ یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:,

] [ 17:58 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

زندگینامه امام زمان

آخرین امام شیعیان در پانزدهم ماه شعبان 255 ق، علی رغم مراقبت های ویژه مأموران حکومت عباسی، در خانه امام عسکری علیه السلام چشم به جهان گشودند. تولد مخفیانه آن حضرت بی شباهت به تولد حضرت موسی علیه السلام و حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام نیست.

 

زندگينامه امام زمان، حضرت مهدي (ع)

زندگینامه امام زمان حضرت مهدی عج

نام: محمد بن الحسن
كنيه: ابوالقاسم
امام زمان حضرت مهدی (عج) هم نام و هم كنيه حضرت پيامبر اكرم(ص) است. در روايات آمده است كه شايسته نيست آن حضرت را با نام و كنيه، اسم ببرند تا آن گاه كه خداوند به ظهورش زمين را مزيّن و دولتش را ظاهر گرداند.

القاب امام زمان حضرت مهدی (عج):

مهدى، خاتم، منتظر، حجت، صاحب الامر، صاحب الزمان، قائم و خلف صالح.
شيعيان در دوران غيبت صغرى ايشان را «ناحيه مقدسه» لقب داده بودند. در برخى منابع بيش از 180 لقب براى امام زمان(ع) بيان شده است.

ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج):

وی یگانه فرزند امام عسکری علیه السلام یازدهمین امام شیعیان است. امام زمان حضرت مهدی (عج) در سحرگاه نیمه شعبان 255 ق در سامرّا چشم به جهان گشود و پس از پنج سال زندگی تحت سرپرستی پدر، و مادر بزرگوارشان نرجس خاتون، در سال 260 ق به دنبال شهادت حضرت عسکری علیه السلام ـ همچون حضرت عیسی علیه السلام و حضرت یحیی علیه السلام که در سنین کودکی عهده دار نبوّت شده بودند ـ در پنج سالگی منصب امامت شیعیان را عهده دار شدند. آن بزرگوار پس از سپری شدن دوران غیبت با تشکیل حکومت عدل جهانی احکام الهی را در سرتاسر زمین حاکمیت خواهد بخشید.

آخرین امام شیعیان در پانزدهم ماه شعبان 255 ق، علی رغم مراقبت های ویژه مأموران حکومت عباسی، در خانه امام عسکری علیه السلام چشم به جهان گشودند. تولد مخفیانه آن حضرت بی شباهت به تولد حضرت موسی علیه السلام و حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام نیست. همان گونه که این دو پیامبر بزرگ الهی تحت شدیدترین تدابیر امنیتی فرعونیان و نمرودیان به اراده خداوند و به سلامت در کنار کاخ فرعون و نمرود متولّد شدند، حضرت مهدی(عج) نیز در حالی که جاسوسان و مأموران خلیفه عباسی تمام وقایع خانه امام یازدهم علیه السلام را زیر نظر داشتند، در کمال امنیت و بدون آن که دشمنان بویی ببرند، در سحرگاه روز جمعه نیمه شعبان قدم به جهان هستی گذاشتند.

سیمای امام زمان حضرت مهدی (عج)

پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار علیهم السلام هر کدام در سخنان خود به اوصاف امام مهدی(عج) اشاره کرده اند. حضرت امام رضا علیه السلام در توصیف ویژگی های چهره و سجایای اخلاقی و ویژگی های برجسته آن حضرت می فرمایند: «قائم آل محمد(عج) هاله هایی از نور چهره زیبای او را احاطه کرده است رفتار معتدل و چهره شادابی دارد. از نظر ویژگی های جسمی شبیه ترین فرد به رسول خدا(ص) است. نشانه خاصّ او آن است که گرچه عمر بسیار طولانی دارد، ولی از سیمای جوانی برخوردار است؛ تا آن جا که هر بیننده ای او را چهل ساله یا کمتر تصور می کند. از دیگر نشانه های او آن است که تا زمان مرگ با وجود گذشت زمان بسیار طولانی هرگز نشان پیری در چهره او دیده نخواهد شد».
 
حجت خدا
روزی عثمان بن سعید بن عمری به همراه حدود چهل نفر از بزرگان شیعه به حضور امام عسکری علیه السلام رسیدند تا درباره جانشین آن حضرت سؤال کنند و در آینده از ایجاد اختلاف در مسئله امامت جلوگیری کنند. راوی می گوید: وقتی عثمان بن سعید به حضرت عسکری علیه السلام گفت: آمده ایم تا درباره مطلب مهمی که شما به آن آگاه ترید از شما سؤال کنیم، حضرت عسکری علیه السلام فرمودند: بنشین عثمان. پس از ساعتی امام علیه السلام فرمودند: آیا می خواهید بگویم به چه منظوری آمده اید؟ همه گفتند: ای فرزند رسول خدا، بفرمایید. آنگاه حضرت فرمودند: آمده اید تا درباره حجت خدا و امام پس از من بپرسید. همه گفتند: آری. در این لحظه ناگهان پسری که چهره درخشانی چون ماه داشت و از هر حیث به امام عسکری علیه السلام شبیه بود وارد شد. حضرت فرمودند: بعد از من پیشوای شما و جانشینم این فرزند من است. مواظب باشید پس از من در دین دچار آشفتگی نشوید...

دوران زندگی امام زمان حضرت مهدی (عج)

دوران زندگی امام زمان حضرت مهدی (عج) به چهار دوره تقسیم می شود:

1) از تولد تا غیبت امام زمان حضرت مهدی (عج):

امام زمان حضرت مهدی (عج) پس از تولد حدود پنج سال تحت سرپرستی پدر بزرگوارشان امام عسکری علیه السلام به صورت نیمه مخفی زندگی کردند. یکی از کارهای بسیار مهمی که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در این دوره انجام دادند این بود که امام زمان حضرت مهدی (عج) را به بزرگان شیعه معرفی کردند تا در آینده در مسئله امامت دچار اختلاف نشوند.

2) غیبت صغری امام زمان حضرت مهدی (عج):

پس از شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در سال 260 ق دوره غیبت صغری آغاز شد و تا سال 329 ق ادامه پیدا کرد. در این دوره امام زمان حضرت مهدی (عج) از طریق چهار نائب به ادامه امور مردم می پرداختند.

3) دوره غیبت کبری امام زمان حضرت مهدی (عج):

این دوران از سال 329 ق شروع شد و تا زمانی که خداوند مصلحت بدانند ادامه خواهد داشت در این دوره پاسخ به پرسش ها و احکام مردم بر عهده نایبان عام آن حضرت است و حضرت نایب خاصی برای این دوره معرفی نکرده اند.

4) دوره حکومت امام زمان حضرت مهدی (عج):

پس از ظهور، امام زمان حضرت مهدی (عج) بر اساس احکام اسلام حکومت واحد جهانی تشکیل خواهند داد که در سایه آن سرتاسر عالم پر از عدل و داد خواهد شد.

 

صورت و سيرت امام زمان حضرت مهدی (عج)

چهره و شمايل حضرت مهدي ( ع ) را راويان حديث شيعي و سني چنين نوشته اند چهره اش گندمگون ، ابرواني هلالي و كشيده ، چشمانش سياه و درشت و جذاب ، شانه اش پهن ، دندانهايش براق و گشاد ، بيني اش كشيده و زيبا، پيشاني اش بلند و تابنده . استخوان بندي اش استوار و صخره سان ، دستان و انگشتهايش درشت .گونه هايش كم گوشت و اندكي متمايل به زردي  - كه از بيداري شب عارض شده -بر گونه راستش خالي مشكين . عضلاتش پيچيده و محكم ، موي سرش بر لاله گوش ريخته ، اندامش متناسب و زيبا ، هياتش خوش منظر و رباينده ، رخساره اش در هاله اي از شرم بزرگوارانه و شكوهمند غرق . قيافه اش از حشمت و شكوه رهبري سرشار .نگاهش دگرگون كننده ، خروشش درياسان ، و فريادش همه گير " .حضرت مهدي صاحب علم و حكمت بسيار است و دارنده ذخاير پيامبران است . وي   نهمين امام است از نسل امام حسين ( ع ) اكنون از نظرها غايب است . ولي مطلق و خاتم اولياء و وصي اوصياء و قائد جهاني و انقلابي  اكبر است . چون ظاهر شود ، به كعبه تكيه كند ، و پرچم پيامبر ( ص ) را در دست گيرد و دين خدا را زنده و احكام خدا را در سراسر گيتي جاري كند . و جهان را پر از عدل و داد و مهرباني كند .حضرت مهدي ( ع ) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است . خدا و عظمت خدا در وجود او متجلي است و همه هستي او را فراگرفته است . مهدي ( ع ) عادل است و خجسته و پاكيزه . ذره اي از حق را فرو نگذارد . خداوند دين اسلام را به دست او عزيز گرداند . در حكومت او ، به احدي ناراحتي نرسد مگر آنجا كه حد خدايي جاري گردد .مهدي ( ع ) حق هر حقداري را بگيرد و به او بدهد . حتي  اگر حق كسي زير دندان ديگري   باشد ، از زير دندان انسان بسيار متجاوز و غاصب بيرون كشد و به صاحب حق باز گرداند . به هنگام حكومت مهدي ( ع ) حكومت جباران و مستكبران ، و نفوذ سياسي   منافقان و خائنان ، نابود گردد . شهر مكه - قبله مسلمين - مركز حكومت انقلابي مهدي   شود . نخستين افراد قيام او ، در آن شهر گرد آيند و در آنجا به او بپيوندند ...برخي به او بگروند ، با ديگران جنگ كند ، و هيچ صاحب قدرتي و صاحب مرامي   ، باقي   نماند و ديگر هيچ سياستي و حكومتي ، جز حكومت حقه و سياست عادله قرآني   ، در جهان جريان نيابد . آري ، چون مهدي ( ع ) قيام كند زميني  نماند ، مگر آنكه در آنجا گلبانگ محمدي : اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، بلند گردد .در زمان حكومت مهدي ( ع ) به همه مردم ، حكمت و علم بياموزند ، تا آنجا كه زنان در خانه ها با كتاب خدا و سنت پيامبر ( ص ) قضاوت كنند . در آن روزگار ، قدرت عقلي توده ها تمركز يابد . مهدي ( ع ) با تاييد الهي   ، خردهاي مردمان را به كمال رساند و فرزانگي  در همگان پديد آورد ... .مهدي ( ع ) فرياد رسي است كه خداوند او را بفرستد تا به فرياد مردم عالم برسد .در روزگار او همگان به رفاه و آسايش و وفور نعمتي  بيمانند دست يابند . حتي   چهارپايان فراوان گردند و با ديگر جانوران ، خوش و آسوده باشند . زمين گياهان بسيار روياند آب نهرها فراوان شود ، گنجها و دفينه هاي  زمين و ديگر معادن استخراج گردد . در زمان مهدي ( ع ) آتش فتنه ها و آشوبها بيفسرد ، رسم ستم و شبيخون و غارتگري برافتد و جنگها از ميان برود .در جهان جاي ويراني نماند ، مگر آنكه مهدي ( ع ) آنجا را آباد سازد .در قضاوتها و احكام مهدي ( ع ) و در حكومت وي ، سر سوزني  ظلم و بيداد بر كسي نرود و رنجي بر دلي ننشيند .مهدي ، عدالت را ، همچنان كه سرما و گرما وارد خانه ها شود ، وارد خانه هاي مردمان كند و دادگري او همه جا را بگيرد .

اصحاب و ياران امام زمان حضرت مهدی (عج):

1. عثمان بن سعيد عمروى (متوفاى سال 257ق.).

2. محمد بن عثمان عمروى (متوفاى سال 304ق.).

3. حسين بن روح نوبختى (متوفاى سال 326ق.).

4. على بن محمد سمرى (متوفاى سال 329ق.).

اين چهار تن نماينده بلافصل امام زمان حضرت مهدی (عج) بودند كه در ايام غيبت صغرى، پس از شهادت امام حسن عسكرى(ع)، از سال 260 تا 329، به مدت 70 سال به ترتيب، واسطه ميان امام زمان حضرت مهدی (عج) وشيعيان ايشان بودند. اين چهار نفر به «نوّاب اربعه» مشهورند. ولى در هنگام خروج آن حضرت، 313 نفر از يارانش به او پيوسته و نخستين هسته لشكريان امام زمان حضرت مهدی (عج) را تشكيل مى‏دهند. علاوه بر آنان، هزاران نفر در ايام غيبت آن حضرت به اين مقام ارجمند نايل شده‏اند كه بر ديگران پنهان مانده است و پنهان خواهد ماند. همچنين افراد بسيارى در ايام غيبت به محضرش شرفياب گشته و از عناياتش بهره‏مند شده‏اند كه در اين جا به نام برخى از آنان اشاره مى ‏گردد:

1. اسماعيل بن حسن هرقلى.
2. سيد محمد بن عباس جبل عاملى.
3. سيد عطوه علوى حسنى.
4. اميراسحاق استرآبادى.
5. ابوالحسين بن ابى بغل.
6. شريف عمر بن حمزه.
7. ابوراجح حمامى.
8. شيخ حر عاملى.
9. مقدس اردبيلى.
10. محمد تقى مجلسى.
11. ميرزا محمد استرآبادى.
12. علامه بحر العلوم.
13. شيخ حسين آل رحيم.
14. ابوالقاسم بن ابى جليس.
15. ابو عبداللَّه كندى.
16. ابو عبداللَّه جنيدى.
17. محمد بن محمد كلينى.
18. محمد بن ابراهيم بن مهزيار.
19. محمد بن اسحاق قمى.
20. محمد بن شاذان نيشابورى.


زمامداران معاصر امام زمان حضرت مهدی (عج) :

امام زمان حضرت مهدی (عج) از زمان تولد (سال 255 هجرى) تا زمان ظهور و تشكيل حكومت جهانى، با تمام حاكمان و زمامداران كشورهاى اسلامى و غير اسلامى، معاصر بوده و خواهد بود؛ اما خلفاى عباسى كه در ايام غيبت صغراى آن حضرت بر مسلمانان حكومت راندند، عبارتند از:

1. مهتدى عباسى (255 - 256ق.).

2. معتمد عباسى (256 - 279ق.).

3. معتضد عباسى (279 - 289ق.).

4. مكتفى عباسى (289 - 295ق.).

5. مقتدر عباسى (295 - 320ق.).

6. قاهر عباسى (320 - 322ق.).

7. راضى عباسى (322 - 329ق.).

8. متقى عباسى (329 - 333ق.).

هنگامى كه امام زمان حضرت مهدی (عج) ظهور كند و قيام آزادى بخش وى فراگير شود، برخى از سلاطين و حاكمان كشورها در برابر او تواضع نموده و سر تسليم فرود مى‏آورند و برخى ديگر با آن حضرت، به مقابله و منازعه بر مى‏خيزند و پس از درگيرى، متحمل شكست و اضمحلال خواهند شد و حكومت آن حضرت، از شرق تا غرب كره زمين را فرا خواهد گرفت. در اين باره، روايات فراوانى از معصومين(ع)نقل شده است كه براى نمونه، حديثى را از امام محمد باقر(ع) بيان مى‏كنيم:

عَن أبي جعفر(ع) قال: القائِمُ مِنّا مَنصُورٌ بالرُّعبِ، مُؤيّدٌ بالنَّصر، تُطوى‏ له الأرضُ وَتظهَرُ لَهُ الكنوزُ ويبلغُ سُلطانه المشرقَ والمغرِبَ ويُظِهرُ اللَّهُ دينهُ على الدّينِ كُلّه ولو كَرِهَ المُشركون فلا يَبقى‏ على وجهِ الأرضِ خرابٌ إلّا عمّر وينزلُ روحُ‏اللَّهِ عيسى بن مريم فيُصلّي خلفه.(1)

قيام كننده از ما منصور به رعب و مؤيّد به نصر است. زمين از براى او در نورديده شود و گنج‏هاى پنهان را براى او آشكار كند. سلطنت و حكومت او شرق و غرب را فرا خواهد گرفت و خداوند منان، به دست او دين خود را بر همه دين‏ها غالب گرداند، اگر چه مشركان را خوش نيايد. در روى زمين هيچ خرابى باقى نماند، مگر اين كه آبادش كند و روح اللَّه، عيسى بن مريم از آسمان نازل شده و بر او اقتدا كند و پشت سرش نماز بخواند.


برچسب‌ها:

[ یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:,

] [ 17:53 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

یامهدی

http://www.eshghentezar.com/imgcenter/uploads/1349526098.jpg


برچسب‌ها:

[ یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:,

] [ 17:50 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

چهل حدیث از امام زمان

تعداد بشاراتى كه از پيامبر اكرم ( ص) درباره حضرت مهدى (ع) وارد شده ، بيش از آن است كه در اين مختصر گنجانده شود، ما از ميان اين احاديث تنها به ذكر چهل حديثى كه حافظ ابونعيم اصفهانى (متوفى 430هـ ) در كتاب اربعين حديث فى المهدى ذكر المهدى و نعوته و حقيقة مخرجه جمع آورى كرده ، اكتفاء مى كنيم.

  مرحوم على بن عيسى اربلى در كتاب كشف الغمه مى نويسد: چهل حديث درباره مهدى موعود به دست آورده ام كه حافظ ابونعيم اصفهانى آنها را جمع آورى كرده و من هم به ترتيبى كه او ذكر نموده ، مى آورم ولى از ميان سلسله سند فقط شخص راوى كه از پيغمبر روايت نموده است، نام مى بريم :

حديث1- رفاه مردم در عصر امام زمان :

ابوسعيد خدرى از پيامبر اكرم (ص) روايت كرده كه فرمود :

يكون من امتى المهدى ان قصر عمره فسبع سنين و الافثمان و الافتسع يتنعم امتى فى زمانه نعيما لم يتنعموا مثله قطّ البر و الفاجر يرسل السماء عليهم مدراراً و الا تدخر الارض شيئاً من نباتها .  

مهدى از ميان امت من برخاسته شود مدت سلطنت او هفت يا هشت يا نه سال مى باشد ، همه طبقات امت من در زمان ظهور او چنان در رفاه زندگى نمايند كه قبل از وى هيچ بّر و فاجرى بدان نرسيده باشند، آسمان باران رحمت خود را بر آنان مى بارد و زمين از روئيدنيهاى خود چيزى فرو گذار نمى كند.


حديث2- عدل مهدى (عج) : 

ابوسعيد مى گويد پيغمبر فرمود: 

تملاء الارض ظلماً و جوراً فيقوم رجل من عترتى فيملاءها قسطاً و عدلاً يملك سبعاً او تسعاً .

زمين پر از ظلم و ستم گردد، پس مردى از عترت من قيام كند و آن را پر از عدل و داد گرداند و هفت يا نه سال سلطنت نمايد.

حديث3: 

و باز نقل كرده كه پيغمبر(ص) فرموده :

لا تنقضى الساعة حتى يملك الارض رجل من اهل بيتى يملاء الارض  عدلاً كما ملئت جوراً يملك سبع سنين .

قيامت منقضى نخواهد شد تا اين كه مردى از اهل بيت من به سلطنت رسد و او زمين را پر از عدل و داد كند ، چنان كه پر از ظلم شده باشد و مدت سلطنت هفت سال است .

حديث4- مهدى فرزند فاطمه  زهرا (س) :

از امام زين العابدين و آن حضرت از پدرش روايت نموده كه پيامبر اكرم (ص) به فاطمه زهرا (س)  فرموده : 

المهدى من ولدك .

( مهدى از فرزندان تو است ).

حديث5- مهدى برگزيده خداست :

على بن هلال از پدرش روايت نموده كه گفت در مرض پيامبر (ص) ، حضورش شرفياب شدم ، ديدم فاطمه (س) در بالين پدرش نشسته و اشك مى ريزد چون صداى گريه اش بلند شد، پيامبر سر برداشت و فرمود:

فاطمه جان ! چرا گريه مى كنى ؟

عرض كرد: مى ترسم بعد ازشما احترام ما از دست برود ؟

فرمود : عزيزم ، مگر نمى دانى كه خداوند به اعل زمين نگاه كرد و پدرت را از ميان آنان برگزيد، سپس نظر كرد و شوهرت را انتخاب كرد، و به من وحى فرمود كه تو را به او تزويج كنم ؟

دخترم ! ما اهل بيتى هستيم كه خداوند عزوجل هفت فضيلت به ما عطا فرموده كه به هيچ كس قبل و بعد ازما عطا نفرموده است، و آن اين كه :

من خاتم پيامبران نزد خدا و بهترين آنها و محبوبترين بندگان مى باشم و با اين امتيازات پدر تو مى باشم، جانشين من بهترين جانشينان پيغمبران و محبوبترين آنها نزد خداست، و او شوهر تو است شهيد ما بهترين شهداء و محبوبترين آنان نزد خداوند است و او حمزه بن عبدالمطلب عموى پدر و شوهرت مى باشد، جعفربن ابيطالب كه با دو بال در بهشت با فرشتگان پرواز مى كند پسر عموى پدرت و برادر شوهرت از ما است ، در سبط اين امت كه حسن و حسين دو فرزند تو و دو آقاى اهل بهشت مى باشند از ماست، و به خدا قسم كه پدرشان افضل از آنهاست.

يا فاطمة و الذى بعثنى بالحق ان منهما مهدى هذه الامة اذا صارت الدنيا هرجاً و مرجاًًً و تظاهرت الفتن و انقطعت السبل و اغار بعضهم على بعض فلا كبير يرحم صغيراً و لا صغير يوقر كبيراً فيبعث الله عند ذلك منهما من يفتح حصون الضالة و قلوباً غلفاً يوم بالدين فى آخر الزمان كما قمت به فى آخر الزمان و يملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً .

اى فاطمه ! به خداوندى كه مرا به راستى برانگيخته ، مهدى اين امت نيز از ايشان مى باشد، موقعى كه دنيا هرج و مرج شود و آشوبها پديد آيد و راهها مسدود گردد و اموال يكديگر را به غارت برند، نه بزرگتر به كوچكتر رحم كند و نه كوچكتر احترام بزرگتر را نگاه دارد، خداوند كسى را برانگيزد كه قلعه هاى ضلالت و دلهاى قفل زده را بگشايد و اساس دين را در آخر الزمان استوار سازد، چنان كه من در آخر الزمان پايدار گردم و زمين را پراز عدل نمايد چنان كه از ظلم پر شده باشد....

حديث6- مهدى ، حسينى است :

در آن كتاب از حذيفة بن يمان روايت مى كند كه گفت: پيامبر خطبه اى ايراد فرمود و آنچه مى بايد اتفاق بيفتد به ما اطلاع داد سپس فرمود :

 لولم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله عزوجل ذلك اليوم حتى يبعث رجلاً من ولدى اسمه اسمى .

اگر از عمر دنيا جز يك روز بيشتر نمانده باشد. خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا مردى از اولاد من برانگيزد  كه همنام من باشد.

 سلمان برخاست و عرض كرد: اى رسول خدا(ص) از كدام فرزند شما خواهد  بود؟ فرمود : از اين فرزندم ، و دست روى شانه حسين (ع) گذاشت.

حديث7- قريه اى كه مهدى از آنجا قيام مى كند :

به سند خود از عبدالله بن عمر روايت نموده كه گفت :

 يخرج المهدى من قرية يقال لها كرعة

مهدى از قريه اى قيام مى كند كه آن را كرعه مى گويند .

حديث8- ويژگيهاى حضرت :

همچنين حذيفة از پيامبر(ص) نقل كرده كه فرمود :

المهدى رجل من ولدى وجهه كالكوكب الدرى

مهدى از فرزندان من است كه چهره اش چون ستاره تابان است .

حديث9  :

 حذيفه روايت نموده كه پيامبر (ص) فرمود :

المهدى رجل من ولدى لونه لونٌ عربىٌ و جسمه جسمٌ اسرائيلى على خدّه الآيمن خال كانه كوكب درى يملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً يرضى فى خلافته اهل الارض و اهل السماء والطير فى الجوّ.  

مهدى مردى از اولاد من است رنگ بدن او رنگ نژاد عرب و اندامش مانند اندام بنى اسرائيل است،در گونه راست وى خالى است كه چون ستاره تابناكى بدرخشد زمين را پر از عدل كند چنان كه پر از ظلم شده باشد، ساكنان زمين و آسمان و پرندگان هوا در خلافت وى خشنود خواهند بود.

حديث10:

ابو سعيد خدرى مى گويد پيامبر فرمود :

 المهدى منا اجل الجبين اقنى الانف

مهدى ما پيشانيش روشن و وسط بينيش كمى برآمده است



حديث11: 

المهدى منا اهل البيت رجل من امتى اشم الانف يملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً

 مهدى ما اهل بيت مردى از امت من است كه وسط بينيش برآمده و او زمين را پر از عدل كند، چنان كه پر از ظلم باشد.

حديث12:

 ابوامامه باهلى از پيغمبر (ص) روايت كرده كه فرمود:

 بينكم و بين الروم اربع هدن يوم الرابعةعلى يد رجل من آل هرقل يدوم سبع سنين ..

ميان شما و روميان چهار صلح است ، چهارمين آن به دست مردى از نسل هرقل خواهد بود و هفت سال دوام مى يابد مردى از طائفه عبدقيس به نام مستور بن بجلانعرض كرد اى رسول خدا (ص) در آن روز پيشواى مردم كيست ؟

فرمود : المهدى من ولدى ابن اربعين سنة، كان وجهه كوكب درى فى خده الايمن خال اسود عليه عباء تان قطريتان كانه من رجال بنى اسرائيل يستخرج الكنوز يفتح مدائن الشرك .

پيشواى مردم مهدى است كه از فرزندان من مى باشد كه چون ظهور كند به صورت مرد چهل ساله مى نمايد.رخسارش چون ستاره تابان مى درخشد و در سمت راست رخسارش خال سياهى است، دو عباى قطرى پوشيده (و از لحاظ سلامت بنيه ) گوئى ازمردان بنى اسرائيل است، ذخائر زمين را استخراج كند و شهرهاى شرك را بگشايد .

حديث13:

عبدالرحمن بن عوف روايت نموده كه پيغمبر فرمود: 

ليبعثن الله من عترتى رجلاً افرق الثنايا، اجلى الجبهه ، يملاء الارض عدلاً يفيض المال فيضاً

خداوند از عترت من مردى را برانگيزد كه ميان دندانهايش باز ، و رويش روشن باشد، زمين را پر از عدل كند و به مردم اموال فراوان بخشد.

حديث14:

 پيشوا صالح ابوامامه نقل مى كند كه رسول اكرم (ص) براى ما خطبه ايراد كرد و درضمن ، از دجّال نام برد و فرمود :

پس شهر مدينه از پليديها پاك شود چنان كه كوره آهنگرى از كثافات فلزات پاك گردد ، آن روز اعلام خواهند كرد كه امروز روز آزادى است .

زنى به نام ام شريك عرض كرد: اى رسول خدا (ص) عرب كجا خواهند بود؟

فرمود : در آن روز آنها اندكى بيش نيستند ، بيشتر آنان در بيت المقدس مى باشند ، اممهم المهدى ، رجل صالح پيشواى آنها مهدى است كه مردى صالح مى باشد .

حديث15: ظهور هويدا :

ابو سعيد خدرى روايت مى كند كه پيغمبر (ص) فرمود :

يخرج المهدى فى امتى يبعثه الله عياناً للناس يتنعم الامة و تعيش الماشية و تخرج الارض نباتها و يعطى المال صحاحاً .

مهدى ميان امت من قيام خواهد كرد و خداوند او را به طور آشكار براى مردم برانگيزد ، مردم در رفاه ، و چهار پايان در آسايش باشند، و زمين روئيدنيهاى خود را بيرون دهد و او مال را به طور مساوى ميان مردم تقسيم نمايد .

حديث16- ابر بر سر او سايه افكند :

عبدالله بن عمر نقل كرد كه پيغمبر فرمود :

 يخرج المهدى و على رأسه عمامة فيهما مناد ينادى هذا المهدى خليفة الله فاتبعوه .

مهدى در حالى كه قطعه ابرى بر سر او سايه افكنده قيام مى نمايد ، در آن وقت گوينده اى اعلام مى دارد كه اين مهدى خليفة الله است از وى پيروى كنيد.

حديث17: بالاى سرحضرت مهدى (ع) فرشته اى است :

عبدالله بن عمر مى گويد : پيامبر (ص) فرمود:

يخرج المهدى و على رأسه ملك ينادى هذا المهدى فاتبعوه .

مهدى در حالى قيام مى كند كه فرشته اى بالاى سر او قرار دارد و مى گويد : مهدى اين است از وى پيروى نمائيد .

حديث18: مژده پيامبر (ص) به ظهور مهدى (ع) :

ابوسعيد خدرى از پيغمبر (ص) نقل كرده كه فرمود :

ابشركم بالمهدى يبعث فى امتى على اختلاف من الناس زلزال فيملاء الارض عدلاً و قسطاً كما ملئت ظلماً و جوراً يرضى عنه ساكن السماء و ساكن الارض يقسم المال صحاحاً فقال له رجل : و ما صحاحاً ؟ قال : السوية بين الناس .

شما را مژده به ظهور مهدى مى دهم كه به هنگام اختلاف زياد و تزلزل مردم ، قيام كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد چنان كه از ظلم و ستم پر شده باشد ساكنان آسمان و زمين از حكومت او راضى خواهند بود و اموال را ميان مردم به طور مساوى قسمت كند.

حديث19: نام آن حضرت :

عبد الله بن عمر از رسول خدا (ص) روايت نموده كه فرمود :

 لا يقوم الساعة حتى يملك رجل من اهل بيتى ، يواطى اسمه اسمى يملاء الارض عدلاً و قسطاً كما ملئت ظلماً و جوراً .

پيش از قيامت مردى از اهل بيت من به سلطنت مى رسد كه همنام من باشد زمين را پر از عدل و داد كند چنان كه پر از ظلم و جور شده باشد.

حديث20- كنيه او :

حذيفه از آن حضرت روايت كرده كه فرمود:

لولم يبق من الدنيا الا يوم واحد لبعث الله فيه رجلا اسمه اسمى و خلقه خلقى يكنّى ابا عبدالله .

اگر از عمر دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداوند در آن روز مردى را بر انگيزد كه نامش نام من وخويش چون  خوى من و كنيه اش ابوعبدالله مى باشد .

 

 

حديث21:

 همچنين فرمود :

لا يذهب الدنيا حتى يبعث الله رجلاً من اهل بيتى يواطىء اسمه اسمى و اسم ابيه اسم ابى يملاءها قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً.

عمر دنيا به پايان نمى رسد تا اين كه خداوند مردى از اهل بيت من برانگيزد كه نامش نام من و  نام پدرش نام پدر من است . (1) او دنيا را پر از عدل و داد نمايد چنان كه از ظلم و جور پر شده باشد .

حديث22-عدل مهدى (عج):

ابوسعيد خدرى از پيامبر اكرم (ص) روايت كرده كه فرمود:

لتملان الارض ظلما و عدواناً ثم ليخرجن رجل من اهل بيتى حتى يملاءها قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراو ظلماً.

چون روزى فرارسد كه زمين پر از ظلم و ستم شود خداوند مردى از اهل بيت من ظاهر گرداند تا جهان را پر از عدل و داد كند . 

حديث23-اخلاق آن حضرت :

عبدالله بن عمر روايت نموده كه پيغمبر فرمود :

يخرج رجل من اهل بيتى يواطى اسمه اسمى و خلقه خلقى يملاءها قسطاً و عدلاً.

مردى از اهل بيت من خارج مى شود كه نامش مطابق نام من و اخلاقش چون اخلاق من مى باشد، و او جهان را پر از عدل و داد كند.

حديث24- بخشش مهدى (ع) :

ابوسعيد خدرى گفت رسول اكرم (ص) فرمود:

يكون عند انقطاع من الزمان و ظهور من الفتن رجل يقال له: المهدى يكون عطاؤه هنيئاً .

در آخرالزمان و موقعى كه آشوبها پديد آيد، مردى به قدرت مى رسد كه به او مهدى گفته مى شود كه بخشش او گوارا باشد.

حديث25-علم مهدى به سنت پيغمبر (ص):

ابو سعيد خدرى روايت كرده كه پيغمبر فرمود :

يخرج رجل من اهل بيتى و يعمل سنتى و ينزل الله له البركة من السماء وتخرج الارض بركاتها و تملاء به الارض عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً و يعمل على هذه الامة سبع سنين و ينزل بيت المقدس .

مردى از اهل بيت من به سلطنت خواهد رسيد كه به سنت من (آن طور كه بايد) عمل نمايد و خداوند از آسمان براى وى روزى فرستد، و زمين آنچه دارد، بيرون دهد و او زمين را پر از عدل كند چنان كه پراز ظلم و ستم باشد او به بيت المقدس درآيد و هفت سال سلطنت نمايد.

حديث26-آمدن مهدى با پرچمها :

ثوبان از پيامبر (ص) روايت نموده كه فرمود:

اذا رأيتم الرأيات السود قد اقبلت من خراسان فائتوها و لو حبوا على الثلج فيها خليفةالله المهدى . 

چون پرچمهاى سياه ببينيد كه ازسوى خراسان مى آيد به استقبال آن بشتابيد هرچند با رفتن از روى برف باشد زيرا كه همراه آن جماعت مهدى خليفة الله است .

حديث27-آمدن وى از جانب مشرق:

عبدالله عمر گفت : روزى در خدمت پيامبر (ص) بوديم كه عده اى از جوانان بنى هاشم بيامدند، از مشاهده آنها ديدگاه پيامبر پر از اشك شد و رنگ مباركش تغيير كرد، اصحاب عرض كردند: يا رسول الله سيماى مباركتان گرفته است ما نمى توانيم شما را بدين حالت ببينيم فرمود:

انا اهل بيت اختارالله لنا الآخرة على الدنيا و ان اهل بيتى سيلقون بعدى بلاء و تشريداً و تطريداُ حتى يأتى قوم من قبل المشرق و معهم رايات سود فيسألون الحق فلا يعطونه فيقاتلون و ينصرون فيعطون ماسألوا فلا يقبلون حتى يدفعوه الى رجل من اهل بيتى فيملاء ها قسطاً كما ملاءها جوراً فمن ادرك ذلك منكم فليأتهم و لحبواً على الثلج .

ما اهل بيتى هستيم كه خداوند آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده ، بعد از اين اهل بيت من مصيبتها مى بينند و از وطن آواره مى گردند ، تا آنگاه كه مردمى از جانب مشرق با پرچمهاى سياه به طلب حق قيام كنند، اين حق را به آنها نمى دهند تا جنگ كنند ، و پيروزى يابند و حق را بگيرند و آن را به مردى از اهل بيت من بسپارند كه دنيا را پر از عدل كند چنان كه از ظلم پر شده باشد هر كس ، آن زمان را درك كند به آنها بپيوندد اگر چه به رفتن از روى برف باشد.

حديث28- تجديد عظمت اسلام با ظهور او:

حذيفه روايت نموده كه از پيغمبر (ص) شنيدم مى فرمود :

واى بر اين امت از سلطه اى كه پادشاهان ستمگر بر آنها پيدا مى كنند و آنها را كشته، و مؤمنين را به وحشت مى اندازند، مگر كسى كه فرمان آنها را گردن نهد شخص با ايمان به زبان با آنها مى سازد ولى قلباً از آنان مى گريزد و چون خداوند عزوجل اراده نمايد كه عزت اسلام را تجديد كند ، شوكت هر ستمگر جبارى را درهم بشكند زيرا خداى توانا قادر است امتى را كه در ميان فساد افتاده اند، به ساحل صلاح آورد.

سپس فرمود: اى حذيفه ، لولم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يملك رجل من اهل بيتى تجرى الملاحم على يديه و يظهر الاسلام لا يخلف وعده و هو سريع الحساب.

اگر از عمر دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا مردى از اهل بيت من به سلطنت رسد كه با بى دينان جنگها كند تا اسلام را آشكار سازد.

حديث29- رفاه و آسايش مسلمانان در عصر مهدى (عج):

ابوسعيد خدرى از پيغمبر (ص) روايت نموده كه فرمود:

يتنعم امتى فى زمن المهدى (ع) نعمة لم يتنعموا قبلها قطّ يرسل السماء عليهم مدراراً و لا تدع الارض شيئاً من بناتها الاخرجته .

امت من در زمان مهدى چنان در فراخى معيشت به سر برند كه هيچگاه پيش از آن نديده باشند . آسمان پى در پى بركات خود را براى آنان فرو مى ريزد و زمين آنچه دارد بيرون مى دهد .

حديث30- مهدى يكى از سروران بهشت :

انس بن مالك روايت كرده كه پيغمبر (ص) فرمود:

نحن بنو عبدالمطلب سادات اهل الجنة، انا و  اخى على و عمى حمزه و جعفر و الحسن و الحسين و المهدى .

ما فرزندان عبدالمطلب سروران اهل بهشتيم ، من و برادرم على و عمويم حمزه و جعفر و حسن و حسين و مهدى .

 

 

حديث31- سلطنت مهدى (ع):

ابوهريره روايت كرده كه پيغمبر (ص) فرمود:

لولم يبق من الدنيا الا ليلة لملك فيها رجل من اهل بيتى .

اگر از عمر دنيا جز يك شب نماند، در همان شب مردى از اهل بيت من به سلطنت رسد .

حديث32- خلافت مهدى (ع) :

ثوبان از پيامبر اكرم (ص) روايت كرده كه فرمود:

نزد گنج شما سه نفر به قتل رسند كه هر سه پسران خليفه مى باشند و پس از آن ديگر هيچ يك از آنها خليفه نمى شود تا آن كه مردمى با پرچمهاى سياه سررسند و طورى آنها را به قتل رسانند كه هيچ قومى را بدان وضع نكشته باشند.

ثم يجيئى خليفة الله المهدى فاذا سمعتم به فأتوه فيبايعوه فانه خليفة الله المهدى .

سپس خليفه خدا مهدى بيايد ، چون بشنويد كه ظهور نموده به سوى او رو آوريد و با او بيعت كنيد زيرا او مهدى خليفه حقيقى خداوند است .

حديث33- بيعت با حضرت: 

ثوبان از پيامبر (ص) روايت كرده كه فرمود: 

مردمى با پرچمهاى سياه از جانب شرق پديد آيند كه دلهاى آهنين دارند هر كس از آمدن آنها مطلع گشت به سوى آنها رو آورد و با آنان بيعت كند و لو با رفتن از روى برف باشد .

حديث34- پيوند دهنده دلها :

از على (ع) روايت شده كه فرمود: به پيغمبر اكرم (ص) عرض كردم :

 يا رسول الله (ص) أمنا آل محمد المهدى أم من غيرنا ؟

اى رسول خدا مهدى از ما اهل بيت است يا از غير ما؟

  پيامبر فرمود:

لا،  بل منا يختم الله به الدين كما فتح بنا و بنا ينقذون من الفتن كما انقذوا من الشرك و بنا يؤلف الله بين قلوبهم بعد عداوة الفتنة  اخوانا كما ألف بينهم بعد عداوة الشرك اخواناً فى دينهم .   

او از ماست خداوند دين را به وسيله او ختم كند چنان كه توسط ما گشود ، مردم به وسبله ما از آشوبها نجات يابند چنان كه از منجلاب شرك بيرون آمدند، دلهاى آنها را به هم پيوند دهد و بعد از دشمنيها آنها را با هم برادر كند، چنان كه بعد از نجات از شرك ، آنها را با هم برادر دينى كرد.

حديث35- بعد از مهدى زندگى بى فائده است :

عبدالله بن مسعود مى گويد پيامبر اكرم (ص) فرمود :

 لولم يبق من الدنيا الا ليلة لطول الله تلك الليلة حتى يملك رجل من اهل بيتى يواطى اسمه اسمى و اسم ابيه اسم ابى يملاء ها قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماًً و جوراً و يقسم المال بالسوية و يجعل الله الغنى فى قلوب هذه الامة فيملك سبعاً او تسعاً لاخير فى العيش بعد المهدى  .

اگر از عمر دنيا جز يك شب نماند، خداوند آن شب را چندان دراز گرداند تا مردى از اهل بيت من به سلطنت رسد كه نامش نام من و نام پدرش نام پدر من مى باشد . و او زمين را پر از عدل و داد كند چنان كه پر از ظلم و جور شده باشد، اموال را بالسويه ميان مردم تقسيم كند، و خداوند دلهاى امت مرا بى نياز گرداند، هفت سال يا نه سال سلطنت نمايد سپس بعد از مهدى زندگى فائده ندارد.

حديث36- قسطنطنيه به دست مهدى (ع) فتح شود:

ابوهريره از پيغمبر (ص) روايت كرده كه فرمود:

لا تقوم الساعة حتى يملك رجل من اهل بيتى يفتح القسطنطنية و جبل الديلم و لو لم يبق الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يفتحها.

پيش از آنكه قيامت شود و مردى از اهل بيت من به سلطنت رسد و قسططنطنيه و جبال ديلم (2) را فتح كند اگر يك روز از عمر دنيا باقى باشد خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا آنجا را فتح كند.

حديث37- مهدى (ع) پس از پادشاهان ستمگر:

قيس بن جابر از پدرش و او از جدش ، از رسول خدا (ص) روايت نموده كه فرمود:

 سيكون بعدى خلفاء و من بعد الخلفاء امراء و من بعد الامراء ملوك جبابرة ثم يخرج رجل من اهل بيتى يملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً .

بعد ا ز من خلفاء خواهند بود و بعد ازخلفاء امراء و بعد از امراء پادشاهان ستمگر بيايند آنگاه مردى از اهل بيت من خواهد آمد كه زمين را از عدل و داد پركند چنانكه پراز ظلم باشد.

حديث38-عيسى (ع) مأموم مهدى (ع) :

ابوسعيد از پيغمبر (ص) نقل كرده كه فرمود:

منا الذى يصلى عيسى ابن مريم (ع) خلفه .

آن كس كه عيسى بن مريم پشت سر او نماز مى گذارد ، از ما است .

حديث39- مهدى با عيسى بن مريم سخن مى گويد:

جابر بن عبدالله انصارى از آن حضرت روايت نموده كه فرمود:

ينزل عيسى بن مريم (ع) فيقول امير هم المهدى تعال صل بنا فيقول : الا ان بعضكم على بعض امراء تكرمة من الله عزوجل لهذه الامة.  

چون اصحاب مهدى قيام كنند، عيسى بن مريم از آسمان فرود آيد، امير قيام كنندگان به عيسى مى گويد بيا تا با تو نماز بگذاريم عيسى مى گويد: شما خود از جانب خدا برخى بر برخى ديگر امير هستيد و اين لطف خدا نسبت به اين امت است .

حديث40- مهدى (ع) حافظ امنيت :

عبدالله بن عباس از پيغمبر اكرم (ص) روايت كرده كه فرمود:

لن تهلك امة انا فى اولها و عيسى بن مريم فى آخرها و المهدى فى وسطها .(3)

امتى كه من در اول آنها و عيسى بن مريم در آخر آنها و مهدى در وسط آنها باشيم، هرگز هلاك نمى شوند. 

 

        

 

همه اين چهل حديثى كه ابونعيم از ميان انبوه احاديث حضرت مهدى جهت كتاب خود برگزيده ، در ساير كتب حديث اهل تسنن نيز نقل شده است و اين احاديث بعضى از آن احاديثى است كه علماى اهل سنت در كتابهاى خود نوشته اند .

يكى از علماى شيعه كتابى تأليف كرده و نام آن را كشف المخفى فى مناقب المهدى ناميده است. (4) و در اين كتاب 110حديث از طريق رجال عامه روايت كرده كه به خاطر اختصار و رعايت حال از نقل آن نيز خوددارى نموديم ، زيرا برخى از روايات گذشته كه نقل كرديم خواننده را از تفضيل بيشتر بى نياز مى كند و همانها براى اهل انصاف و دارنده عقل سليم كافى بود و در اينجا فقط اسامى كسانى  كه اين يكصدو ده حديث را در كتابهاى خود آورده اند، ذكر مى كنيم تا اهل توفيق با تحقيق ازمضامين آن مستحضر گردند:  

  

مؤلف 

نام كتاب:

احاديث


برچسب‌ها:

[ یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:,

] [ 17:47 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

السلام علیک یا باقرالعلوم


برچسب‌ها:

[ شنبه 20 مهر 1392برچسب:,

] [ 18:21 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

السلام علیک یا باقرالعلوم


برچسب‌ها:

[ شنبه 20 مهر 1392برچسب:,

] [ 18:20 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

احادیث امام باقر(ع)

الإمام الباقر عليه السلام :كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ ابنَهُ : ... جَدِّدِ التَّوبَةَ في قَلبِكَ ، وَاكمَش في فَراغِكَ قَبلَ أن يُقصَدَ قَصدُكَ ، ويُقضى قَضاؤُكَ ، ويُحالَ بَينَكَ وبَينَ ما تُريدُ .حديث

امام باقر عليه السلام :در نصايح لقمان به پسرش اين بود كه: « . . . توبه را در دلت تازه كن ، و پيش از آن كه كارَت فرا رسد و قضايت قطعى شود و بين تو و آنچه مى‏خواهى ، فاصله بيفتد ، در ايّام فراغتت، [براى توبه] شتاب كن ».

مسیر این حدیث در کتابخانه:حكمت نامه لقمان >حدیث شماره : 100142
 
 

صفحه اختصاصي حديث و آيات الإمام الباقر عليه السلام :كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ عليه السلام ابنَهُ : ... كُن أمينا ؛ فَإِنَّ اللّه‏َ تَعالى لا يُحِبُّ الخائِنينَ . حديث

امام باقر عليه السلام :در موعظه لقمان به پسرش، چنين بود: «امين باش؛ زيرا خداى متعال ، خيانتكاران را دوست ندارد» .

مسیر این حدیث در کتابخانه:حكمت نامه لقمان >حدیث شماره : 100149
 
 

صفحه اختصاصي حديث و آيات الإمام الباقر عليه السلام :كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ ابنَهُ أن قالَ : ... يا بُنَيَّ ، لا تُرِ النّاسَ أنَّكَ تَخشَى اللّه‏َ وقَلبُكَ فاجِرٌ . حديث

امام باقر عليه السلام :در موعظه‏هاى لقمان به پسرش هست كه گفت: « . . . اى پسرم! به مردم ، چنين نشان نده كه از خدا مى‏ترسى ، در حالى كه دلت گنهكار است» .

مسیر این حدیث در کتابخانه:حكمت نامه لقمان >حدیث شماره : 100184
 
 

صفحه اختصاصي حديث و آيات الإمام الباقر عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : طولُ الجُلوسِ عَلَى الخَلاءِ يورِثُ الباسورَ ، فَكَتَبَ هذا عَلى بابِ الحُشِّ . حديث

امام باقر عليه السلام :لقمان به پسرش گفت: «طولانى نشستن براى تخلّى ، موجب بواسير مى‏گردد» . 
اين جمله بر درِ مستراح ، نوشته شد .

مسیر این حدیث در کتابخانه:حكمت نامه لقمان >حدیث شماره : 100233
 
 

صفحه اختصاصي حديث و آيات الإمام الباقر عليه السلام :كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ ابنَهُ أن قالَ : يا بُنَيَّ ، إن تَكُ في شَكٍّ مِنَ المَوتِ فَارفَع عَن نَفسِكَ النَّومَ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ ، وإن كُنتَ في شَكٍّ مِنَ البَعثِ فَادفَع عَن نَفسِكَ الاِنتِباهَ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ ، فَإِنَّكَ إذا فَكَّرتَ عَلِمتَ أنَّ نَفسَكَ بِيَدِ غَيرِكَ ، وإنَّمَا النَّومُ بِمَنزِلَةِ المَوتِ ، وإنَّمَا اليَقَظَةُ بَعدَ النَّومِ بِمَنزِلَةِ البَعثِ بَعدَ المَوتِ .حديث

امام باقر عليه السلام :در نصايح لقمان به پسرش است كه گفت : «اى پسرم! اگر درباره مرگْ ترديد دارى، خواب را از خود ، دور كن ـ كه نخواهى توانست ـ و اگر درباره رستاخيزْ ترديد دارى، بيدار شدن از خواب را از خود دور كن ـ كه نخواهى توانست ـ ؛ زيرا اگر انديشه كنى ، مى‏دانى كه جان تو در دست ديگرى است و همانا خواب ، به منزله مرگ است و بيدارى پس از خواب ، به منزله بر انگيخته شدن پس از مرگ» .

مسیر این حدیث در کتابخانه:حكمت نامه لقمان >حدیث شماره : 100341
 
 

صفحه اختصاصي حديث و آيات الإمام الباقر عليه السلام :قيلَ لِلُقمانَ : مَا الَّذي أجمَعتَ عَلَيهِ مِن حِكمَتِكَ ؟ 
قالَ : لا أتَكَلَّفُ ما قَد كُفيتُهُ ، ولا اُضَيِّعُ ما وُلّيتُهُ . حديث

امام باقر عليه السلام :به لقمان گفته شد : حكمت خود را در چه چيزْ گرد آوردى [و خلاصه كردى]؟ 
گفت: «براى چيزى كه كفايت (تضمين) شده‏ام ، خود را به زحمت نمى‏اندازم و كارى را كه در آن سرپرستى شده‏ام ، ضايع نمى‏كنم» .

مسیر این حدیث در کتابخانه:حكمت نامه لقمان >حدیث شماره : 100366
 
 

صفحه اختصاصي حديث و آيات الامام الباقر عليه السلام :كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ عليه السلام ابنَهُ أن قالَ: يا بُنَيَّ ، إن تَكُ في شَكٍّ مِنَ المَوتِ ، فَارفَع عَن نَفسِكَ النَّومَ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ . وإن كُنتَ في شَكٍّ مِنَ البَعثِ ، فَادفَع عَن نَفسِكَ الاِنتِباهَ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ ، فَإِنَّكَ إذا فَكَّرتَ عَلِمتَ أنَّ نَفسَكَ بِيَدِ غَيرِكَ ، وإنَّمَا النَّومُ بِمَنزِلَةِ المَوتِ ، وإنَّمَا اليَقَظَةُ بَعدَ النَّومِ بِمَنزِلَةِ البَعثِ بَعدَ المَوتِ . 
وقالَ : قالَ لُقمانُ عليه السلام : يا بُنَيَّ ، لا تَقتَرِب فَيَكونَ أبعَدَ لَكَ ولا تَبعُد فَتُهانَ . كُلُّ دابَّةٍ تُحِبُّ مِثلَها ، وَابنُ آدَمَ لا يُحِبُّ مِثلَهُ . لا تَنشُر بِرَّكَ (بَزَّكَ) إلا عِندَ باغيهِ، وكَما لَيسَ بَينَ الكَبشِ وَالذِّئبِ خُلَّةٌ ، كَذلِكَ لَيسَ بَينَ البارِّ وَالفاجِرِ خُلَّةٌ، مَن يَقتَرِب مِنَ الرَّفثِ (الزِّفتِ) يَعلَق بِهِ بَعضُهُ كَذلِكَ مَن يُشارِكِ الفاجِرَ يَتَعَلَّم مِن طُرُقِهِ ، مَن يُحِبَّ المِراءَ يُشتَم ، ومَن يَدخُل مَدخَلَ السَّوءِ يُتَّهَم ، ومَن يُقارِن قَرينَ السَّوءِ لا يَسلَم ومَن لا يَملِك لِسانَهُ يَندَم . 
وقالَ : يا بُنَيَّ ، صاحِب مِئَةً ولا تُعادِ واحِداً . 
يا بُنَيَّ ، إنَّما هُوَ خَلاقُكَ وخُلُقُكَ ، فَخَلاقُكَ دينُكَ ، وخُلُقُكَ بَينَكَ وبَينَ النّاسِ ، فَلا تَبَغَّضَنَّ إلَيهِم حديث ، وتَعَلَّم مَحاسِنَ الأَخلاقِ . 
يا بُنَيَّ ، كُن عَبداً لِلأَخيارِ ولا تَكُن وَلَداً لِلأَشرارِ . 
يا بُنَيَّ ، عَلَيكَ بِأَداءِ حديث الأَمانَهِ تَسلَم دُنياكَ وآخِرَتُكَ ، وكُن أميناً ؛ فَإِنَّ اللّه‏َ تَعالى لا يُحِبُّ الخائِنينَ . 
يا بُنَيَّ ، لا تُرِ النّاسَ أنَّكَ تَخشَى اللّه‏َ وقَلبُكَ فاجِرٌ . حديث

امام باقر عليه السلام :در نصايح لقمان به پسرش ، اين است كه گفت : «پسرم ! اگر درباره مرگْ ترديد دارى ، خواب را از خود دور كن ـ كه نخواهى توانست ـ و اگر درباره رستاخيزْ ترديد دارى ، بيدار شدن از خواب را از خود دور كن ـ كه نخواهى توانست ـ ؛ زيرا اگر انديشه كنى ، مى‏دانى كه جان تو در دست ديگرى است و همانا خواب ، به منزله مرگ است و بيدارى پس از خواب ، به منزله بر انگيخته شدن پس از مرگ» . 
لقمان همچنين گفت: «اى پسرم! آن چنان [به مردمْ] نزديك نشو كه [از دل‏هاى آنان] دور شوى و آن چنان دور نشو كه خوار شوى . هر موجودى ، همنوع خود را دوست مى‏دارد و همانا آدميزاد نيز همنوع خود را دوست مى‏دارد . خوبى [يا متاع] خود را جز در برابر مشترىِ آن ، نگستران . چنان كه ميان قوچ و گرگ ، دوستى و رفاقتى نيست ، ميان نيكوكار و بدكار نيز دوستى و رفاقتى نيست. هر كه به زشتى [يا قير ]نزديك شود ، پاره‏اى از آن به تنش مى‏چسبد . همچنين ، هر كه با بدكارْ همدستى كند ، بعضى از روش‏هاى او را مى‏آموزد . هر كه جدال را دوست بدارد ، دشنام مى‏شنود ، و هر كه وارد جاهاى بد شود ، متّهم مى‏شود و هر كه با رفيقِ بد همراهى كند ، سالم نمى‏ماند ، و هر كه زبانش را در اختيار نگيرد ، پشيمان مى‏گردد» . 
و گفت : «اى پسرم ! با صد نفر رفاقت كن ؛ ولى حتّى با يك نفر هم دشمنى نكن . اى پسرم ! تو هستى و بهره و اخلاق تو ! بهره تو دين توست ، و اخلاق تو [رابطه] بين تو و مردم است . پس به آنان كينه نورز ، و اخلاق نيكو را بياموز . اى پسرم ! غلام نيكان باش ؛ ولى فرزند بدان نباش . اى پسرم ! امانت را ادا كن ، تا دنيا و آخرتت سالم بماند ، و امين باش ؛ زيرا خداى تعالى خيانتكاران را دوست ندارد . اى پسرم ! خود را به مردم چنان نشان نده كه از خدا مى‏ترسى ، در حالى كه دلِ تو گنهكار است» .

مسیر این حدیث در کتابخانه:حكمت نامه لقمان >حدیث شماره : 100368

 


برچسب‌ها:

[ شنبه 20 مهر 1392برچسب:,

] [ 18:17 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

داستان هایی از امام باقر

سرتاسر زندگی امامان ما پر از درس های زندگی است که عمل کردن به آن ها می تواند راه ها سعادت را برای انسان باز کند. در ادامه به مناسبت شهادت امام پنجم شیعیان داستان هایی را از ایشان آورده ایم:

***ابوعبیده گوید: من همراه امام باقر علیه السلام بودم ، به هنگام سوار شدن به کجاوه اول من سوار مى شدم و سپس او. وقتى بر روى مرکب قرار مى گرفتیم حضرت به من سلام مى کرد و همانند مردى که رفیقش را به تازگى ندیده باشد احوالپرسى مى کرد و دست مى داد، و هنگام پیاده شدن پیش از من پیاده مى شد و وقتى از کجاوه پیاده مى شدیم سلام مى کرد مانند کسى که رفیقش را به تازگى ندیده باشد احوالپرسى مى کرد.

من گفتم : یابن رسول اللّه شما کارى مى کنید که هیچکس از مردم نزد ما نمى کنند و اگر یک بار هم چنین کنند زیاد است .
حضرت فرمود: مگر ثواب مصافحه را نمى دانى ؟ دو مومن به یکدیگر مى رسند و یکى با دیگرى دست مى دهد پس همواره گناهان آندو مى ریزد همان گونه که برگ از درخت مى ریزد و خدا به آنها توجه مى کند تا از یکدیگر جدا شوند


***سدیر یکى از شاگردان امام باقر علیه السلام بود. او مى گوید: امام باقر علیه السلام به من فرمود: اى سدیر آیا روزانه یک برده آزاد مى کنى ؟
عرض کردم : نه .

امام علیه السلام فرمود: در هر ماه چطور؟
عرض کردم : نه .

حضرت فرمود: درهر سال چطور؟
عرض کردم : نه .

امام علیه السلام گفت : سبحان اللّه ، آیا دست یکى از شیعیان ما را مى گیرى و به خانه ببرى و به او غذا دهى تا سیر شود؟ به خدا سوگند این کار بهتر از آزاد کردن برده اى است که از فرزندان حضرت اسماعیل باشد.


***عده اى به محضر امام باقر علیه السلام رسیدند و دیدند که یکى از فرزندان او بیمار شده است و امام علیه السلام ناراحت و اندوهگین است .

با خود گفتند: اگر این کودک از دنیا برود مى ترسیم امام علیه السلام را آن گونه ببینیم که نمى خواهیم در آن حال باشد.
چیزى نگذشت که صداى شیون اهل خانه بلند شد و فرزند امام علیه السلام از دنیا رفت . آنگاه حضرت نزد آنها آمد در حالیکه چهره او شاد بود و ناراحتى ها قبل از سیماى او بر طرف شده بود.

آنها به امام علیه السلام عرض کردند: فدایت شویم ما ترس آن داشتیم که با مرگ فرزند حالتى پیدا کنید که ما هم بخاطر اندوه شما غمگین شویم .

حضرت به آنها فرمود: ما مى خواهیم کسى را که دوست داریم بسلامت باشد و ما راحت باشیم اما وقتى امر الهى فرا رسد تسلیم اراده خداوند هستیم.


***ابو اسماعیل گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم فدایت شوم شیعه در محیطى که ما زندگى مى کنیم بسیار زیاد است .
امام علیه السلام فرمود: آیا توانگر به فقیر توجه دارد؟ آیا نیکوکار از خطا کار در مى گذرد؟ و آیا نسبت به یکدیگر همکارى و برادرى دارند؟

عرض کردم : نه .

حضرت فرمود: آنها شیعه نیستند شیعه کسى است که این کارها را انجام دهد.

***ابوعبیده گوید: از مدینه تا مکه در یک کجاوه همراه امام باقر علیه السلام بودم ، حضرت در بین راه پیاده شد و قضاء حاجت کرد و برگشت و فرمود: اباعبیده دستت را بده ، من دستم را دراز کردم حضرت چنان فشرد که فشار دست او را در انگشتانم احساس کردم . 

آنگاه فرمود: اى اباعبیده ! هر مسلمانى که برادر مسلمانش را ملاقات کند و با او مصافحه نماید و انگشتان خود را با انگشتان او در هم کند، گناهان آنها مانند برگ درختان در فصل زمستان بریزد.


برچسب‌ها:

[ شنبه 20 مهر 1392برچسب:,

] [ 18:15 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

جمعه‌ها با منتظران
 
جمعه‌ها با منتظران
پاسخ آیت‌الله بهجت درباره چگونگی دیدار امام زمان(عج)

خبرگزاری فارس: مرحوم آیت‌الله بهجت در جواب اینکه چرا به صاحب الزمان(عج) دسترسی نداریم، فرمود: ترک واجبات و ارتکاب محرمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است.

خبرگزاری فارس: پاسخ آیت‌الله بهجت درباره چگونگی دیدار امام زمان(عج)

  معارف عمیق مهدویت ضامن سلامت و سعادت جامعه و فرد فرد انسان‌هاست، اعتقاد به بشارت‌های پیامبران گذشته و ائمه دین(ع) افراد با انگیزه و پرتوانی را در جامعه می‌تواند پرورش دهد، باور به حضور امامی ناظر بر اعمال، از جنبه فردی موجب پاک نگاه داشتن روح و پیراستن اعمال از زشتی‌هاست و از جنبه اجتماعی باعث هم‌دلی مؤمنان و ایستادگی در برابر ظالمان می‌شود، کارکرد وسیع و عمیق آموزه‌های مهدوی، جذابیت خاص موضوع را نشان می‌دهد، به همین دلیل، قشرهای مختلف جامعه پرسش‌های بسیاری در این موضوع دارند که لزوم پاسخگویی صحیح به آن‌ها از راهی مطمئن بر کسی پوشیده نیست.

پژوهشکده مهدویت در کتاب «مهدویت، پرسش‌ها و پاسخ‌ها» به برخی از شبهات این گونه پاسخ می‌دهد:

راه‌های تشخیص صدق و کذب دیدار افراد با امام زمان(عج)

*رؤیت حضرت به چند طریق امکان دارد و تشخیص صدق و کذب آن چگونه است؟

رؤیت حضرت در عصر غیبت کبرا به سه صورت ممکن است:

الف) در عالم خواب؛

ب) در حال مکاشفه؛

ج) در حال بیداری.

که در حال بیداری از نظر کیفیت و نحوه دیدار سه گونه دارد:

1 ـ دیدار با حضرت با عنوان غیرحقیقی؛ به گونه‌ای که دیدار‌کننده هنگام ملاقات و بعد از آن، هیچ گونه توجهی به شخص حضرت ندارد و ایشان در این دیدار، فردی عادی و ناشناس تلقی می‌شود، این رؤیت ممکن است برای بسیاری از افراد به طور تصادفی و ناشناس رخ دهد و حضرت با افراد برخورد داشته باشد، ولی هرگز او را نمی‌شناسند.

2ـ دیدار حضرت همراه با شناخت؛ یعنی شخص دیدار کننده حضرت را به هنگام دیدار بشناسد، این نوع رؤیت، بسیار اندک و انگشت شمار است؛ زیرا چنین رؤیتی با فلسفه غیبت منافات دارد و در عصر غیبت، اصل بر این است که حضرت از چشمان مردم پنهان باشد، مگر در مواردی که مصلحت مهم‌تری اقتضا کند و حضرت بنا به مصالحی خود را بشناساند که این نوع دیدار فو‌ق‌العاده اندک است؛

3ـ رؤیت حضرت در حال غفلت از حضور امام، یعنی شخص حضرت مهدی(عج) را ملاقات می‌کند، ولی در آن حال به حضور حضرت توجهی ندارد و وی را فردی عادی می‌پندارد، اما پس از ملاقات با توجه به دلایل و شواهد موجود، یقین پیدا می‌کند که وی امام عصر(عج) بوده است.

بیشتر تشرفاتی که در کتاب‌ها نقل شده است، از این نوع است و نشناختن نیز یا به دلیل غفلت شخص دیدار کننده در آن حال است و یا به دلیل اینکه حضرت در او تصرفات تکوینی و ولایی کرده و اجازه شناخت را به وی نمی‌دهد؛ ولی بعد از جدایی، از قراین دیگر قطع پیدا می‌کند که وی امام بوده است.

اما تشخیص صدق و کذب چنین رؤیت‌هایی، به دلیل یقینی و صدق گوینده نیاز دارد، چنین ادعاهایی از افراد ناموثق و بی‌تقوا پذیرفتنی نیست و اصل بر تکذیب مدعی چنین دیدارهایی است، مگر اینکه به صحت گفتار وی یقین داشته باشیم.

دلیل ناشناس بودن امام زمان(عج) در عصر غیبت

*چرا افراد هنگام ملاقات امام را نمی‌شناسند؟

زیرا غیبت که به معنای ناشناس بودن حضرت است، اقتضا می‌کند که دیگران حضرت را نشناسند، پس نشناختن حضرت در چنین ملاقات‌هایی طبق قانون غیبت بوده و دلیل نمی‌خواهد؛ زیرا ایشان در حال غیبت‌اند و نباید غیبت و ناشناس بودن، به ظهور و شناسایی تبدیل شود.

در عین حال با اینکه در زمان غیبت به دلایلی که موجب غیبت شده، امام مهدی(عج) باید از دیده‌ها مخفی باشند، ممکن است کسانی که مشکل بزرگی دارند یا به مقامات معنوی عالی دست یافته‌اند، به محضر آن حضرت شرف‌یاب شوند.

البته این شرف‌یابی می‌تواند متفاوت باشد، برخی حضرت را می‌بینند ولی نمی‌شناسند؛ گروهی می‌بینند و می‌شناسند و حضرت هم با آنان سخن می‌گوید؛ برخی او را می‌بینند و می‌شناسند و اجازه می‌یابند که با ایشان سخن بگویند، این تفاوت‌ها به دلیل اختلاف درجات معنوی افراد است.

در هر حال دلیل اینکه افراد کمی هنگام ملاقات، آن حضرت را می‌شناسند، آن است که شایستگی دیدن همراه با شناخت، در افراد کمی وجود دارد.

چرا نباید برای دیدن بقیة‌الله(عج) اصرار کرد

*آیا دیدن امام زمان(عج) دارای شرایط خاصی است و نصیب هر کسی می‌شود؟ و آیا ندیدن آن حضرت مصلحتی دارد؟

دیدن امام زمان(عج) در عصر غیبت کبری امکان داشته و اگر کسی توفیق یابد، سعادت بزرگی نصیبش شده است، اما همه سعادت این نیست که انسان شبانه‌روز تلاش کند و خواهان دیدن امام باشد، البته دیدن حضرت سبب نمی‌شود که انسان گناه نکند؛ زیرا برخی انسان‌های معاصر دیگر امامان(ع) با وجد دیدن امام معصوم باز هم گناه می‌کردند و حتی گاهی با آنها مخالفت می‌کردند.

دیدن حضرت تأیید بر کردار درست انسان نیست؛ اگر چه نصیب هر کس نمی‌شود، ندیدن حضرت هم دلیل بر خرابی اعمال نیست، بسیاری از بزرگان، علما و مجتهدان، امام زمان(عج) را ندیدند، ولی چه بسا افرادی که مسلمان هم نبودند، ولی چون به مقام اضطرار رسیدند، حضرت از آنها دست‌گیری کرده و از این جهت امام را دیده باشند.

مهم این است که اگر ما او را نبینیم، او ما را می‌بیند و همین اعتقاد برای ترک گناه کافی است.

احمد ‌بن حسن بن ابی‌صالح خجندی، مدتی در جست‌وجوی امام زمان(عج) شهرها را می‌گشت و بسیار جدی بود و اصرار داشت که به حضور آن حضرت مشرف شود، عاقبت نامه‌ای از طریق حسین‌بن روح به این مضمون برای حضرت مهدی(عج) نوشت: «دل من، شیفته جمال تو گشته و همواره در فحص و طلب تو می‌کوشم، تمنا دارم جوابی مرحمت فرمایید که قلب من ساکن شود و دستوری در این باره فرمایید».

جواب آمد: «هر کس در خصوص من جست‌وجو و تجسس کند، مرا می‌طلبد و هر کس مرا بیابد، به دیگران بنماید و هر کس مرا به دیگران بنماید، مرا به کشتن دهد و هر کس مرا به کشتن دهد، مشرک شود».

بنابراین احتمال دارد که به صلاح ما نباشد آن حضرت را ملاقات کنیم، چه بسا دیدار حضرت مایه عجب، تکبر و خودپسندی ما شود که خود مایه هلاکت انسان است.

نظر آیت‌الله بهجت درباره علت نقاب دیدار ما با امام زمان(عج)

*آیا اگر از گناه اجتناب کنیم و منتظر واقعی باشیم، امام زمان(عج) به ما سر می‌زند؟

قطعا گناه کردن، مهم‌ترین علت محرومیت از عنایات امام زمان(عج) است، امام مهدی (عج) نیز در توقیع شریفشان به شیخ مفید می‌فرماید: «ما را از ایشان(شیعیان) چیزی محبوس نکرده است، مگر گناهان و خطاهایی که از ایشان به ما می‌رسد و ما آن را ناخوش می‌داریم و از ایشان نمی‌پسندیم».

آیت‌آلله بهجت نیز بیان فرموده‌اند: اگر بفرمایید چرا به آن حضرت دسترس نداریم، جواب شما این است که چرا به انجام واجبات و ترک محرمات ملتزم نیستند؟ او به همین از ما راضی است؛ زیرا «اورع الناس من تورّع عن المحرمات»؛ پرهیزکارترین مردم کسی است که از کارهای حرام بپرهیزد، ترک واجبات و ارتکاب محرمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است.

بنابراین اگر ما از گناه اجتناب کنیم و منتظر واقعی باشیم، به مقامی می‌رسیم که غیبت و حضور برایمان فرقی ندارد، امام سجاد(ع) به ابوخالد کابلی می‌فرماید: «ای ابوخالد! به درستی که مردم زمان غیبت حضرت مهدی(عج) آنان که معتقد به امامت هستند و در انتظار ظهور او به سر می‌برند، با فضیلت‌ترین مردم همه زمان‌ها هستند؛ به دلیل اینکه خداوند متعالی عقل و فهمی به آنان عنایت کرده که غیبت در نزد آنان به منزله ظهور و مشاهده گشته است».

از این رو، در حدیث دیگری امام جعفر صادق(ع) می‌فرماید: «هر کس دوست دارد که از یاران حضرت قائم(عج) شود؛ باید که منتظر باشد و در عین حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو مشغول شود».

بنابراین اگر کسی ترک گناه کند و منتظر امامش باشد، از یاران واقعی حضرت به شمار می‌آید، آن‌گاه اگر بزرگترین توفیق الهی او را دریابد، غیبت و و ظهور حضرت برایش تفاوت نخواهد داشت


برچسب‌ها:

[ جمعه 19 مهر 1392برچسب:,

] [ 17:58 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

اللهم عجل لولیک الفرج
 
**********************
 
سامرا نديدمت '  نجف پاى ايوون طلا نديدمت'  نديدمت نديدمت...
 

شب جمعه ها توصحن وحرم كرب وبلا نديدمت...

 

بين سقاخونه وپنجره فولاد رضا نديدمت نديدمت 

 

عرفه' مدينه وسعى وصفا ' كوى منا نديدمت

 

صبح جمعه ها دعاى ندبه هاوگريه ها نديدمت نديدمت 

 

عمريه دارم ميگم آقا بيا آقا بيا ' نديدمت نديدمت نديدمت...

 

 

**********************

 
                                                                          *التماس دعا*

برچسب‌ها:

[ جمعه 19 مهر 1392برچسب:,

] [ 17:49 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

هنگامى حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف ظهور كند،از هر هزار نفر 999 نفر را خواهد كشت آيا روايت

اخيرا در يكى از شبكه‌هاى وهابى رواياتى از كتاب هاى شيعه خوانده مى‌شود كه بر طبق آن‌ها هنگامى كه حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف ظهور كند، از هر هزار نفر 999 نفر را خواهد كشت و تنها يك نفر از آن‌ها را زنده مى‌گذارد . آيا روايت معتبرى در اين زمينه در كتاب‌هاى شيعه ديده مى‌شود يا خير؟

پاسخ:

در پاسخ به اين شبهه، مطالب زيادى وجود دارد كه ما تنها به چند پاسخ بسنده خواهيم كرد :

پاسخ اول: اين روايات ضعيف هستند

در طول تاريخ اسلام و به ويژه در صده‌هاى اول آن، جعل روايت و نسبت دادن آن به رسول خدا صلى الله عليه وآله و اهل بيت پاك آن حضرت، امرى شايع و براى تعدادى شغل پردرآمدى بوده است .

حاكمان و خلفاى غاصب كه در حقيقت دشمنان واقعى اسلام و مسلمانان بودند نيز با دادن رشوه‌هاى كلان، سازندگان حديث را تشويق مى‌كردند كه با جعل حديث آن‌ها را در رسيدن به مقاصد شومشان و مشروعيت بخشيدن به حكومت‌هاى نامشروع آن‌ها يارى كنند .

اين وضعيت صدها سال در جامعه اسلامى حكم‌فرما بود؛ تا جائى كه صدها هزار حديث جعلى در جامعه اسلامى انتشار يافت و فضاى عقيده و دين را به صورت كامل آلوده كرد.

طبيعى است كه مهدويت به عنوان يك عقيده قطعى مسلمانان نيز از اين قاعده مستثنا نبوده و از اين ويروس ناپاك در امان نمانده است . افراد زيادى در طول تاريخ با جعل حديث و يا جعل عنوان، ادعاى مهدويت كرده‌اند و خود را منجى آخر الزمان خوانده‌اند .

اين حاكمان ظالم و غاصب براى توجيه عملكرد‌هاى خود تلاش مى‌كردند كه رواياتى را جعل و همين كردار و رفتار را به پيامبر خدا و اهل بيت آن حضرت نيز نسبت دهند تا به مسلمانان بگويند كه اگر ما اين كارها را انجام مى‌دهيم، پيامبر خدا نيز انجام داده و مهدى موعود نيز انجام خواهد داد .

روايات كشتار مردم توسط حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف نيز از اين دست روايات است . حاكمان جبار و ظالم براى توجيه جنايات شان رواياتى را جعل كرده‌اند كه كشتار مردم، براى پيشبرد اهداف اسلام اشكالى ندارد؛ همان طورى كه حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف نيز براى اجراى احكام اسلامى و جهانى كردن دين اسلام ، بسيارى از مردم را خواهد كشت .

خلاصه اين كه جاعلان اين احاديث، دو هدف اساسى را دنبال مى‌كرده‌اند، هدف اول آن‌ها ترساندن مردم از حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف و اهل بيت پيامبر عليهم السلام و مخدوش كردن چهره آن انوار پاك بوده است.

هدف ديگر آن‌ها نيز توجيه عملكرد خودشان و مشروعيت بخشيدن به جناياتى است كه براى به دست‌آوردن قدرت و مال دنيا انجام داده‌اند .

حال در اين بخش اصل اين روايات را مطرح و سندهاى آن را بررسى خواهيم كرد:

روايت اول:

قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَيْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى... «وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى‏ فَأَنْذَرْتُكُمْ ناراً تَلَظَّى»‏ الْقَائِمُ [ص‏] إِذَا قَامَ‏ بِالْغَضَبِ‏ فَقَتَلَ مِنْ كُلِّ أَلْفٍ تِسْعَمِائَةٍ وَ تِسْعَةً وَ تِسْعِينَ‏ ... .

محمد بن القاسم بن عبيد به صورت معنعن از اساتيد خود از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند كه : «و آخرت و دنيا از آن ماست، و من شما را از آتشى كه زبانه مى‏كشد بيم مى‏دهم» فرموده است كه منظور از آن قائم عليه السلام است كه هرگاه با غضب قيام كند، از هر هزار نفر 999 نفر را خواهد كشت.

الكوفي ، فرات بن إبراهيم (متوفاى352هـ)، تفسير فرات الكوفي، ص565، تحقيق : محمد الكاظم، ناشر : مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي ـ طهران ، الطبعة : الأولى، 1410هـ ـ 1990 م

اين روايت از نظر سندى ضعيف است؛ زيرا گذشته از اين كه خود فرات بن ابراهيم توثيقى ندارد ، اشكالات متعدد ديگرى در سند اين روايت وجود دارد:

اولاً : خود محمد بن القاسم بن عبيد، مهمل است و در هيچ كتابى از كتاب‌هاى رجالى شيعه نامى از او برده نشده است؛ چنانچه شيخ على نمازى در مستدركات مى‌نويسد:

14323 - محمد بن القاسم بن عبيد الكبيدى : لم يذكروه... .

مستدركات علم رجال الحديث - الشيخ علي النمازي الشاهرودي - ج7 ص 293

ثانياً: محمد بن القاسم اين روايت را معنعنا ؛ يعنى از فلانى از فلانى نقل كرده؛ ولى نام اين افراد نه در اين جا ونه در مقدمه تفسير فرات ذكر نكرده است تا بررسى و وثاقت و عدم وثاقت آن‌ها ثابت شود.

بنابراين، سند اين روايت ضعيف است و روايت ضعيف ارزش استناد كردن ندارد .

روايت دوم:

شرف الدين استرآبادى در تأويل الآيات مى‌نويسد:

جَاءَ مَرْفُوعاً عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ ‏...‏ وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى‏ فَأَنْذَرْتُكُمْ ناراً تَلَظَّى‏ قَالَ هُوَ الْقَائِمُ إِذَا قَامَ‏ بِالْغَضَبِ‏ وَ يَقْتُلُ مِنْ كُلِّ أَلْفٍ تِسْعَ مِائَةٍ وَ تِسْعَةً وَ تِسْعِينَ‏...

السيد شرف الدين علي الحسيني الاسترآبادي (متوفا965هـ) ، تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص780، سورة الليل(92): الآيات 1 الى 21] .

اين روايت به صورت مرفوع از عمرو بن شمر نقل كرده است. روايت مرفوع از نظر شيعه ؛ يعنى روايتى كه در سند آن انقطاعى باشد و نويسنده كتاب و يا راوى بعدى با كلمه «رفعه» يا «مرفوعا» نقل كرده باشد.

مثلا: محمد بن يعقوب الكلينى رفعه عن الصادق عليه السلام .

روايت مرفوع از نظر حكم معادل سند منقطع از ديدگاه اهل سنت است و در مقام استناد و استدلال ارزشى ندارد .

ثانياً: خود آقاى عمرو بن شمر كه روايت به صورت مرفوع از او نقل شده، ضعيف است؛ مرحوم نجاشى در جال خود در باره او مى‌نويسد:

عمرو بن شمر أبو عبد الله الجعفي عربي ، روى عن أبي عبد الله عليه السلام ، ضعيف جدا ، زيد أحاديث في كتب جابر الجعفي ينسب بعضها إليه ، والامر ملبس .

عمرو بن شمر، كه از امام صادق عليه السلام روايت نقل كرده است، بسيار ضعيف است. او احاديثى در كتاب‌هاى جابر جعفى اضافه كرده و بعضى از آن‌ها را به جابر نسبت داده است و سبب تلبيس و اشتباه شده است.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 287، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

نتيجه: اين روايات از نظر سندى ضعيف است و استناد به روايت ضعيف، يا از عدم آگاهى شخص حكايت مى‌كند و از بغض و كينه او نسبت به امام عصر عج الله تعالى فرجه الشريف .

با مشخص شدن ضعف روايت، نوبت به بحث‌هاى دلالى نمى‌رسد؛ اما براى روشن شدن بيشتر اذهان تلاش مى‌كنيم كه پاسخ‌هاى ديگرى نيز از اين روايات داده باشيم.

پاسخ دوم: حضرت مهدي براي هدايت مردم ظهور مي‌كند و براي همگان رحمت است

رواياتى در منابع شيعه وجود دارد كه بر طبق آن‌ها حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، براى همه عالميان رحمت است و رحمت آن حضرت شامل همه جهانيان خواهد شد؛ تا جائى كه تمام اهل زمين و آسمان از ظهور آن حضرت خوشحال مى‌شوند.

رواياتى در كتاب‌هاى شيعه يافت مى‌شود كه بر طبق آن‌ها، حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، از نظر اخلاق، سيرت و صورت شبيه‌ترين فرد نسبت به رسول خدا صلى الله عليه وآله است؛ همان‌طورى كه آن حضرت رحمة للعالمين است و مظهر رحمت خداوند، حضرت مهدى عليه السلام نيز اين چنين است .

حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْمُتَوَكِّلُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَناسَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ جَمِيعاً، قَالُوا: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ وَ أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ جَمِيعاً قَالُوا: حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ السَّرَّادُ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ، قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ:

الْمَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِي، اسْمُهُ اسْمِي، وَ كُنْيَتُهُ كُنْيَتِي، أَشْبَهُ‏ النَّاسِ‏ بِي‏ خَلْقاً وَ خُلْقاً، تَكُونُ لَهُ غَيْبَةٌ وَ حَيْرَةٌ حَتَّى تَضِلَّ الْخَلْقُ عَنْ أَدْيَانِهِمْ، فَعِنْدَ ذَلِكَ يُقْبِلُ كَالشِّهَابِ الثَّاقِبِ، فَيَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.

رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: فرزندم مهدى، نامش نام من است و كنيه‏اش كنيه من ، در خلقت و اخلاق شبيه‌ترين مردم نسبت به من است ، او غيبت و حيرتى دارد كه خلق از دين خود گمراه شوند و اين وقت است كه چون شهاب ثاقب باز آيد و زمين را پر از عدل و داد كند چنانچه پر از ظلم و جور شده‏ باشد.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص287، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ( التابعة ) لجماعة المدرسين ـ قم، 1405هـ .

و خداوند در سوره قلم آيه شماره 4 در باره اخلاق رسول الله صلى الله عليه وآله مى‌فرمايد:

وَإِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيم‏. القلم/4.

و تو اخلاق عظيم و برجسته‏اى دارى‏.

و باز در آيه ديگر مى‌فرمايد:

وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين‏. الأنبياء/107 .

ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم. (

و طبق اين روايت، حضرت مهدى عليه السلام نيز داراى خلق عظيم است و براى همه جهان رحمت .

حال اگر رسول خدا صلى الله عليه وآله چنين كشتارى داشته است، حضرت مهدى عليه السلام نيز خواهند داشت و قطعا اشكالى نيز نبايد داشته باشد . و اگر رسول خدا چنين كارى نكرده، حضرت مهدى نيز انجام نخواهد داد؛ چون او در سيرت و اخلاق شبيه‌ترين فرد نسبت به رسول خدا صلى الله عليه وآله است.

شيخ كلينى در كتاب شريف كافى و شيخ صدوق در كتاب عيون أخبار الرضا عليه السلام و ... آورده‌اند كه حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، «رحمة للعالمين» است:

أُخْرِجُ مِنْهُ(علي بن محمد الهادي) الدَّاعِيَ إِلَى سَبِيلِي وَ الْخَازِنَ لِعِلْمِيَ الْحَسَنَ وَ أُكْمِلُ ذَلِكَ بِابْنِهِ م‏ح‏م‏د رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ عَلَيْهِ كَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِيسَى وَ صَبْرُ أَيُّوب‏.

... از او فرزندى به وجود آورم‏ به نام «حسن» كه مردم را به راه من دعوت مى‏كند و خزانه‏دار گنجينه علم من است. سپس دينم را توسّط پسر او «م‌ح‌م‌د» كه مايه رحمت همه جهانيان است كامل كنم، او برخوردار از كمال موسى، نورانيّت عيسى، صبر ايّوب بوده و سيّد و سرور همه اولياى من است‏

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1 ص 527 ،ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، عيون اخبار الرضا (ع)، ج2، ص 50، تحقيق: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت ، 1404هـ ـ 1984م

در اين روايت از حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف با عنوان «رحمة للعالمين» ياد شده است ، حال چطور مى‌شود كه «رحمة للعالمين» از هر هزار نفر 999 نفر را بكشد؟!

در روايت ديگر علامه مجلسى رضوان الله تعالى عليه از كتاب الهداية الكبرى به نقل از مفضل بن عمر از امام صادق عليه السلام نقل مى‌كند كه حضرت مهدى عج بعد از ظهورش براى اهل مكه سخنرانى كرده و در بخشى از آن مى‌فرمايد:

فَلَوْ لَا أَنَّ رَحْمَةَ رَبِّكُمْ وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ وَ أَنَا تِلْكَ‏ الرَّحْمَةُ لَرَجَعْتُ إِلَيْهِمْ مَعَكُمْ فَقَدْ قَطَعُوا الْأَعْذَارَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ فَيَرْجِعُونَ إِلَيْهِم‏.

اگر ملاحظه رحمت پروردگار نبود كه همه اشياء را گرفته و مظهر رحمتش نيز من مى‏باشم، خودم با شما به سوى آنها باز ميگشتم. زيرا آنها به كلى از خداوند و من فاصله گرفته و هر گونه پيوندى را قطع كرده‏اند.

المجلسي، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏53، ص11، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.

طبق اين روايت، حضرت حجت عليه السلام خود را مظهر رحمت خداوند معرفى كرده است؛ بنابراين نمى‌توان پذيرفت كه آن حضرت از هر هزار نفر 999 نفر را بكشد .

همچنين روايات متعددى در كتاب‌هاى شيعه وجود دارد كه با ظهور امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف، تمام اهل آسمان و زمين و حتى پرندگان آسمان و ماهى‌هاى دريا شاد مى‌شوند:

وَ عَنْهُ، عَنْ أَبِي عَلِيٍّ النَّهَاوَنْدِيِّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْقَاسَانِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مُسْلِمٍ مُحَمَّدُ بْنُ سُلَيْمَانَ الْبَغْدَادِيُّ، عَنْ أَبِي عُثْمَانَ، عَنْ هِشَامٍ، عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا اسْتَيْأَسْتُمْ مِنَ الْمَهْدِيِّ، فَيَطْلُعُ عَلَيْكُمْ صَاحِبُكُمْ مِثْلَ قَرْنِ الشَّمْسِ، يَفْرَحُ‏ بِهِ‏ أَهْلُ‏ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ.

فَقِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَ أَنَّى يَكُونُ ذَلِكَ؟

قَالَ: إِذَا غَابَ عَنْهُمْ الْمَهْدِيُّ، وَ أَيِسُوا مِنْهُ.

رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: چگونه هستيد زمانى كه از آمدن مهدى مأيوس مى‌شويد؛ پس ناگهان صاحب شما همانند خورشيد فروزان ظهور مى‌كند؛ به طورى كه تمام اهل زمين و آسمان خوشحال خواهند شد.

سؤال كردند: اى پيامبر خدا ! چه زمانى اين اتفاق مى‌افتد ، فرمود: زمانى كه مهدى غائب شود و مردم از او مأيوس شوند.

الطبري الصغير ، أبو جعفر محمد بن جرير بن رستم (متوفاى ق5هـ)، دلائل الإمامة، ص 468، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة ـ قم ، الطبعة : الأولى، 1413 هـ..

فيخرج من مكّة متوجّها إلى الشام، يفرح‏ به‏ أهل‏ السماء و أهل الأرض و الطير في الهواء و الحيتان في البحر».

از مكه خارج و به سوى شام حركت مى‌كند. با ظهور او، تمام اهل آسمان و زمين شاد مى شوند؛ حتى پرنده‌هاى آسمان و ماهيان دريا .

سيد بن طاووس الحسيني ، علي بن موسى بن جعفر بن محمد (متوفاى664هـ)، التشريف بالمنن في التعريف بالفتن المعروف بالملاحم و الفتن، ص281، ناشر: مؤسسة صاحب الأمر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) ـ قم، الطبعة: اولى، 1416هـ

پاسخ سوم: حضرت مهدي (ع) قوانين اسلام را اجرا خواهد كرد

تمام مسلمانان بر اين مسأله اتفاق دارند كه دين اسلام تنها دينى است كه خداوند آن را مى‌پسندد و در قيامت از مردم خواهد پذيرفت ؛ چنانچه در سوره آل عمران آيه شماره 19 مى‌فرمايد:

إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ.

در حقيقت، دين نزد خدا همان اسلام است‏

و يا در همين سوره آيه 85 مى‌فرمايد:

وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ.

و هر كه جز اسلام، دينى [ديگر] جويد، هرگز از وى پذيرفته نشود، و وى در آخرت از زيانكاران است.

از طرف ديگر خداوند بارها در قرآن كريم به مسلمانان وعده داده است كه روزى فرا مى‌رسد كه دين اسلام سراسر عالم را خواهد گرفت و بر تمام اديان ديگر پيروز مى‌شود، آن جا كه مى‌فرمايد:

هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون‏. التوبه/33 و الصف /9 .

اوست كسى كه فرستاده خود را با هدايت و آيين درست روانه كرد، تا آن را بر هر چه دين است فائق گرداند، هر چند مشركان را ناخوش آيد.

و باز در سوره فتح آيه شماره 28 مى‌فرمايد:

هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً.

اوست كسى كه پيامبر خود را به [قصد] هدايت، با آيين درست روانه ساخت، تا آن را بر تمام اديان پيروز گرداند و گواه‏بودن خدا كفايت مى‏كند.

طبق رواياتى كه در كتاب‌هاى شيعه و سنى وجود دارد، اين وعده خداوند در زمان ظهور حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف عملى خواهد شد و او است كه دين اسلام را بر تمام اديان پيروز خواهد كرد و در سراسر عالم تنها دينى كه پيروى مى‌شود شريعت ناب محمدى است .

علماى اهل سنت به نقل از سدى ، مفسر نامدار صدر اسلام نوشته‌اند:

وقال السُدِّي : ذلك عند خروجِ المهديِّ ، لا يَبقى أحدٌ إلا دَخَلَ في الإسلامِ أو أدَّى الخِراجَ .

سدى گفته: اين قضيه در زمان ظهور مهدى اتفاق خواهد افتاد كه هيچ شخصى نمى‌ماند؛ مگر اين كه دين اسلام را مى‌پذيرد يا خراج (مالياتى كه كفار به خاطر سكونت در سرزمين اسلامى مى‌پردازند) پرداخت مى‌كند .

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاى604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج16 ‌، ص33، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاى671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج8 ، ص121، ناشر: دار الشعب – القاهرة.

همچنين آلوسى در تفسير خود مى‌نويسد:

(ويكون الدين كله لله) وتَضْمَحِلُّ الأديانُ الباطِلةُ كُلُّها إما بهلاكِ أهلِها جميعاً أو برجُوعِهم عنها خَشْيَةَ القتلِ قيل : لم يجيءْ تأويلُ هذه الآيةِ بعدَ وَسَيَتَحَقَّقُ مَضمُونُها إذا ظَهَر المهديُّ فإنه لا يَبقى على ظَهْرِ الأرضِ مشركٌ أصلاً.

(و دين يكسره از آنٍ خدا گردد)، يعنى تمام اديان باطل، از بين خواهد رفت؛ يا پيروان آن‌ها همگى هلاك خواهند شد يا از دين باطل خود به خاطر ترس از كشته شدن برخواهند گشت. گفته شده است كه اين تأويل اين آيه محقق نمى‌شود؛‌ مگر زمانى كه مهدى ظهور كند؛ زيرا در آن زمان است كه هيچ مشركى در روى زمين باقى نخواهد ماند.

الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاى1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج9،‌ ص207، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

تا اين جا ثابت شد كه حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، قوانين اسلام را در سراسر جهان حكم فرما خواهد كرد .

از طرف ديگر ما مى‌دانيم كه خداوند دين اسلام را براى نابودى بشريت نفرستاده است و در قرآن كريم كه كتاب قانون اسلام است، دستور داده نشده است كه بشريت را نابود كنيد و همه آن‌ها را بكشيد؛ بلكه دين اسلام براى نجات بشر از هلاكت و نابودى و پيمودن راه كمال فرستاده شده است .

رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز رفتار ناپسندى با مخالفان خود نداشته است. در طول 23 سال رسالت آن جناب، هيچگاه كسى به خاطر اين كه اسلام را نپذيرفته، كشته نشده و تمام جنگ‌هاى آن حضرت با مشركان، جنگ‌هاى تدافعى بوده است.

حال چگونه ممكن است كه حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف كه به منظور اجراى احكام اسلامى ظهور مى‌كند، و شبيه‌ترين فرد به رسول الله است، تمام مردم جهان را بكشد و از هر هزار نفر ، تنها يك نفر را باقى بگذارد؟

پاسخ چهارم: حضرت مهدي، بسياري از شهرها را بدون جنگ تصرف مي‌كند

طبق برخى از روايات، حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف در زمانى ظهور مى‌كند كه مردم به رشد كامل عقلى رسيده‌اند و حق و باطل را به راحتى تشخيص داده و مى‌پذيرند .

شيخ كلينى در كتاب شريف كافى و شيخ صدوق در كتاب كمال الدين از امام باقر عليه السلام نقل مى‌كنند كه آن حضرت فرمود:

إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ .

هنگامى كه قائم ظهور مى‌كند دست خود را روى سر مردم مى‌گذارد و بدان وسيله عقول آنها جمع و افكارشان كامل مى‌گردد.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص 25، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص 675، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ( التابعة ) لجماعة المدرسين ـ قم، 1405هـ .

طبيعى است كه وقتى عقل مردم كامل باشد، به راحتى مى‌توانند نفع و ضرر واقعى خود راتشخيص داده و تسليم حق خواهند شد .

با توجه به اين روايات، براى اجراى عدالت، جنگ و كشتار زيادى صورت نخواهد گرفت؛ چون عقل مردم كامل است و وقتى بفهمند كه پذيرش ولايت آن حضرت به نفع آن‌ها است، به راحتى و بدون جنگ، خواهند پذيرفت.

از همين رو، در برخى از كتاب‌هاى شيعه و سنى رواياتى وجود دارد كه امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف، برخى از شهرها را بدون جنگ تصرف خواهد كرد.

سيد بن طاووس از علماى بزرگ شيعه در كتاب الملاحم و الفتن به نقل از نعيم بن حماد مروزى، و جلال الدين سيوطى به نقل از همو به نقل از اميرمؤمنان عليه السلام مى‌نويسند كه آن حضرت فرمود:

إذا بعث السفياني إلى المهدي جيشا فخسف بهم بالبيداء ، وبلغ ذلك أهل الشام ، قالوا لخليفتهم : قد خرج المهدي فبايعه وادخل في طاعته وإلا قتلناك ، فيرسل إليه بالبيعة ، ويسير المهدي حتى ينزل بيت المقدس ، وتنقل إليه الخزائن ، وتدخل العرب والعجم وأهل الحرب والروم وغيرهم في طاعته من غير قتال حتى تبنى المساجد بالقسطنطينية وما دونها.

آنگاه كه سفيانى لشكرى براى نبرد با مهدى (عج) گسيل مى‏كند، لشكريان او در «بيدا» دچار خسوف مى‏شوند. اين بيچارگى كه به اطلاع اهل شام مى‏رسد، پيشقراول آنها مى‏گويد: مهدى (عج) ظهور كرده است بايد با او بيعت كنى و از وى اطاعت‏ نمائى و در غير اينصورت تو را مى‏كشيم. براى همين با حضرت او بيعت مى‏نمايد.

حضرت مهدى (عج) از آنجا حركت مى‏كند تا وارد بيت المقدس مى‏شود و خزانه‏هاى آنجا را در اختيار درمى‏آورد و در اين هنگام عرب و عجم و جنگجويان و روميان و سلسله‏هاى مختلف ديگر از وى اطاعت مى‏كنند و جنگ و جدالى در برابر تسليم آنها به دست مهدى (عج) پيش نمى‏آيد تا آنجا كه مسجدهائى در اسلامبول و امكنه ديگر بنيان مى‏كنند.

سيد بن طاووس الحسيني ، علي بن موسى بن جعفر بن محمد (متوفاى664هـ)، التشريف بالمنن في التعريف بالفتن المعروف بالملاحم و الفتن، ص 139، ناشر: مؤسسة صاحب الأمر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) ـ قم، الطبعة: اولى، 1416هـ

المروزي، أبو عبد الله نعيم بن حماد (متوفاى288هـ)،كتاب الفتن ، ج1، ص349، تحقيق : سمير أمين الزهيري ، ناشر : مكتبة التوحيد - القاهرة، الطبعة : الأولى ، 1412هـ.

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، الحاوي للفتاوي في الفقه وعلوم التفسير والحديث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج2، ص69، تحقيق: عبد اللطيف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاى973هـ)، الفتاوي الحديثية، ج1، ص30، ناشر: دار الفكر، طبق برنامه الجامع الكبير.

همچنين على بن يونس عاملى از علماى شيعه از اميرمؤمنان عليه السلام نقل مى‌كند كه امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف، برخى از شهرها را با تكبير فتح خواهند كرد و مردم با شنيدن صداى تكبير آن حضرت، تسليم حق مى‌شوند و حكومت و ولايت آن حضرت را خواهند پذيرفت.

وعن أمير المؤمنين عليه السلام لا تبقى مدينة دخلها ذو القرنين إلا دخلها المهدي ويأتي إلى مدينة فيها ألف سوق في كل سوق مائة دكان ، فيفتحها ويأتي مدينة يقال لها القاطع على البحر المحيط ، طولها ألف ميل وعرضها خمسمائة ميل ، فيكبرون الله ثلاثا فتسقط حيطانها ، فيخرج منها ألف ألف مقاتل ثم يتوجه إلى القدس الشريف.

از اميرمؤمنان عليه السلام نقل شده است كه هيچ شهرى باقى نمى‌ماند كه ذو القرنين وارد آن شده باشد؛ مگر اين كه مهدى (عج) نيز وارد آن خواهد شد. او وارد شهرى مى‌شود كه هزار بازار و هر بازارى صد مغازه دارد؛ پس آن را فتح مى‌كند و وارد شهرى مى‌شود كه گفته مى‌شود آن شهر قاطع بحر محيط (طبق برخى از روايات شيعه، مقصود شهرى در كنار رود نيل است) است، طول اين شهر هزار ميل و عرض آن پانصد ميل است. سربازان حضرت سه بار تكبير مى‌گويند كه به وسيله آن ديوارهاى اين شهر مى‌ريزد و در نتيجه يك ميليون جنگجو از آن خارج مى‌شود و سپس امام به طرف بيت المقدس حركت خواهند كرد.

العاملي النباطي ، الشيخ زين الدين أبي محمد علي بن يونس (متوفاى877هـ) الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم، ج2، ص257، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر : المكتبة المرتضوية لإحياء الآثار الجعفرية، الطبعة الأولى، 1384هـ

طبق اين روايت، سلاح آن حضرت براى فتح برخى از شهرها، شمشير و تفنگ و ... نيست؛ بلكه آن حضرت با تكبير گفتن اين مناطق را فتح خواهد كرد .

پاسخ پنجم: دنيا طلبان و ظالمان، به راحتي تسليم نمي‌شوند

تاريخ نشان داده است كه دنيا طلبان و زورمداران تاريخ، به راحتى، دست از منافع دنيوى و ظلم و جور نخواهند كشيد .

جباران و ظالمانى كه يك عمر از خون مردم تغذيه كرده‌اند، روشن است كه وقتى بفهمند منافع آن‌ها با ظهور حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف به خطر مى‌افتد، و حكومت آن‌ها از هم فرو مى‌پاشد، در برابر آن حضرت ايستادگى خواهند كرد.

از اين رو آن حضرت براى اجراى عدالتو كوتاه كردن دست آن‌ها و نجات مستضعفان، از زور استفاده خواهند كرد.

ابن عربي محيى الدين دانشمند نامدار سنى مذهب در اين باره مى‌نويسد:

ولولا أن السيف بيد المهدي لأفتى الفقهاء بقتله ولكن اللّه يظهره بالسيف والكرم فيطمعون ويخافون فيقبلون حكم من غير إيمان بل يضمرون خلافه كما يفعل الحنفيون والشافعيون فيما إختلفوا فيه فلقد أخبرنا أنهم يقتتلون في بلاد العجم أصحاب المذهبين ويموت بينهما خلق كثير ويفطون في شهر رمضان ليتقووا على القتال فمثل هؤلاء لولا قهر الإمام المهدي بالسيف ما سمعوا له ولا أطاعوه.

اگر شمشير در دست مهدى نباشد، فقها فتوا به قتل آن حضرت خواهند داد؛ ولى خداوند او را باشمشير و كرم ظاهر مى‌كند، تا آن‌ها هم به طمع بيفتند و هم بترسند و از دستور آن حضرت اطاعت كنند؛ هر چند كه به آن ايمان نمى‌آورند و خلافش را در دل پنهان مى‌كنند؛ همان طورى كه حنفى‌ها و شافعى‌ها در اختلافاتى كه با هم داشتند، همين كار را كردند.

به ما خبر رسيده است كه آن‌ها در شهرهاى عجم با همديگر جنگيده‌اند و افراد زيادى در اين جنگ‌ها كشته شده‌اند؛ تا جائى كه عده‌اى از آن‌ها در ماه رمضان فتوا به افطار داده‌اند تا توان جنگيدن داشته باشند.

اگر در باره چنين افرادى، حضرت مهدى با شمشير قيام نكند، سخن آن حضرت را نمى‌شنونداطاعت نمى‌كنند

ابن العربي الطائي الخاتمي، محيي الدين بن علي بن محمد
برچسب‌ها:

[ جمعه 19 مهر 1392برچسب:,

] [ 17:44 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

ازدواج امام زمان (عليه السلام)

ازدواج امام زمان (عليه السلام)

 

مقدّمه

 

 

 

يكى از مباحث پيرامون شخصيّت حضرت مهدى (عج)، زندگى شخصى و خانوادگى آن حضرت است، سخن از ازدواج يا عدم آن و داشتن فرزند و مكان زندگى و وضعيّت زندگى اولاد او و كيفيّت زندگى آن حضرت از بحثهاى جذّابى است كه احياناً در اذهان بسيارى از معتقدان به او ابهاماتى وجود دارد، كه معمولا با جوابهاى ضدّ و نقيضى نيز مواجه ميشوند.

 

اساساً غيبت طولانى آن حضرت از نگاه زندگانى شخصى و خصوصى وى اين سؤال را بوجود ميآورد كه آيا در اين مدّت، حضرت مهدى(عليه السلام)ازدواج كرده است يا خير؟

 

برخى اين سؤال را به صورت اشكال مطرح كرده و ميگويند: اگر ازدواج كرده و همسر دارد، لازمهاش داشتن فرزند است، و لازمه اين نيز فاش شدن اسرار و شناسايى آن حضرت است، كه با حكمت و فلسفه غيبت منافات دارد.

 

و اگر ازدواج نكرده است، پس به سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و به امر شرعى مستحب عمل نكرده است، كه اينهم با مقام و شأن آن حضرت نميسازد، زيرا وى رهبر دينى مردم است و در عمل به مستحبات همچون واجبات، بايد پيشقدم باشد، و فرضِ وجود امامي كه مستحب مؤكّد شرعى را ترك كند، و در واقع عمل مكروهى را انجام دهد بسيار مشكل، و جاى استبعاد دارد.

 

پس اگر ازدواج نكرده باشد اشكال ترك مستحبّ از طرف معصوم، و اگر ازدواج كرده باشد اشكال فاش شدن اسرار و تضادّ با فلسفه غيبت پيش مي آيد، و چون طرفين قضيّه با اشكال مواجه است، عدّهاى چنين نتيجهگيرى ميكنند كه اصلا آن حضرت وجود ندارد.

 

نكته ديگر اين كه اصل ازدواج يا عدم ازدواج آن حضرت جزء اعتقادات ما نيست، بلكه از مسائل شخصى است كه در روايات نيز به آن تصريح نشده، و مورد بحث امامان قبلى نيز نبوده است، و كسانى هم كه در دوران غيبت توفيق درك حضور آن حضرت را داشته اند آن قدر سؤالات و مشكلات در ذهنشان بوده است كه به اينگونه سؤالات نرسيدهاند.

 

در دوران غيبت صغرى نيز از نائبان خاصّ، در اين زمينه سخنى شنيده نشده است.

 

از سوى ديگر ذهن انسان در كنار سؤال از ازدواج حضرت مهدى(عليه السلام)، سؤالات ديگرى نيز ميسازد از جمله اين كه:

 

آيا امام مهدى(عليه السلام) داراى فرزند است؟

 

آيا مكان خاصّى براى زندگى وى و فرزندانش وجود دارد؟

 

آيا فرض وجود فرزند و همسر براى آن حضرت با حكمت و فلسفه غيبت سازگارى دارد؟

 

و در صورت ازدواج نكردن، آيا بر خلاف سنّت و دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) عمل نكرده است؟

 

و سؤالات ديگرى كه اين مقاله در صدد جواب دادن به بعضى از آنهاست.

 

بنابراين، پس از طرح سؤال اصلى و بيان ديدگاههاى متفاوت و دلائل آنها، و نيز بررسى دلائل، سعى ميشود تا به نتيجهاى مناسب و جامع برسيم.

 

آيا حضرت مهدى(عليه السلام) ازدواج كرده و داراى فرزند ميباشد؟

 

در پاسخ به اين پرسش، با توجّه به مسائل اعتقادى مانند: حكمت يا فلسفه غيبت، و نيز مسائل فقهى همچون استحباب شرعى ازدواج، و متونى كه مستقيم يا غير مستقيم دلالت بر ازدواج آن حضرت دارند، سه نظريّه وجود دارد:

 

ـ نظريّه أوّل:عدّهاى معتقدند كه حضرت مهدى(عليه السلام) ازدواج كرده است، و براى اثبات اين نظريّه به دلائل ذيل استناد جسته اند.

 

الف: استحباب ازدواج:

 

ازدواج و نكاح در اسلام مستحبّ مؤكّد و سنّتى نبوى است، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) نسبت به امر ازدواج و ترويج آن تأكيد داشته، و امّت خود را به اين امر تشويق و ترغيب ميكردند، و بارها فرمودهاند: «نكاح كنيد و با تشكيل خانواده بر تعداد خود بيافزاييد، كه من در روز قيامت به شما اگر چه فرزندى سقط شده باشد مباهات ميكنم([1]

 

در احكام دين ازدواج سنّتى حسنه و مورد تأييد، و عزوبت (همسر نداشتن و مجرّد بودن) مكروه است.

 

و ازطرفى ازدواج نكردن، اعراض از سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) است، چرا كه آن حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: «نكاح سنّت من است، و هر كس از آن اعراض كند (روى برگرداند و ازدواج نكند) از من نيست([2])

 

اكنون كه ساليان متمادى از عمر حضرت مهدى(عليه السلام) ميگذرد، آيا مي توان گفت: او مستحبّ مؤكّد را ترك، و مرتكب مكروه شده است؟

 

هرگز نميتوان اينگونه نتيجه گرفت، چرا كه او امام است، و در عمل به مستحبّات شرعى از همه مردم سزاوارتر است، پس او ازدواج كرده و داراى همسر ميباشد.

 

در كتاب «النجم الثاقب» در پاسخ منكرين وجود اهل و عيال براى امام مهدى(عليه السلام) چنين آمده است: «چگونه ترك خواهند كرد، چنين سنّت عظيمه جدّ اكرم خود را با آن همه ترغيب و تحريص كه در فعل آن و تهديد و تخويف در ترك آن شده، و سزاوارترين امّت در اخذ به سنّت پيغمبر امام هر عصر است، و تاكنون كسى ترك آن سنّت را از خصائص آن حضرت نشمرده است([3])

 

و نيز در كتاب «الشموس المضيئة» آمده است: «اگر در اين زمينه (داشتن همسر و خانواده) هيچ نقل روايى وجود نداشت، و فقط همين مطلبى كه آن حضرت با وجود سنّ زياد از نظر جسمي جوانى قويّ البنيه است... و نيز ميدانيم كه آن حضرت به سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) عمل ميكند، در قبول اين مطلب كه آن جناب همسر و فرزندانى دارد كافى بود»([4]).

 

ـ نقد و بررسى:

 

دليل مزبور شامل دو قسمت است:

 

قسمت اوّل: ازدواج سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، و امرى نيكو و مستحبّ شرعى است.

 

قسمت دوّم: امام زمان(عليه السلام) لزوماً به اين سنّت و امر شرعى عمل ميكند.

 

هر دو مقدّمه نيازمند بررسى و تأمّل است.

 

امّا استحباب ازدواج([5])از آيات و روايات فراوانى استفاده ميشود مانند: آيه شريفه (فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَآءِ)([6]) و آيه (وَأَنكِحُواْ الاَْيَـمَى مِنكُمْ وَالصَّــلِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَآلـِكُمْ )([7]) و همچنين در حديثى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ازدواج را سنّت خود ميداند([8])، و در حديثى ديگر ميفرمايد: هر كسى از آن اعراض كند از من نيست.([9])و در رواياتى ديگر ازدواج امرى پسنديده و ممدوح دانسته شده([10])و بر توليد نسل و بقاء آن توصيه شده و كثرت مسلمين مايه مباحات پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) شمرده شده است.

 

در اهميّت و تشويق به ازدواج چنين آمده است: «هر كس ازدواج كند نصف دينش را بدست آورده است»([11])، و نيز امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «دو ركعت نماز كسى كه ازدواج كرده با فضيلتتر است از هفتاد ركعت نماز كسى كه بدون همسر است»([12])، و همچنين در روايات فراوانى نقطه مقابل ازدواج يعنى ترك ازدواج مذمّت شده و از ناحيه ائمّه(عليهم السلام) امرى مكروه و ناپسند شمرده شده است.([13]) كه اين روايات نيز به قرينه مقابل دلالت بر استحباب ازدواج دارند.

 

با توجّه به آيات و روايات فوق و وجود كلمات امر مانند «انكحوا» در آيات، و تشويق به ازدواج در روايات، و توصيه كردن در عمل به سنّت رسول خدا، فقهاى بزرگوار اسلام، استحباب شرعى ازدواج را استنباط كرده و بر طبق آن به استحباب([14])، و بعضى به استحباب مؤكّد فتوى دادهاند، و برخى آن را در شرايطى واجب ميدانند([15]).

 

و از سوى ديگر از عمومات و اطلاقات ادلّه استحباب ازدواج بدست ميآيد كه

 

اوّلا: ازدواج چه به صورت دائم و چه به صورت غير دائم (موقّت) مستحب شرعى است.

 

ثانياً: استحباب ازدواج مخصوص مشتاقان و كسانى كه نيازمند به همسر ميباشند نيست، بلكه شامل غير مشتاقان و كسانى كه در خود احساس نياز به همسر نميكنند نيز ميباشد.([16])

 

چرا كه علّت اين حكم شرعى در اشتياق به جنس مخالف و يا اطفاء (خاموش كردن) غريزه جنسى خلاصه نشده است، تا گمان شود ازدواج براى غير مشتاقان استحباب ندارد، بلكه مواردى از قبيل: تكثير نسل، و ابقاء نوع انسانى، و كثرت تعداد موحّدين، در استحباب شرعى ازدواج دخالت دارند.([17])

 

پس اگر ازدواج براى تأمين اين اغراض هم باشد، از جهت شرعى مستحب است، و داراى مطلوبيّت شرعى است.

 

بديهى است كه استحباب ازدواج فقط مختصّ به ازدواج دائم نيست، بلكه شامل غير دائم و مِلك يمين (كنيزان) نيز ميشود.([18]) و به همين جهت اينگونه به نظر ميرسد كه تحقّق يك مرتبه از ازدواج در طول عمر براى عمل كردن به اين مستحبّ شرعى كافى است، اگر چه بنا به عللى([19])بين زوج و زوجه جدايى حاصل شده باشد.

 

امّا با تأمّل در رواياتى كه در آن عزوبت (همسر نداشتن) مكروه دانسته شده است حتّى براى مدّتى اندك([20])، معلوم ميشود كه مقصود از استحباب ازدواج، استمرار آن تا پايان عمر است.

 

پس عمل كردن به استحباب ازدواج در صورتى كافى است كه استمرار و دوام داشته باشد نه فقط صرف تحقّق آن، همانطور كه اين استحباب فقط به داشتن يك همسر نيست بلكه تعدّد آن نيز مستحب شرعى است.([21])

 

بنابراين در باره مقدّمه أوّل (ازدواج سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، و امرى مستحب است) چنين نتيجه ميگيريم:

 

1 .ازدواج مستحب شرعى است، خواه نياز به ازدواج باشد و خواه نباشد، خواه دائم و خواه موقّت.

 

2 .اين استحباب دوام و استمرار دارد، و شامل تمام عمر انسان ميشود.

 

3 .تعدّد همسر نيز مستحب شرعى است.

 

و امّا مقدّمه دوّم (لزوم عمل امام(عليه السلام) به امر شرعى و سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ) در اذهان سؤالاتى را به وجود ميآورد، از جمله اينكه:

 

با كثرت امور مستحبّى، آيا امام(عليه السلام) به همه آنها عمل ميكند؟ يا اينكه از آن امور انتخاب كرده و گزينشى عمل ميكند؟ آيا لزوم عمل به امور مستحب براى امام ضرورى است؟

 

بدون ترديد امامان مانند پيامبران چون هدايت مردم را بعهده دارند، و رهبران الهى محسوب ميگردند، هميشه در عمل به احكام الهى پيشقدم بودهاند، و اساساً رسالت آنان ايجاب ميكرد كه أوّل خودشان عامل به احكام الهى باشند، و از دستورات الهى سرپيچى نكنند، و در صحنه عمل براى ديگران الگو و نمونه باشند، لذا عمل نكردن به اوامرى كه حكايت از محبوبيّت نزد خداوند دارد (خواه واجب و خواه مستحب) براى رهبران دينى مذموم است، و شأن و رسالت آنان اقتضاء دارد كه آنها به دستورات واجب و مستحب عمل كنند، پس امام(عليه السلام) نيز به آنها عمل ميكند.

 

بنابراين، دو نكته در لزوم عمل كردن امام به مستحبّات وجود دارد.

 

1 .هدايت و رهبرى و الگوى كامل بودن براى مردم كه ايجاب ميكند امام در زندگى و معاشرت و در برخورد با ديگران به نحو احسن عمل كند، و در عمل به دستورات دينى (واجب و مستحب ) پيشقدم باشد.

 

2 .اقتضاى شأن و منزلت انسان كامل ايجاب ميكند كه به مستحبّات عمل كند، بدون ترديد نكته أوّل در زمان غيبت امام(عليه السلام) موضوعيّت ندارد، زيرا امام(عليه السلام) در مرأى و منظر مردم نيست، و امامت وى در باطن است، نه در ظاهر.([22]) ولى نكته دوّم در رسيدن به مطلوب (امام پايبند به مستحبّات شرعى است، و سزاوارتر از ديگران است) كافى است.

 

با توجّه به دو مقدّمهاى كه گذشت، عدّهاى معتقدند كه امام زمان(عليه السلام) در عصر غيبت ازدواج كرده و صاحب همسر و فرزند است.

 

ب: استدلال به روايات:

 

دليل ديگر معتقدين به ازدواج حضرت مهدى(عليه السلام) تمسّك به بعضى از روايات است، از جمله:

 

1 ـ مفضّل بن عمر از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده است كه فرمود: &laquo... از مكان او هيچ يك از اولاد و ديگران اطلاع نمييابد، مگر مولايى كه متولّى امر اوست»([23])، در اين روايت وقتى كه سخن از جا و مكان و محلّ زندگى آن حضرت ميشود، امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد: كسى از مكان او اطلاع ندارد حتّى اولادش، پس معلوم ميشود او اولادى دارد، و داشتن اولاد حاكى از ازدواج امام است.

 

امّا با تأمّل در اين روايت نكاتى به نظر ميرسد كه مانع از استدلال بر ازدواج آن حضرت است، آن نكات عبارتند از:

 

الف ـ اين روايت در كتاب الغيبه نعمانى نيز نقل شده است، با اين تفاوت كه به جاى كلمه «ولد» كلمه «ولى» آمده است : «ولا يطّلع على موضعه أحد من وليّ ولا غيره([24])از مكان او كسى از ولى و غير ولى اطّلاع نمييابد»، يعنى دوست و غير دوست، آشنا و غير آشنا، از مكان او خبرى ندارند، و نميدانند او كجاست.

 

در اين روايت هيچ سخنى از فزرند و فرزندان نيست، بنابراين، با توجه به اين نقل اعتمادى بر آن روايت نيست.

 

ب ـ در روايت سخن از فرزند است، ولى از اين جهت كه بگوييم الآن امام(عليه السلام) داراى فرزند و همسر باشد نيست، و به اصطلاح مجمل است، چرا كه امكان دارد منظور فرزندانى باشند كه در آستانه ظهور و يا پس از ظهور امام(عليه السلام) به دنيا ميآيند.

 

ج ـ ممكن است اين روايت و امثال آن بيانگر مبالغه در خفاى شخص باشد، يعنى هيچ كس نميداند كه او در كجاست، حتّى اگر داراى فرزند هم باشد، فرزندانش نيز از جايگاه او اطّلاع ندارند.([25])

 

د ـ از جهت سند مخدوش است، زيرا يكى از راويان آن ابراهيم بن مستنير و در جاى ديگر عبد اللّه بن مستنير است و هر دو مجهولاند.

 

با توجّه به نكات فوق، استدلال بر ازدواج امام(عليه السلام) در عصر غيبت مشكل، بلكه بعيد به نظر ميرسد.

 

ن ـ سيّد ابن طاوس از امام رضا(عليه السلام) نقل كرده است، كه آن حضرت فرمود: ... خدايا، مايه چشم روشنى و خوشحالى امام زمان(عليه السلام) را در او و خانواده و فرزندان و ذرّيه و تمام پيروانش فراهم فرما»([26]).

 

در اين روايت سخن از خانواده و فرزندان آن حضرت است، ولى چون معلوم نيست كه وجود اين فرزندان پيش از ظهور است يا پس از آن، از اين جهت مجمل است، و نميتوان به آن استناد كرد.

 

و ـ ابو بصير از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده است كه فرمود: «گويا ميبينم كه قائم ما با خانوادهاش در مسجد سهله اقامت گزيده است، ابو بصير مي گويد: گفتم منزلش آنجاست؟ فرمود: آرى. گفتم: فدايت شوم! قائم هميشه در آن مسجد است؟ فرمود: آري... ([27]

 

اين روايت نيز دلالت بر وجود فرزند براى امام(عليه السلام) پيش از ظهور ندارد، و چه بسا مرادش اولاد آن حضرت پس از ظهور باشد، همانطور كه از سياق كلام در اكثر روايات كه به نمونه هايى از آنها اشاره خواهيم كرد، اين گونه استفاده ميشود.

 

2 ـ روايتى مرحوم مجلسى(رحمه الله) در بحار الأنوار از على بن فاضل نقل كرده است، كه در آن به مكان و جزيرهاى اشاره شده كه نسل و فرزندان آن حضرت، زير نظر وى جامعه نمونه اسلامي تشكيل داده و براى خود حكومت دارند([28])، اين مكان نامعلوم است، و هر كس نميتواند به آنجا برود، و دسترسى براى عموم مردم ممكن نيست.

 

تمسّك به اين روايت نيز نميتواند اثبات كند كه آن حضرت ازدواج كرده و در نتيجه فرزندانى دارد و لازمه آن نيز زندگى در مكان خاصّ است، زيرا اولاًّ: از نوع بيان روايت به دست ميآيد كه اين روايت اعتبار قابل ملاحظهاى در نزد مرحوم مجلسى(رحمه الله)نداشته است، زيرا ميگويد:

 

«چون اين حديث را در كتابهاى معتبر نيافتم آن را به طور مستقل و جدا ميآورم»([29]).

 

ثانياً اين داستان با وجود تناقضات فراوان و سخنان بىاساس و نيز مجهول بودن عدّهاى از روات آن، قابل استناد نيست، حتّى بعضى از محقّقين با بررسىهاى گستردهاى كه انجام دادهاند، معتقدند جزيره خضراء افسانهاى بيش نيست و واقعيت ندارد.([30])

 

و برخى همچون آقابزرگ تهرانى ميگويند: اين داستان تخيّلى است.([31])

 

3 ـ روايتى كه ابن طاووس از امام رضا(عليه السلام) نقل كرده است. كه فرموداللّهمّ صلّ على ولاة عهده والأئمّة من ولده .

 

ابن طاووس ميگويد: روايت فوق اينگونه نيز نقل شده «اللّهمّ صلّ على ولاة عهده والأئمّة من بعده([32])

 

اين روايت نيز نميتواند اثبات كند كه آن حضرت داراى فرزند است.

 

زيرا با وجود دو گونه نقل معلوم نيست مقصود فرزندان بعد از آن حضرت است، يا امامان پس از او، بنابراين روايت مجمل است، علاوه اين دو روايت ناظر به پس از ظهور حضرت است نه پيش از آن.

 

هــ صاحب كتاب الشموس المضيئة پس از نقل هفت روايت در باره اقامتگاه و خانواده داشتن آن حضرت كه بعضى از آن را آوردهايم، چنين نتيجه ميگيرد. «از مجموع اين روايات معلوم مي شود كه حضرت حجّت(عليه السلام) خانواده و اقامتگاه دارد، هر چند كه جزئيّات آن را نميدانيم([33])

 

سپس اضافه ميكند كه داستان جزيره خضراء به نقل از مرحوم علامه مجلسى(رحمه الله) و داستانى قريب به آن در اثبات الهداة با اين قيد كه شيعيان آن جزيره از تمام مردم دنيا تعداد شان بيشتر است و هر يك از فرزندان امام(عليه السلام) در آن جزيرهها حكومتى دارند، چنين آورده است: «با توجه به عمر طولانى و مبارك ايشان ممكن است آن حضرت همسر و فرزندان متعدّدى داشته باشد كه بعضى مرده و برخى زنده اند .

 

بنابراين، آن حضرت فرزندان و نوادگان زيادى خواهد داشت كه شمارش آنها به سادگى ممكن نيست([34])

 

با عنايت و دقّت در مطالب كتاب مذكور توجّه به چند نكته ضرورى است:

 

اوّلا:نميتوان به آن هفت روايت در اثبات ازدواج آن حضرت و در نتيجه وجود فرزندان و داشتن اقامتگاه استناد كرد، چرا كه برخى از آن روايات همان رواياتى است كه قبلا به آنها اشاره شد.([35])

 

و برخى ديگر گوياى وجود همسر و فرزند براى آن حضرت نيست. و بعضى ديگر با خفاى شخصى و عدم اطلاع از مكان او سازگارى ندارد.

 

ثانياً:وجود فرزندان بىشمار آن حضرت با فلسفه غيبت منافات دارد، زيرا ممكن است فرزندان در صدد تشخيص هويّت خود برآيند، و خواهان دانستن حسب و نسب خود باشند.([36])

 

ثالثاً:چطور ممكن است شيعيان آن جزيره (بنابر نقل وى از كتاب إثبات الهداة)([37]) تعدادشان از تمام مردم دنيا بيشتر باشد. با اينكه علم پيشرفتهى نقشهبردارى و جغرافياى امروز در شناسايى نقاط اين كره خاكى چيزى را از قلم نينداخته است، و امروزه جايى وجود ندارد كه ناشناخته باشد، حتّى مثلث برمودا،([38])كاملا شناخته شده و اسرارش (خواص مغناطيسى) آشكار گشته و تعداد زيادى به آن مكان رفتهاند و گزارشهاى متعدّدى ارائه كردهاند. بنابراين معقول نيست كه جمعيّتى چند ميلياردى بيش از جمعيّت فعلى جهان در مكانى زندگى كنند و كسى هم از آنها هيچگونه اطلاعى نداشته باشد.([39])

 

به هر جهت اينگونه مطالب نميتواند دليلى قاطع بر اثبات ازدواج و در نتيجه فرزندان و مكان اقامت خاصّى براى آن حضرت باشد.

 

ىــ برخى ممكن است براى اثبات ازدواج و فرزند داشتن حضرت مهدى(عليه السلام) به كنيه مشهور آن حضرت يعنى «أبا صالح» استدلال كنند، و بگويند اين كنيه به معناى پدر صالح است. و اين دلالت بر وجود فرزندى بنام صالح براى آن حضرت دارد.

 

اين نيز سخن درستى نيست زيرا:

 

اوّلا:با جستجو و تفحّص در ميان كنيههاى نقل شده براى حضرت مهدى(عليه السلام) در كتابهاى معتبر، چنين كنيهاى نقل نشده است، بلكه به نظر ميرسد اين كنيه بر اثر كثرت استعمال در ميان مردم، معروف شده است، و در بعضى از مجلاّت([40])و كتابها كه در پاسخ از اين سؤال مطالبى گفته شده است، بيشتر جنبه هاى ذوقى و استحسانى، با احتمالاتى بدون ذكر سند و دليل در نظر گرفته شده است، مثلا: گفته شده است كه اين كنيه ممكن است از آيه شريفه (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِنم بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الاَْرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّــلِحُونَ)([41]) گرفته شده باشد.([42])

 

و يا ميگويند: چه مانعى دارد كه ما به آن حضرت بگوئيم أبا صالح يعنى پدر تمام نيكىها و خوبيها؟

 

وممكن است برخى استدلال كنند به احاديثى كه در آنها واژه أبا صالح و صالح بكار رفته است.

 

مرحوم مجلسى(رحمه الله) نيز در اين رابطه داستانى در بحار الأنوار نقل كرده است،، در حاليكه با رجوع به آن احاديث و دقّت در آنها معلوم ميگردد، صالح يا أبا صالح نام جنّى است كه مأموريت دارد تا اشخاص گمشده را هدايت و راهنمايى كند.

 

در كتاب من لا يحضره الفقيه چنين آمده است: «امام صادق(عليه السلام)فرمود: هرگاه راه را گم كردى صدا بزن يا صالح! يا بگو: يا أبا صالح راه را به ما نشان دهيد، خداوند شما را رحمت كند([43]).

 

امّا مرحوم مجلسى(رحمه الله) در حكايات و داستانهاى اشخاصى كه امام زمان(عليه السلام) را ديدهاند «قضيهاى را از پدرش نقل ميكند و او نيز از شخصى بنام امير اسحاق استرآبادى كه چهل مرتبه با پاى پياده به حجّ مشرّف شده بود نقل ميكند كه در يكى از سفرهايش قافله را گم كرد و متحيّر با حالت عطش و بىآبى مانده بود، سپس صدا زد يا صالح يا أبا صالح ما را راهنمايى بفرما، ناگاه شخص سوارهاى را از دور ديد كه آمد و او را راهنمايى كرد و به قافلهاش رساند، وى ميگويد: پس از آن قضيّه من متوجه شدم كه او حضرت مهدى(عليه السلام) بوده است([44])

 

روشن است كه اين قضيه ارزش علمي و استدلالى ندارد، و صرفاً داستانى بيش نيست، زيرا معلوم نيست كه شخص مورد نظر واقعاً امام(عليه السلام)را ديده باشد.

 

ثانياً:با توجّه به معانى مختلف كلمه «أب» در لغت عرب كه تنها به معناى پدر نيست، بلكه به معناى صاحب و غير آن نيز آمده است([45])، و همچنين در روايتى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)آمده است كه فرمود: «من و على پدران اين امتيم»، مي توان استفاده نمود كه مقصود از اين كنيه معناى پدرِ فرزندى به نام صالح نيست، بلكه أبا صالح يعنى كسى كه افراد صالح و شايسته در اختيار دارد.

 

ونيز ممكن است كنيه ابا صالح بدين جهت باشد كه امام زمان(عليه السلام)پدر و مجرى اصلاح جامعه است، يعنى او تنها كسى است كه به اذن خدا جامعه بشرى را اصلاح خواهد نمود.

 

بنابراين با عنايت به مطالب فوق و احتمالات متعدّد، نميتوان از اين كنيه بر ازدواج و داشتن فرزند براى آن حضرت استفاده كرد.

 

پس دليل دوّم قائلين به ازدواج آن حضرت كه روايات است مخدوش مي شود، و جايى براى استفاده واستدلال به آن باقى نمي ماند، لذا نميتوانيم به آن روايات تمسّك كنيم.

 

امّا دليل أوّل كه براى ازدواج آن حضرت به استحباب شرعى ازدواج، و سنّت بودن آن استدلال شده بود، دليل محكم و قابل قبولى است، چون مقتضى موجود است، اگر چه زمان استنتاج هنوز نرسيده، و زود است تا قضاوت قطعى بشود، چرا كه بايد ديدگاه مقابل را نيز بررسى كرد و از نبودن مانع و يا وجود امرى مهمتر از ازدواج نيز مطمئن شد.

 

آيا ازدواج امام(عليه السلام) با فلسفه غيبت سازگارى دارد؟

 

ـ نظريه دوّم:برخى معتقدند كه اساساً آن حضرت ازدواج نكرده است.

 

 

 

و تنها دليل آنان اين است كه:

 

ازدواج امام(عليه السلام) با فلسفه غيبت سازگارى ندارد، زيرا لازمه ازدواج داشتن همسر و فرزند است، و اين امر باعث ميشود كه حضرت شناخته شده و اسرارش فاش شود.

 

و از سوى ديگر غيبت به معناى خفاى شخص است، يعنى ناشناس بودن نه نامرئى بودن، در حالى كه با ازدواج كردن شناخته ميشود، و حد اقلّ شناخته شدن شناسايى وى توسط همسرش ميباشد.

 

امّا فلسفه غيبت بنا بر آنچه در روايات آمده است خوف از كشته شدن است، امام صادق(عليه السلام)درباره آن حضرت ميفرمايد: «براى غلام (مهدى(عليه السلام)) غيبتى است قبل از اين كه قيام كند، شخصى پرسيد: براى چه؟ فرمود: ميترسد. سپس با دست مباركش به شكمش اشاره كرد([46])

 

مقصود امام صادق(عليه السلام) از اين حركت احتمال كشته شدن آن حضرت است، و همچنين از امام سجّاد(عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: «در قائم ما سنّتهايى از پيامبران گذشته وجود دارد... و سنّتى كه از موسى(عليه السلام) در او هست، خوف و غيبت است([47])

 

بنابراين، فلسفهى غيبت، دورى و پنهان بودن از مردم است تا اينكه صدمه و گزندى به او نرسد، و از شرّ دشمنان در امان بوده و هر چيزى كه خلاف آن باشد، بر آن حضرت روا نيست، و ازدواج با اين امر و فلسفه منافات دارد.

 

در نتيجه ميتوان گفت: ازدواج كردن امرى است مستحب و پسنديده و مهمّ، و حفظ اسرار و پنهان زيستى و حفظ جان از گزند دشمنان امرى است اهمّ و مهمتر، و هر گاه امرى دائر شود بين مهمّ و اهمّ، عقل اهم را برميگزيند.

 

به عبارت ديگر مصلحت اهمّ و فلسفه غيبت بيشتر است از مصلحت ازدواج، لذا فلسفه غيبت مانعى است براى ازدواج و ميتواند از فعليّت ازدواج جلوگيرى كند، و حال كه ازدواج مانع دارد، ازدواج نكردن آن حضرت نميتواند به عنوان اعراض از سنّت تلّقى شود، چون كه وى اعراض نكرده، بلكه امر اهمّ را اختيار كرده است.

 

ـ نقد و بررسى:با عنايت به دليل فوق ممكن است برخى در مقام جواب بگويند: پنهان زيستى و خوف آن حضرت از كشته شدن مانع از ازدواج نمي تواند باشد، زيرا در روايات موارد ديگرى نيز وجود دارند كه به عنوان فلسفهى غيبت شناخته ميشوند، مانند:

 

الف)به دنيا آمدن مؤمنانى كه در صلب افراد كافر هستند، درباره اين مطلب امام صادق(عليه السلام)فرموده است: «قائم ما اهل بيت تا تمام كسانى كه (مؤمنان) در اصلاب پدران خود به وديعت نهاده شدهاند، خارج نشوند ظهور نخواهد كرد، و هنگامي كه همه خارج شدند آن حضرت بر دشمنان خدا پيروز شده و آنها را ميكشد([48])

 

ب)امتحان الهى: امام كاظم(عليه السلام) به برادرش على بن جعفر فرمود: «براى صاحب اين امر (امام مهدى(عليه السلام) ) غيبتى است، كه عدّهاى از معتقدين به وى برميگردند، اين غيبت محنت و سختى از طرف خداوند است كه با آن خلقش را امتحان ميكند([49])

 

ج)سرّى از اسرار الهى: در روايتى از امام صادق(عليه السلام) چنين نقل شده است: «صاحب اين امر غيبتى دارد كه گريزى از آن نيست... راوى پرسيد: چرا؟ فرمود: به دليل امرى كه ما اجازه بازگو كردنش را نداريم. راوى پرسيد: پس حكمت غيبت او چيست؟ فرمود: همان حكمتى كه در غيبت حجّتهاى ديگر خداوند بوده است كه پس از ظهورش كشف خواهد شد، همان طور كه فلسفه كارهاى خضر نبى(عليه السلام) براى موسى(عليه السلام) تا هنگام جدايى آنها كشف نشد، سپس امام فرمود: اى پسر فضل! اين امر از امور خداوند و از اسرار الهى و غيبى از غيبهاى خداست([50])

 

با توجّه به موارد مذكور، و موارد ديگرى كه به عنوان فلسفه غيبت شمرده شده است، نميتوان فلسفه غيبت را فقط در خوف از كشته شدن دانست كه با ازدواج آن حضرت منافات داشته باشد، شهيد سيّد محمّد صدر در اين رابطه مينويسد: «اگر بپذيريم كه غيبت آن حضرت به معناى مخفى شدن شخص وى است بدين معنا كه جسم مبارك او از ديدهها مخفى شده و با اينكه ميان انبوه جمعيّت بوده و آنها را ميبيند اما آنها او را نميبينند، در اين صورت بايد گفت آن حضرت ازدواج نكرده و تا زمان ظهور مجرّد خواهد بود.

 

و اين مسأله هيچ بعدى هم ندارد زيرا هر چيزى كه با غيبت در تضادّ باشد و آن حضرت را با خطر مواجه كند بر وى جايز نيست، چرا كه ازدواج باعث كشف شدن امر آن حضرت ميگردد.

 

علاوه بر آن براى ازدواج لزوماً بايد آن حضرت ظاهر شده و در معرض ديد مردم قرار گردد، و اين همان چيزى است كه بايد از آن اجتناب كند.

 

و اين فرض كه فقط براى همسر خود آشكار شود، اگر چه عقلا ممكن است ولى فرض آن بسيار بعيد است بلكه فرض باطلى است، زيرا چنين زنى با خصوصيات خاصّ به طورى كه امام(عليه السلام)هويّت واقعى خود را از او مخفى نكند، و هيچ خطرى هم از ناحيهى او متوجّه امام(عليه السلام) نباشد، چنين زنى بين زنان عالم يافت نميشود، چه رسد به اينكه بگوييم در هر عصرى چنين زنى وجود دارد

 

امّا اگر غيبت را به معناى پنهان بودن و پوشيدگى عنوان آن حضرت بدانيم بدين معنا كه او به صورت ناشناس در بين مردم زندگى ميكند، در اين صورت هيچ اصطكاكى با ا
برچسب‌ها:

[ پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:,

] [ 19:10 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

امام باقر(ع)
امام باقر علیه السلام
مقام:امام پنجم
نام مبارک:محمد
لقب معروف:باقرالعلوم
کنیه شریف:ابو جعفر
پدر:امام سجاد علیه السلام
مادر:فاطمه دختر امام حسن علیه السلام
تاریخ ولادت:اول رجب سال 57 هجری قمری
محل ولادت:مدینه
مدت امامت :19سال
مدت عمر:57 سال
تاریخ شهادت:هفتم ذی الحجه سال 114 هجری
علت شهادت:
قاتل:هشام بن عبدالملک
محل دفن:مدینه، بقیع

 

 

 

زندگی نامه

امام باقر(ع) ،پنجمين امام معصوم در یکم رجب سال 57 هجرى قمری در شهر مدينه چشم به جهان گشود [۱]. او را«محمد»ناميدند و«ابو جعفر»كنيه و«باقر العلوم »يعنى «شكافنده ى دانشها»لقب آن گرامى است.

امام باقر (ع) از دو سو- پدر و مادر- نسبت به پيامبر و حضرت على و زهرا عليهم السلام مى رساند،زيرا پدر او امام زين العابدين(ع) فرزند امام حسين(ع)،و مادر او بانوى گرامى «ام عبد الله » دختر امام مجتبى(ع) است.

امام باقر العلوم(ع)،هفتم ذيحجه ى سال 114 هجرى قمری در پنجاه و هفت سالگى در زمان ستمگر اموى «هشام بن عبد الملك »مسموم و شهيد شد.»

دانش امام

دانش امام باقر عليه السلام نيز همانند ديگر امامان از سر چشمه ى وحى بود،آنان آموزگارى نداشتند و در مكتب بشرى درس نخوانده بودند.

«عبد الله بن عطاء مكى »مى گوید:هرگز دانشمندان را نزد كسى چنان حقير و كوچك نيافتم كه نزد امام باقر عليه السلام؛

«حكم بن عتيبه »كه در چشم مردمان جايگاه علمى والايى داشت در پيشگاه امام باقر چونان كودكى در برابر آموزگار بود[۲].

شخصيت آسمانى و شكوه علمى امام باقر (ع) چنان خيره كننده بود كه «جابر بن يزيد جعفى »به هنگام روايت از آن گرامى مى گفت:«وصى اوصياء و وارث علوم انبياء محمد بن على بن الحسين مرا چنين روايت كرد...»[۳]

اخلاق امام باقر (ع)

مردى از اهل شام در مدينه ساكن بود و به خانه ى امام بسيار مى آمد و به آن گرامى مى گفت: «...در روى زمين بغض و كينه ى كسى را بيش از تو در دل ندارم و با هيچكس بيش از تو و خاندانت دشمن نيستم!و عقيده ام آنست كه اطاعت خدا و پيامبر و امير مؤمنان در دشمنى با توست،اگر مى بينى به خانه ى تو رفت و آمد دارم بدان جهت است كه تو مردى سخنور و اديب و خوش بيان هستى!»در عين حال امام عليه السلام با او مدارا مى فرمود و به نرمى سخن مى گفت.چندى بر نيامد كه شامى بيمار شد و مرگ را رويا روى خويش ديد و از زندگى نااميد شد،پس وصيت كرد كه چون در گذرد امام باقر(ع) بر او نماز گذارد.

شب به نيمه رسيد و بستگانش دریافتند که او مرده است،بامداد وصى او به مسجد آمد و امام باقر عليه السلام را ديد كه نماز صبح به پايان برده و به مشغول تعقیب است.

عرض كرد:آن مرد شامى از دنیا رفته و خود چنين خواسته كه شما بر او نماز گزاريد.

فرمود:او نمرده است...شتاب مكنيد تا من بيايم.

آنگاه به خانه ى شامى آمد و بر بالين او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد،امام او را نشانيد و پشتش را به ديوار تكيه داد و شربتى طلبيد و به او داد و به بستگانش فرمود غذاهاى سرد به او بدهند و خود بازگشت.

مدتی نگذشت كه شامى شفا يافت و به نزد امام آمد و عرض كرد:

گواهى مى دهم كه تو حجت خدا بر مردمانى»[۴] »

اصحاب و شاگردان امام(ع):

در مكتب امام باقر (ع) شاگردانى نمونه و ممتاز پرورش يافتند از جمله:

1-«ابان بن تغلب »: ابان از شخصيتهاى علمى عصر خود بود و در تفسير،حديث،فقه، قرائت و لغت تسلط بسيارى داشت.والايى دانش ابان چنان بود كه امام باقر (ع) به او فرمود در مسجد مدينه بنشين و براى مردم فتوى بده زيرا دوست دارم مردم چون تويى را در ميان شيعيان ما ببينند.[۵]

2-«زراره»: زراره از قرائت و فقه و كلام و شعر و ادب عرب بهره اى گسترده داشت و نشانه هاى فضيلت و ديندارى در او آشكار بود. [۶]

3-«محمد بن مسلم »:فقيه اهل بيت و از ياران راستين امام باقر و امام صادق عليهما السلام بود،او اهل کوفه بود و براى بهره گرفتن از دانش بيكران امام باقر (ع) به مدينه آمد و چهار سال در مدينه ماند.

برخی از سخنان امام(ع):

 

  1. دروغ خرابى ايمان است.[۷]
  2. مؤمن،ترسو و حريص و بخيل نمى شود.[۸]
  3. همانا خداوند با حيا و بردبار را دوست مى دارد.[۹]
  4. آنكه خشمش را از مردم باز دارد خداوند عذاب قيامت را از او باز دارد.[۱۰]
  5. آنانكه امر به معروف و نهى از منكر را عيب مى دانند بد مردمانى هستند.[۱۱]

 

پانویس

 

  1. مصباح المتهجد، شيخ طوسى،ص 557.
  2. ارشاد، شيخ مفيد، ص 264.
  3. همان، ص 264.
  4. امالى، شيخ طوسى، ص 261.
  5. جامع الروات، مجمد بن علی اردبیلی، ج 1، ص9.
  6. همان، ص 117.
  7. وسائل الشيعه، محمد بن حسن حر عاملی ،ج 2، ص 233.
  8. همان، ص 6.
  9. همان، ص 455.
  10. همان، ص 469.
  11. فروع كافى، محمد بن یعقوب کلینی، ص 343.

برچسب‌ها:

[ پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:,

] [ 19:3 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

حرزامام باقر(ع)

 
                    
 
 
1- حرزى از امام محمد باقر عليه السلام
 
(اين حرز) نوشته و روى باز و بسته مى شود:
اعيذ نفسى بربى الاءكبر مما يخفى و يظهر، و من شر كل اءنثى و ذكر، و من شر ما راءت الشمس و القمر، سبوح قدوس رب الملائكه و الروح ، اءدعوكم اءيها الجن و الانس الى اللطيف الخبير.
و ادعوكم ايها الجن و الانس الى الذى ختمته بخاتم رب العالمين و خاتم جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل ، و بخاتم سليمان بن داود و خاتم محمد سيد المرسلين و النبيين صلى الله عليه و عليهم اءجمعين ، اخسؤ وا فيها و لا تكلمون ، اخسؤ وا عن فلان ابن فلان ، كلما يغدو و يروح من ذى حى او عقرب اءو ساحر اءو شيطان رجيم اءو سلطان عنيد. اءخذت عنه ما يرى و ما لا يرى ، و ما راءت عينى نائم اءو يقظان .
توكلت على الله لا شريك له ، و صلى الله على محمد الرسول النبى الامى ، سيدنا محمد و آله الطاهرين و سلم تسليما، بسم الله الرحمان الرحيم و من قوم موسى امه يهدون بالحق و به يعدلون .
 
يا حى يا قيوم ، يا ديان يا ديان ، يا اهيا اشرا هيا آذونا اءصباؤ ث ال شداى .
 
اءساءلك بحق هذه الاءسماء الطاهره المطهره ان تدفع عن صاحب هذا الكتاب جميع البلايا و تقضى حوائجه ، انك اءنت اءرحم الراحمين ، و صلوات الله على محمد و آله الطاهرين .
اللهم كهكهيج بعسط مهحما مسلع وروره مهفتام ، و بعونك الا ما اءخذت لسان جميع بنى آدم و بنات حوا على فلان ابن فلان الا بالخير يا اءرحم الراحمين ، فسيكفيكهم الله و هو السميع العليم ، و صلى الله على محمد و آله الطاهرين .
 
 
2- حرز ديگرى از امام باقر عليه السلام
 
بسم الله الرحمان الرحيم ، يا دان غير متوان ، يا اءرحم الراحمين ، اجعل لشيعتى من النار وقاء، و لهم عندك رضا، و اغفرذنوبهم و يسر امورهم ، و اقض ديونهم و استر عوراتهم و هب لهم الكبائر التى بينك و بينهم ، يا من لايخاف الضيم ولا تاءخذه سنه و لا نوم ، اجعل لى من كل غم فرجا و مخرجا (انك على كل شى ء قدير).
 
 

برچسب‌ها:

[ پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:,

] [ 19:2 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

شناخت یوسف زهرا از یوسف قران
 

 

  شناخت یوسف زهرا از یوسف قرآن

 

  بين يوسف زهرا عليها السلام با يوسف نبي عليه السلام شباهت‌هاي فراواني درجمال صورت و حسن سيرت (مانند عصمت، صداقت، قدرت، مکانت، صبر و تقواي الهي و مديريت) و فراز و نشيب‌هاي زندگي (مانند غيبت، تنهايي،غربت، ناشناخته‌بودن در برهه‌اي از زندگي ميان مردم، دستگيري از محرومان و شفابخشي بيماران و نابينايان، ايجاد حكومتي پر از رحمت عدالت؛ گرچه تمايزي نيز دارند، وگسترش عدالت وگستراندن سفره رحمت وجود دارد.
در اين مقاله به پاره‌اي از اين شباهت‌ها و تمايزات اشاره مي‌شود.

 

 

 


اللهمَ ارني الطّلعة الرّشيدة و الغرّة الحميده و اکحل ناظري بنظرةٍ منّي اليه و عجّل فرجه و سهل مخرجه و  أوسع منهجه و اسلُک بي‌محجته و انفذ أمره و اشدد أزره؛ [1]
خدايا! آن جمال با رشادت و آن رخسار روشن‌جبين ستوده را نشانم ده و تماشاي او را سرمه چشمم کن، فرجش را تعجيل، آمدنش را آسان و راهش را گشاده کن و مرا رهروي اين راه گردان، امرش را نافذ و پشتش را ]به نيروي خويش[ محکم گردان.

 

 

 

خداي سبحان، دربارة قرآن معظمش مي‌فرمايد: (و نزّلنا عليک الکتاب تبياناً لکلّ شيء و هدي و رحمةً و بشري للمسلمين). [2]
ما بر تو کتابي فرستاديم که بيان کننده هر چيزي است و هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمانان است.
آيا مي‌توان تصور کرد قرآن، بيان‌کننده همه مسائل سعادت بشر و هدايت، رحمت و بشارت براي مسلمانان باشد؛ اما دربارة امامت و رهبري امت در عصر رسول خدا صل الله عليه و آله و بعد از او و اکنون و آينده، هيچ رهنمود و بشارتي نداشته باشد؟ اين سخن در درون خود ناسازگاري و تناقض منطقي دارد و ساحت قرآن از تناقض‌گويي مبرا است؛ پس  حتماً قرآن، براي امامت انسان ديروز و امروز و فردا سخنان بلندي دارد. لکن بايد آن دُرّ ثمين را از لابه‌لاي آيه‌ها و قصه‌ها و حکايت‌ها و گزاره‌هاي حکمت‌آموز قرآن بيرون کشيد.
يکي از آن قصه‌ها که به تعبير خداي سبحان احسن القصص است، قصه يوسف رعناي قرآن است. اينک ما بر آنيم از آن حکايت ديرين اين حقيقت برين را بازخواني کنيم. قرآن کريم، چند پرده از اسرار جمال انسانيت يعني يوسف بن يعقوب بن اسحاق‌ بن ابراهيم برمي‌دارد. ما هم با تماشا و تأمل در آيينه جمال يوسف  نبي عليه السلام پرده‌اي از جمال پر جميل يوسف زهرا عليها السلام برمي‌داريم. يوسف قرآن، ظاهري پر از جمال، باطني پر از اسرار و زندگي¬اي پر از ماجرا دارد که در اين مقال، نگاهي گذرا و مقايسه‌اي زيبا به اين سه عنصر عزت‌آفرين داريم.

 


1. تشابه در حسن صورت
زيبايي يوسف، گويي ضرب¬المثل خاص و عام بود. اين، حقيقتي است که اهل زمانش شاهد آن بودند و کتاب مقدس (تورات) نيز بر آن گواهي داده است؛ چنان که در کتاب پيدايش آمده است: «يوسف، خوش‌اندام و نيک منظر بود [3]». دربارة جمال ظاهري يوسف همين بس که طبق نقل قرآن، زنان مصري وقتي يوسف را ديدند، آن‌چنان مجذوب جمال جميل او شدند که انگشت از ترنج باز نشناختند و به جاي ترنج، انگشتان خويش  بريدند و او را در زيبايي  چون فرشته¬اي شريف دانستند. [4]

 

و اما جمال يوسف زهرا عليها السلام
کنجي شافعي در البيان في اخبار صاحب الزمان در بيان ويژگي‌هاي امام مهدي عجل الله تعالي فرجه و يوسف بن يحيي مقدسي شافعي از علماي قرن چهارم در عقد الدرّ في اخبار المنتظر، هر دو از قول حذيفه و او از رسول خدا صل الله عليه و آله  گزارش مي‌کند که آن حضرت فرمود: [5]
مهدي، مردي از فرزندان من است که صورتش چون ستاره‌اي درخشان با نماي زيباي عربي و بدن نيرومند يعقوبي است. زمين را از عدل پر مي‌کند؛ همان طور که قبل از او از ظلم پر شده باشد.
در روايت ديگر نيز از حذيفه بن يمان از رسول خدا صل الله عليه و آله  گزارش شده است که فرمود: [6]
او مردي از فرزندان من است. گويي او از فرزندان يعقوب است. دو عباي قطواني برتن دارد. رنگ چهره‌اش همچون ستاره‌اي درخشان است. در گونه راستش خال سياهي است. او در قامت، مردي چهل ساله ظهور خواهد کرد. [7]
علاوه بر اين روايات، روايت‌هاي ديگري از پيامبر صل الله عليه و آله  و اميرالمؤمنين عليه السلام  و ساير امامان اهل بيت نبوت عليهم‌السلام در جمال صورت و خصال سيرت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه نقل شده است که اين مختصر را مجال آن مفصل نيست.
توضيح اين که در دو روايت مذکور حضرت، به فرزندان ذکور يعقوب تشبيه شده است. فرزندان يعقوب ـ به گزارش قرآن ـ مردان نيرومندي بودند و مي‌گفتند: «نحن عصبة». [8]  عصبة در لغت به معناي گروهي نيرومند است. يوسف، ميان فرزندان يعقوب ويژگي‌هاي منحصر به فردي داشت. او از کودکي با زيبايي صورت و حسن سيرتش يعقوب اين پيامبر عظيم‌الشأن را چنان مجذوب خويش کرده بود که حسد برادران را بر انگيخت و عزيز مصر را چنان مجذوب خويش کرده بود که به همسرش دستور داد [9] جايگاهش را گرامي بدارد و زنان مصر را چنان مجذوب کرد  که انگشتان خويش را از ترنج بازنشناختند [10] و پادشاه مصر را چنان شيفته خود کرد که گفت: «حقيقتاً تو امروز نزد ما مورد اعتماد و ارجمندي». [11]
يوسف زهرا عليه السلام نيز بر اساس روايات مستفيض، بلکه متواتر از حيث معنا، ويژگي‌هاي يوسف قرآن را از حيث حُسن سيرت و جمال صورت دارد.

 


2. شباهتهاي معنوي و تشابه سيرت يوسف زهرا عليه السلام به يوسف قرآن عليه السلام
قرآن کريم، يوسف نبي عليه السلام را به ايمان، عصمت، تقوا، صبر، عدل، تواضع، مديريت، امانت و ديگر صفات کريمانه مي‌ستايد. امام زمان عليه السلام نيز براساس روايات متواتري که از طريق فريقين نقل شده است، الگوي تمام‌نماي ايمان، عبوديت، عصمت،عفت، تقوا، صبر،عدل، تواضع، مديريت و امانت است. بيان تفصيلي اين‌ها مجال ديگري مي‌طلبد و تنها به اختصار، به برخي ويژگي‌هاي اين دو ولي الهي مي‌پردازيم:

 


2-1. عصمت
به اختصار درباب عصمت يوسف نبي عليه السلام مي‌توان گفت که ادله عمومي عصمت انبيا بر عصمت حضرت يوسف نيز گواهي مي‌دهد. علاوه بر آن، مخالفان او ـ همان‌‌هايي که او را به زندان انداختند ـ بر عصمت او گواهي دادند؛ چنان که قرآن از زبان همسر عزيز مصر مي‌فرمايد: «من از وي خواستم خودش را در اختيار من قرار دهد او سخت مخالفت کرد و بر پاکدامني خودش اصرار ورزيد» [12] در جاي ديگر او را از صادقان دانستند: من با او عزم مراوده داشتم؛ اما او از راستگويان و راستکرداران است». [13]
همان ادله عمومي عصمت امام، بر عصمت يوسف زهرا عليها السلام نيز دلالت دارد؛ چون به اعتقاد شيعه، او از اولوالامر است و خداي سبحان به اطاعت مطلق از اولوالامر فرمان داده است؛ چنان که مي‌فرمايد:
]اي مؤمنان[ مطيع خدا باشيد و از رسول و صاحبان امر نيز فرمان بريد. [14]
در اين‌جا امت بر اطاعت مطلق امر شده‌اند. بديهي است که لازمة اطاعت مطلق، عصمت مطلق امام مطاع است وگرنه مستلزم تناقض خواهد بود. [15] يکي از صاحبان امر بر اساس حديث جابر از رسول خدا صل الله عليه و آله  حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه است. [16]

 

2-2 صداقت
يوسف از صادقان است. امام عصر نيز از صادقان است؛ به دليل آيه شريف که مؤمنان را به تقوا و همراهي صادقان امر کرده و فرموده است. صادقان مورد اشاره آيه شريفه، همان امامان هدايتگر و در رأس آنان، اميرالمؤمنين عليه السلام  هستند. [17]
از علماي اهل سنت نيز روايتي از ابن مردويه و او از ابن عباس نقل شده است که مراد از صادقين علي بن ابي‌طالب است. [18] گر‌چه احتمال‌هاي ديگر را نيز نقل كرده است، اين روايت با روايات و تفسير شيعه از اهل بيت عصمت تأييد مي‌شود. بديهي است که مورد مخصص نيست، يعني وصف صادقان در حضرت علي عليه السلام  و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام جاري است؛ چرا که آنان کساني هستند که درستي عملشان، صدق گفتارشان را به طور مطلق تاييد مي‌کند. ملاهادي سبزواري [19] در باب برهان صديقين در شناخت خدا در وصف صديقين مي-گويد:
صديق کسي است که بسيار راستگو است و او کسي است که در سخن-ها و کارها و تصميم¬ها و پيمان¬هايش با خدا و مردم راست¬رو و استوار باشد.

 


‌2-3. برگزيده خدا
يوسف نبي عليه السلام از کودکي، برگزيده و محبوب خداي سبحان واقع شد؛ چنان که قرآن کريم از زبان حضرت يعقوب عليه السلام  مي‌فرمايد: بدين سان پروردگارت تو را بر مي‌گزيند و به تو تعبير خواب‌ها مي‌آموزد و نعمتش را بر تو تمام مي‌کند». [20]

 

دليل ديگر اين‌که وقتي يوسف را به چاه انداختند، خداي سبحان در چاه به او وحي فرستاد که ما برادرانت را به زشتي کارشان آگاه مي‌کنيم و اين‌ها نمي‌فهمند چه خطايي مرتکب شده‌اند، سخن خداي تعالي چنين است که فرمود:
به او وحي فرستاديم که حتماً (در آينده‌اي نه چندان دور) آنان را به اين کارشان آگاه مي‌کني و آنان درک نمي‌کنند. [21]
امام مهدي عجل الله تعالي فرجه نيز در کودکي برگزيده خدا شده، به ولايت الهي منصوب گرديد؛ همان‌گونه که رسول خدا صل الله عليه و آله برگزيده خدا است و اهل بيت او از امامان پاك عليهم السلام برگزيدگان خدا هستند. [22] اما امام زمان عجل الله تعالي فرجه به واسطه جور مردم زمانه، به الهام رباني، از نظرها غايب شد و در حجاب غيبت خواهد ماند، تا آن‌گاه که خدا به ظهور امر كند.

 

2-4. مکانت و اقتدار
همان‌گونه که غيبت يوسف، مايه اقتدار او در آينده‌اي نه چندان دور گرديد، غيبت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه نيز مايه مکانت و اقتدار او خواهد شد. طبق نقل قرآن، بعد از آن‌که کاروانيان، يوسف را از چاه در‌آورده، او را بضاعت خويش قرار داده و به بهايي ناچيز فروختند، عزيز مصر او را خريداري کرد؛ اما نه براي بردگي، بلکه او را منزلتي رفيع داد و به همسرش امر کرد:‌اي همسر! مقامش را گرامي بدار، اميد است اين کودک سودمان بخشد يا او را به پسري برگيريم. [23]
در ادامه مي‌فرمايد: ما بدين ترتيب يوسف را در زمين مکانت داديم.
اين مکانت الهي او در زمين، در آيه ديگر نيز اشاره شده است؛ آن‌جا که از زبان پادشاه مصر مي‌فرمايد: [24] تو امروز نزد ما صاحب مکنت و مورد اعتماد هستي.
خداي مهربان نيز اين مکنت را از رحمت خويش دانسته، مي‌فرمايد: بدين‌گونه ما يوسف را در آن سرزمين جايگاهي بلند داديم، تا هر جا خواست مسکن گزيند. هر کس را خواهيم مشمول رحمت خود سازيم و پاداش نيکوکاران را ضايع نمي‌کنيم. [25]
خداي سبحان  به مؤمنان صالح از دين اسلام هم وعده داده است آنان را جانشينان زمين كند؛ همان‌گونه که بيشتر مؤمنان صالح از امّت‌هاي گذشته را جانشينان زمين کرد و آيينشان را که پسنديدة آنان است، استوار گرداند و بيمشان را به ايمني دگرگون سازد. [26]
علامه طباطبايي رحمه الله عليه پس از بيان وجوهي که مفسران دربارة اين آيه ذکر کردند و نقض اقوال آنان مي‌فرمايد:
حق اين است که اين آيه شريف تنها بر جامعه‌اي دلالت دارد که با ظهور مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه تشکيل مي‌شود. [27]
اخبار متواتري که از پيامبر صل الله عليه و آله  و امامان عليهم‌السلام دربارة حاکميت مؤمنان در جامعه‌اي خدامحور، عدالت‌پيشه و امنيت‌گستر آمده، هنوز محقق نشده است. اين، وعده خدا است که به دست ولي عصر عجل الله تعالي فرجه محقق مي‌شود؛ همان‌گونه که در بعضي ابعاد آن در زمان انبياي گذشته و حضرت يوسف عليه السلام  محقق شد. کنجي شافعي که احاديث

 

مسند احمد بن حنبل را گرد‌آوري کرده است، از ابن سعيد خدري از قول رسول خدا صل الله عليه و آله نقل مي‌کند که فرمود:
آيا شما را به مهدي بشارت دهم؟ او در امت من مبعوث مي‌شود، آن‌گاه که مردم، دسته‌هاي مختلف شده و متزلزل مي‌گردند. او زمين را از قسط و عدل پر مي‌کند، آن‌گاه که از ظلم و جور پر شده باشد و حکومتي تشکيل مي‌دهد که ساکنان آسمان و زمين، از آن حکومت راضي هستند. مال ]بيت المال[ را به مساوات  تقسيم مي‌کند. خدا قلوب امت محمد صل الله عليه و آله   را از بي‌نيازي پر مي‌كند و عدل او چنان توسعه مي‌يابد که نيازمندي نمي‌ماند. [28]

 

2-5. تقوا
يکي از ويژگي‌هاي ممتاز حضرت يوسف عليه السلام  تقوا است. او به برکت تقوا از همه حيله‌هاي زنان مکاره شيطان صفت رهايي يافت. خداي سبحان، او را به اين صفت ستوده است، آن‌جا که مي‌فرمايد: ما يوسف را در زمين مُکنت داديم ...؛ اما پاداش آخرت، بهتر و برتر است، براي کساني که ايمان آوردند و همواره تقوا پيشه کرده‌اند. [29]
در چند آيه بعد، پس از آن‌كه بيان مي‌كند يوسف به مقام عزيزي مصر رسيد، دوباره مي‌فرمايد:
بي‌گمان، هر کس تقوا پيشه کند و شکيبايي ورزد، خدا او را پاداش نيکو دهد و خدا هرگز اجر نيکوکاران را ضايع نمي‌کند. [30]
اين وعده عمومي خدا است که به پرهيزكاران سرانجامي نيکو عنايت کند؛ چنان که مي‌فرمايد: اين سراي نيکوي آخرت را براي کساني قرار داده‌ايم که نمي‌خواهند در زمين به سرکشي و تبهکاري بپردازند و فرجام نيک از آن پروا پيشه‌گان است. [31]
در سوره اعراف، از زبان حضرت موسي عليه السلام  به قومش مي‌فرمايد: از خدا ياري جوييد و صبر پيشه کنيد که زمين، از آن خدا است و هر کس از بندگانش را بخواهد، وارثش مي‌کند و فرجام شايسته، از آن پرواپيشه‌گان است. [32]
از امام صادق عليه السلام درباره دولت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه آمده است:
حکومت ما، آخرين حکومت است و همه خاندان‌ها ]گروههاي فکري[ پيش از ما دولت تشکيل مي‌دهند، تا وقتي سيرة ما را در حکومت‌داري ديدند، نگويند: «اگر ما هم بوديم، مانند اين‌ها حکومت مي‌کرديم». اين سخن خداوند عزيز و بلند مرتبه است که مي‌فرمايد: «سرانجام نيکو، براي تقوا‌پيشه‌گان است. [33]
اين حکومت، به دست مجسمة تقوا از خاندان پيامبر، يعني حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه بر پا خواهد شد. خداي سبحان، اين نعمت را بر اهل بيت پيامبر ارزاني خواهد کرد؛ همان‌گونه  که يوسف مصر عليه السلام فرمود: اين نعمتي است که خداوند بر ما ارزاني داشته است. [34]

 

2- 6. صبر
صبر در فرهنگ قرآن، به معناي ا يستادگي و استقامت برابر بلاها، مصيبت¬ها، معصيت¬ها و نعمت‌ها است. از ويژگي‌هاي يوسف نبي عليه السلام  که خداي سبحان آن جناب را بدان مي‌ستايد، صبر است. چنان که ملاحظه شد، هر جا سخن از تقوا است، اين تقوا همراه صبر، استقامت و پايداري برابر مصيبت‌هايي است که بر شخص فرود آمده است. يوسف عليه السلام در مصائبي که به واسطه حسد برادران و نيز به واسطه دلدادگي زليخا و زنان مصري براي او پيش آمد و در پي آن به زندان افکنده شد، صبري نيکو پيشه ساخت. در مقابل اين پايداري است که خداوند، آن همه عزت، مکنت و اقتدار به او عنايت فرمود؛ چنان که حضرت يوسف در زمان حکومتش در مصر به برادرانش مي‌فرمايد: [اي برادران!] بي‌گمان، خدا بر ما منت نهاده و اين نعمت را ارزاني كرده است. بي¬گمان هر کس تقوا پيشه کند و در اين راه استقامت ورزد ]او نيکوکار است و[ خدا هرگز اجر نيکوکاران را تباه نمي‌كند. [35]
سخن خداي سبحان که مي‌فرمايد «هر كس تقوا پيشه كند و صبر نمايد»حکم کلي است و جملة «پاداش نيكوكاران را تباه نمي‌كنيم» نيز جزاي آن شرط است.
از ويژگي‌هاي بارز يوسف زهرا عجل الله تعالي فرجه نيز صبر و استقامت برابر مشکلات و رنج¬هايي است که بر او وارد مي‌شود با رنج‌هايي كه به واسطه ستمي که بر مسلمانان و همه مظلومان جهان وارد مي¬آيد، پديد مي‌آيد؛ چرا که غم مظلومان و مسلمانان، غم او است و رنج شيعيان او را مي¬آزارد. او، فرزند همان کسي است که مي¬فرمود: «صبر کردم، در حالي که استخوان در گلو و خار در چشم بودم [36] او، از تبار صابراني است که در زيارت جامعه کبيره درباره آنان مي‌خوانيم: شما براي تحصيل رضاي خدا، بر آنچه در اين راه بر شما وارد شد، صبر پيشه کرديد. جابر، در حديث طولاني درباره آن حضرت مي‌فرمايد: او، براي همه مردم جهان رحمت است. براي او کمالات موسي، شرف عيسي، و صبر ايوب است. [37]
آري، حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه صبر ايوب را دارد که هزار و دويست و اندي سال تنهايي و غربت و دوري از شيعيان و عاشقانش را تحمل کرده است و به انتظار اذن الهي براي ظهور خود نشسته است. وقتي روايت، صبر حضرت را به صبر ايوب تشبيه مي¬کند، فهميده مي¬شود که مصائب وارد آمده بر آن حضرت، از مصائب يوسف عليه السلام نيز بيشتر است. چه رنجي بزرگ¬تر از اين است که بزرگ¬مردي از خاندان رسالت و کرامت و شجاعت، فرياد مظلومان را بشنود و نشستن تازيانه¬هاي ستمگران بر مظلومان را در هر نقطه جهان به ويژه بر مسلمانان، ببيند؛ ولي به خويشتنداري مأمور باشد، در حالي ¬که فرزند امير مؤمنان و شير ميدان جنگ است. اينجا است که بايد اذعان کرد مصائب او از مصائب يوسف صديق، گران¬تر بوده و صبر او جميل¬تر است.

 

2-7. مديريت [38]
يکي از نعمت‌هايي که خداي سبحان به يوسف يعقوب عليهما السلام بخشيده است، توان بالاي مديريت است. سوره يوسف، گوياي اين است که مصر، از تمدن ديرينه و نظام حکومتي منسجمي برخوردار بود و پادشاه آن سرزمين در عهد يوسف، انسان دورانديشي بود؛ چرا که وقتي يوسف خواب او را تعبير کرد، دستور داد او را از زندان بياورند، تا از نديمان و مشاوران خاص خودش قرار دهد. وقتي پادشاه با او مصاحبه کرد و او را اهل حکمت و دانش يافت،1 گفت از امروز تو در نزد ما صاحب جايگاه بلند و امين هستي. يوسف عليه السلام  چون به فضل الهي صاحب حکمت عملي و نظري بود با بينش بلند خويش،آينده مصر را از روي خواب پادشاه پيش‌بيني کرد و فهميد بر اثر قحطي‌اي که در آيندة نزديك فرا خواهد رسيد، مديريت اقتصاد و کشاورزي مملکت، مهم‌ترين مسأله است؛ لذا فرمود: «مرا مسؤول خزانه‌هاي اين سرزمين قرار ده که من نگهبان و عالم به اين کار هستم». ديديم يوسف چگونه مملکت مصر و شهر و روستاهاي اطراف آن، مثل کنعان را از بحران غذا نجات داد.
مهدي زهرا عجل الله تعالي فرجه نيز اين توان مديريت را دارد که جهان را اداره کند؛ چرا که پيامبر صادق مصدق و امامان صاحب عصمت مژده داده‌اند که فردي ازخاندان پيامبر خواهد آمد و کره زمين را از عدل و داد پر خواهد کرد، پس از آن‌که از ظلم و ستم پر شده باشد. حکومتي بر پا مي¬كند که ساکنان آسمان و زمين، از آن خشنودند، بيت¬المال را به مساوات تقسيم مي¬کند و خدا قلوب امت حضرت محمد صل الله عليه و آله را از بي¬نيازي پر مي¬كند. دادگري او، چنان گسترش مي¬يابد که نيازمندي نمي¬ماند. [39] همان‌گونه که در حديث جابر گذشت، او «رحمة للعالمين» و براي همه انسان¬هاي روي زمين، رحمت و برکت و نعمت است. حکومتي با اين گستره عدالت و رحمت، ممکن نيست، مگر به دست آن بزرگ مرد الهي که خداوند به او علم و حکمت بخشيده و صاحب مديريت معجزه آسا کرده است تا جهان بحران‌زده امروز را نجات بخشد. خداي سبحان، به واسطة او، عقل‌هاي مردم را كامل مي‌كند2 و عقل‌ها را بر نفس‌ها چيره سازد و به نزاع بي‌حاصل بشر پايان بخشد. اين انسان بزرگ الهي، همان موعود اديان و مهدي صاحب الزمان عجل الله تعالي فرجه است که ما مفتخريم که از امت او هستيم.
شباهت‌هاي زندگي يوسف زهرا عليه السلام و يوسف قرآن عليه السلام

 


زندگي يوسف زهرا نيز از چند جهت با زندگي يوسف يعقوب قابل تطبيق است؛ اگر چه از جهاتي ديگر متفاوت است. در اينجا به برخي از وجوه شباهتشان اشاره مي‌كنيم:

 


1. غيبت
فرزندان يعقوب كه (برادران نامادري يوسف عليه السلام) بودند، ظالمانه و ناجوانمردانه يوسف را در چاه تنهايي غايب ساختند. يوسف زهرا نيز از جور و ستم بني عباس که پسرعموهاي او بودند، از نظرها غايب شد.
اگر غيبت يوسف، به تقدير الهي، زمينه‌اي بود، تا روزي نجات دهنده مردم مصر و فرزندان يعقوب از گرسنگي و بيچارگي باشد؛ غيبت يوسف زهرا عليه السلام نيز زمينه‌اي است تا منجي همه اهل زمين از فساد و ظلم و تبعيض باشد. [40] طولاني شدن غيبت يوسف شد برادرانش، پدرشان را به سبب گريستن بر يوسف سرزنش‌کنند. [41] در غيبت امام زمان نيز طولاني شدن غيبت، سبب خواهد شد جاهلان گويند: ما را به آل محمد نيازي نيست. [42]
از امام باقر نقل شده است که فرمود:
صاحب اين امر، چهار روش از چهار پيغمبر دارد؛ روشي از موسي و روشي از عيسي و روشي از يوسف... اما از يوسف، غيبت او از ميان خاندانش است، تا آن‌جا كه آنان را نشناسد و و آنان هم او را نشناسند ... . [43]

 


2. تنهايي و غربت
يوسف يعقوب عليه السلام  در جامعه آن روز مصر، آن‌چنان تنها و غريب و ناشناخته بود و مردم از اصل و نسبش بي‌خبر بودند که وقتي برادرانش نيز به مصر رفتند و او را ديدند و از اکرامش بهره بردند و او را نيكوكار خطاب كردند. نمي‌دانستند اين جوانمرد نيکوکار؛ همان برادر آن‌ها است؛ همان برادري که در چاه جفا پنهانش کردند، تا برده کاروانيان شود. يوسف در سرزمين مصر، تنها و غريب بود، تا آن روز که خودش خويشتن را به برادرانش معرفي کرد [44]
يوسف زهرا عجل الله تعالي فرجه هم هزار و دويست و اندي سال است که در اين عرصه گيتي همچنان تنها و غريب و ناشناخته زندگي مي¬کند و کسي او را نمي¬شناسد و جايگاه او را نمي¬داند.
آري؛ چه بسا مهدي فاطمه عليها السلام در گرفتاري‌ها و شدايد دستمان را بگيرد، گمراهان را راه نمايد، درماندگان را مدد رساند؛ ولي كسي او را نشناسند، تا آن روز که به تقدير الهي ظاهر شود. [45]

 

3. بهره¬مندي در زمان غيبت
برادران يوسف در زمان غيبت يوسف، از خوان کرم او بهره بردند و بدون عوض، از او کالا دريافت کردند. با او سخن گفتند و از محبت و رحمت او چنان بهره‌مند شدند که گفتند: «ما تو را از نيكوكاران مي‌دانيم». بي‌شک، مسلمانان نيز در زمان غيبت از خوان کرم مهدي فاطمه عليها السلام بهره‌مند خواهد بود، چنان که رسول گرامي اسلام در پاسخ سؤال جابر که «آيا در زمان غيبت مهدي عجل الله تعالي فرجه، از او نفعي به مردم مي‌رسد؟» فرمود:
قسم به کسي که مرا به نبوت مبعوث كرد، مردم در زمان غيبت، از نور او بهره‌مند مي‌شوند؛ همان‌گونه که از خورشيد پشت ابر بهره مي‌برند. [46]
و حضرت امير عليه السلام  در همين باره مي‌فرمايد:
آگاه باشيد! آن کس که از ما است و اين حوادث را مشاهده مي‌کند، با چراغي روشن راه مي‌پيمايد و با الگويي همچون الگوي صالحان در آن حوادث عمل مي‌کند، تا گرفتاري را نجات و اسيري را آزاد و اجتماعاتي را متفرق و تفرقه‌هايي را مجتمع كند؛ در حالي که مردم او را نمي‌بينند و کسي از او اثري نمي‌يابد، هر چند پيگيري نمايد. [47]

 


4. زمينه¬هاي ظهور
سختي‌ها و بلاها، مقدمه معرفت يوسف نبي و يوسف زهرا عليها السلام است. توضيح اين‌که مردم کنعان، دچار قحط سالي و گرفتار سختي‌ها و شدايد شدند. فرزندان يعقوب که در کنعان مي-زيستند، براي تهيه آذوقه، راهي مصر شدند که مرکز نعمت و توزيع ارزاق بود. وقتي بر عزيز مصر (يوسف) وارد شدند، يوسف آنان را شناخت، اما آن‌ها او را نشناختند. يوسف به آن‌ها آذوقه داد و متاعشان را نيز در بار شترشان نهاد و گفت: «بار ديگر برادر ديگرتان را نيز با خود بياوريد، تا به شما آذوقه دهم». بدين¬ترتيب، بازگشت دوباره‌شان براي آذوقه، به آوردن برادر ديگرشان (بنيامين) مشروط شد. پدر، راضي نبود؛ ولي لکن با اصرار برادران و تعهد دادن برادراشان را همراه آن‌ها کرد. آنان در مصر، با حادثه ناگواري روبه‌رو شدند. و آن، اين‌که به سرقت متهم شدند و بنيامين سارق معرفي شد. يكي از برادران، براي ايفاي عهد خويش آن‌جا ماند. ديگر برادران، نوميدانه و شرمنده به کنعان بازگشتند. مجدداً يعقوب آن‌ها را براي يافتن يوسف و برادرانش راهي مصر کرد. گويي برادران يوسف از يافتن او مأيوس شده بودند که حضرت يعقوب فرمود: «از رحمت خدا مأيوس نباشيد». برادران، بر يوسف وارد شدند و با قلبي مالامال از حزن و اندوه، نوميدانه گفتند: «اي عزيز مصر! ما و خانواده‌‌مان، دچار رنج و سختي شده‌ايم و اينک بضاعتي ناچيز آورده‌ايم؛ اما به کرم تو اميد داريم که بر ما پيمانة تمام دهي و بر ما بخشش كني که خداوند، بخشندگان را پاداش نيکو مي‌دهد». يوسف چون اضطرار و درماندگي برادران را ديد و بر احوال پدر نيز آگاه بود (به واسطة تعليم الهي يا بر اساس گزارش بنيامين) خود را معرفي کرد و فرمود: «آيا مي‌دانيد با يوسف و برادرانش از روي جهل و ناداني چه کرده‌ايد؟» گفتند: «آيا تو يوسفي؟» فرمود: «آري؛ من يوسفم و اين هم برادر من است...». [48]
يوسف زهرا هم ظاهر نخواهد شد، تا يعقوب‌ها در فراقش بگريند و برادراني که موجب غيبت او شدند، به سختي‌ها و گرفتاري‌ها دچار شوند و از صميم دل، با قلبي محزون و چشمي گريان، از خداظهور او را استدعا كنند. جابر جعفي از امام باقر عليه السلام  نقل مي‌کند:
فرج ما ظاهر نخواهد شد، تا آن‌گاه که غربال شويد، سپس غربال شويد، سپس غربال شويد. [49]
سؤال اينجا است كه انسان‌ها چگونه غربال مي‌شوند؟ آيا غير از اين است که امتحان‌هاي الهي و سختي‌هاي روزگار، آن‌ها را غربال مي‌کند؟ برادران يوسف مؤمن به خدا و پيغمبرزاده بودند، ولي ناراستي‌هاي اخلاقي موجب آن شد که يوسف را که برگزيده خدا بود، به دست خويش پنهان کنند و سال‌ها از نعمت و جودش محروم باشند. آنان وقتي مضطر شدند و ملتمسانه در خانه يوسف رفتند و از رنج‌ها و سختي‌هاي روزگار سخن گفتند، براي آن‌ها فرجي حاصل شد آري؛ تا امت اسلام از کرده‌هاي خويش پشيمان نشوند و به سوي خدا و ولي خدا رو نکنند و يعقوب‌وار در فراق او نگريند يا چون برادران يوسف، اين سوي، و آن سوي او را طلب نکنند، براي آن‌ها فرجي حاصل نخواهد شد.
داستان ما و برادران اهل سنت که منکر وجود فعلي حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه هستند، داستان يوسف و يعقوب، بنيامين و ديگر برادران است. فرزندان يعقوب، باور نداشتند که برادرشان يوسف در قيد حيات باشد و به مقام عزيزي مصر رسيده باشد، تا آن روز که يوسف خودش خود را به آن‌ها شناساند. آري، برادران اهل سنت که قرآن را باور دارند، چگونه است که باور نمي‌کنند حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه ممکن است  زنده باشد و آنان بر خوان کرم او نشسته باشند.
آيا داستان اصحاب کهف را نخوانده‌اند که به تقدير 309 سال الهي در خواب ماندند، تا بيداري‌شان، باعث اعتقاد مردم آن عصر، به معاد شود. [50] آيا داستان خضر نبي را نديده‌اند که در دريا با موسي هم‌سفر شد و چندي با او هم‌سفر بود اما بعد پنهان شد. [51]
پس ممکن است آن حضرت، در جامعه ما و ميان ما زنده باشد، ما را ببيند، با ما نشست و برخاست داشته باشد، با ما داد و ستد کند؛ اما ما او را نشناسيم؛ در حالي که ممکن است گاه به مهر و گاه با نامهرباني با او رفتار كنيم. اکنون كه در غيبت کبرا بسر مي‌بريم، او را به نام و نشان نمي‌شناسيم اما از برکات وجود او بهره منديم همان‌گونه که برادران يوسف در عين حال که او را نمي‌شناختند از برکات وجود او بهره مند بودند تا آن روز که مقدر الهي اين شد که يوسف خود را به برادران بشناساند و قصه هجران و حزن و اندوه پدر را پايان داد. آيا اين شاهد گويا و مثل زيبايي براي غيبت امام مهدي‌ عجل الله تعالي فرجه نيست؟ آيا منکران وجود حضرتش همچون برادران يوسف نيستند که پدرشان را به سبب انتظار يوسف و حزن و اندوهي که در غم دوري يوسف بر او عارض شده بود، سرزنش مي‌کردند؛ اما حضرت يعقوب عليه السلام  مي‌فرمود: [52]
آيا قصه ما و برادران اهل سنت که منکر مهدي موجودند و ساز مهدي موهوم سر مي‌دهند همان قصه يعقوب عليه السلام و يوسف و برادرانش نيست که گاه پدر را به سبب غلو در دوستي و گاه به دليل حزن او سرزنش مي‌کردند؛ در حضور يوسف، از خوان نعمت او بهره‌مند بودند و در عين حال، گاه او را از سارقان و گاه از نيكوكاران مي‌دانستند؟

 


5- آستانه ظهور
يوسف خودش، خود را به برادرانش شناساند. يوسف زهرا عليها السلام نيز ـ آن‌گاه که تقديرالهي ايجاب كند ـ خودش، خويشتن را به جهانيان مي‌شناساند.
يوسف عليه السلام  وقتي اضطرار و درماندگي برادرانش را ديد و دريافت که چشمان پدر در فراق او از فرط گريستن سفيد شده و فرزندانش را دستور داده است برويد و از يوسف و برادرانش جست‌و‌جو کنيد، فهميد اکنون وقت آن است که خود را به برادرانش معرفي کند، وقتي. مقدمات آشنايي را فراهم ساخت، گفتند:
«آيا تو خودت يوسف هستي، گفت:  [آري] من يوسفم و اين، برادر من است. هر آينه خدا بر ما اين نعمت را ارزاني داشته است. حقيقت اين است که هر کس با تقوا باشد و صبر پيشه کند. خدا پاداش نيکوکاران را تباه نمي‌کند». [برادران يوسف] گفتند: «قسم به خدا! خدا تو را بر ما برگزيده و ما از خطا کاران هستيم». [53]
آري؛ آن روز که وعده خدا محقّق شود و مهدي فاطمه (س) نيز خود را با نام و نشان و نسب به مسلمانان و جهانيان بشناساند، برادران اهل سنت چنين خواهند گفت.

 

6. نشانه¬هاي ظهور
يعقوب، در فراق يوسف، آن‌قدر گريست تا نابينا شد [54]. يوسف پيش از آن‌که پدر را ملاقات کند، پيراهن خود را براي او نشانه فرستاد. اين پيراهن، هم نشانه ظهور و هم شفابخش چشمان نابينايش شد.
پس از آن‌که يوسف خود را به برادرانش معرفي کرد، گفت:
«اين پيراهن مرا ببريد و آن را بر چهره پدرم بيندازيد تا بينا گردد». [55]

 

آري؛ پيراهن يوسف، شفا‌بخش چشم يعقوب (پدر يوسف) شد. روايات، در شفا بخشي يوسف زهرا نيز متواتر است. [56]
ابن هجر هيثمي از قول پيامبر گرامي اسلام چنين نقل مي¬کند:
خداوند ـ عزوجل ـ به سبب او باران از آسمان نازل مي¬کند و زمين، به واسطة او مي¬روياند چنين ]زمين، پر از نعمت و برکت مي¬شود[ از برکت وجودش، زمين پر از عدل و داد مي¬شود، همان‌گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد. [57]
شيخ طوسي نيز با اسنادش از امام رضا عليه السلام نقل مي¬کند:
اينها بعضي از نشانه‌هاي ظهور مهدي فاطمه است. روايات زيادي در اين باب آمده است كه تفصيل آن مجال ديگري مي‌طلبد. [58]

 


7. بازگشت پيروزمندانه
يوسف عليه السلام بعد از آن‌که با شوكت به عزيزي مصر رسيد، پدر و برادران و خانواده¬شان را دعوت کرد، تا پدر و مادرش کنار او و برادرانش در مصر ساکن شوند. [59] يوسف پدر و مادرش را را بر بالاي تخت نشاند و سجده شکر به جاي آوردند. يوسف به برادرانش گفت: «در مملكت مصر، با امنيت مأوي گزيند». و اين، بازگشت پيروزمندانه يوسف به خانواده¬اش بود.
بر اساس روايات متواتر شيعه و سني و حتي بشارت کتاب¬هاي آسماني ديگر که از منجي آخرالزمان خبر داده¬اند [60] از ظهور و بازگشت پيروزمندانه‌ي يوسف زهرا حکايت دارد؛ چنان که در غيبت نعماني از امام صادق عليه السلام نقل شده است که فرمود: همانا براي قائم كه از فرزندان علي است، غيبتي است مانند غيبت يوسف و بازگشتي است همچون بازگشت عيسي بن مريم و پس از آن‌كه مدّتي غايب شد، ظاهر مي‏شود.
در دعاي افتتاح مي¬خوانيم:
خدايا ما دولت کريمه‌اي را خواهانيم که در آن دولت اسلام و مسلمانان عزيز و نفاق و منافقان خوار و ذليل باشند.» [61]
 پس حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه به اذن الهي بازگشت پيروزمندانه¬اي خواهد داشت و چشم مؤمنان و مستضعفان، به جمال او روشن خواهد شد؛ همان‌گونه که خداي سبحان در آيه 54 سوره نور وعده داده است.

 

نتيجه
از آنچه گفتيم، شباهت¬ها و تمايزات يوسف زهرا عليه السلام با يوسف نبي عليه السلام  آشکار مي‌شد؛ همان‌گونه که يوسف نبي در علم، عصمت، صداقت، تقوا، صبر، شکيبايي، رحمت، مهرباني، قدرت و ساير کمالات معنوي و جمال و صورت ظاهري، سرآمد مصر در عصر خويش بود. يوسف زهرا عليه السلام نيز در اين کمالات سرآمد جهانيان است ـ با اين تفاوت که يوسف نبي، سرآمد اين کمالات در مصر آن روز بود؛ ولي يوسف زهرا عجل الله تعالي فرجه سرآمد همه انسان-هاي عصر امروز در صحنه گيتي است. همان‌گونه که يوسف نبي مدت¬ها در پس پرده غيبت در تنهايي و غربت و دوري از پدر و مادر و دوستداران خويش زيست و بعد از سال¬ها زندگي در غيبت و غربت، پيروزمندانه بر برادران خويش نمايان شد، يوسف زهرا نيز پس از ساليان متمادي غيبت، به سوي امت اسلام برمي¬گردد و جهان را از عدالت و رحمت خويش سيراب مي¬گرداند؛ با اين تفاوت که يوسف نبي براي سرزمين مصر فرشته نجات شد؛ ولي يوسف زهرا براي همه عالميان فرشته نجات از اضطراب­ها، بي­عدالتي­ها، فقر و بي­چارگي­ها خواهد بود. ولايت و حکومت پر از مهر و عدالت يوسف نبي را تاريخ در سينه خود ثبت کرده است و يوسف زهرا را قرآن مژده داده است. آخر اين‌که يوسف يعقوب، پيامبري از پيامبران الهي بود؛ اما يوسف زهرا، خاتم الاوصيا و وصي خاتم النبيين است. به اميد آن­روز که طعم شيرين رحمت نبوي و عدالت علوي را در حکومت مهدوي ببينيم.

 

 

 


 

 

 

 [1]. شيخ عباس قمي، مفاتيح‌الجنان، بخشي از دعاي عهد.
 [2]. نحل (16) : 89
 [3]. ج39، ص47
 [4]. يوسف (12) : 31
 [5]. «المهدي رجل من ولدي وجهه کوکب درّي اللّون لون عربي و الجسم جسم اسرائيلي يملاء الارض عدلاً کما مُلئت جوراً.» بحارالانوار، ج51، ص80.
 [6]. «هو رجل من ولدي کأنه من رجال بني اسرائيل عليه عباء تان قطوا نيتان، کأن وجهه الکوکب الدّري في اللون في خدّه الايمن خال اسود ابن اربعين سنةٍ.» كشف الغمة، ج2، ص487.
 [7]. اين روايت در اسد الغابة (ج 5، ص 154) و الاصابة (ج6، ص 89 و 90) از طريق مستور ابن جيلان (يا غيلان) نيز نقل شده است.
 [8]. يوسف (12) 8.
 [9]. (اکرمي مثواه).
 [10]. همان، 31.
 [11]. (انک اليوم لدينا مَکينٌ امين) همان، 54.
 [12]. (ولقد راودته عن نفسه فاستعصم) همان، 32.
 [13]. (انا راودته و انّه لَمن الصّادقين).
 [14]. (اطيعوا الله و اطيعو الرسولَ و اولي الامر منکم)، نساء (4) : 59.
 [15]. رک: طباطبايي، الميزان، ج 4، ص 339.
 [16]. رک: شيخ طوسي، كتاب الغيبه، ص130-175.
 [17]. رک: الميزان، ج9، ص 423.
 [18]. فتح القدير، ج1، ص953.
 [20]. (کذلک يجتبيک ربّک و يعلّمک من تأويل الاحاديث و يتمّ نعمته عليک...)‌، يوسف (12) : 5.
 [21]. (اوحينا اليه لتنبّئنّهم بأمرهم هذا و هُم لا يشعرون)، همان،150.
 [22]. رك: طوسي، الغيبه، ص271 و 279.
 [23]. (اکرمي مثواه عسي ان ينفعنا او نتخذه ولداً)، يوسف (12) : 21.
 [25]. (وَكَذَلِكَ مَكَّنِّا لِيُوسُفَ فِي الأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَاءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَاء وَلاَ نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ)، همان،56.
 [26]. نور (24) : 54.
 [27]. الميزان، ج 15، ص156.
 [28]. رك: احاديث المهدي من مسند احمد بن حنبل، ص56.
 [29]. (وکذلک مکنّا ليوسف في الارض... و لاَجر الاخرة خيرٌ للذين امنو و کانوا يتقون)، يوسف (12) : 57.
 [30]. (انّه من يتّق ويصبر فان الله لا يضيع اجر المحسنين)، همان،90.
 [31]. (تلک الدار الاخرة نجعلها للّذين لا يريدون علواً في الارض و لا فساداً و العقبة للمتقين) قصص (28) : 83.
 [32]. (استعينوا بالله و اصبروا انّ الارض لله يورثها من يشاء من عباده و العقبة للمتقين) اعراف (7) :90.
 [33]. «دولتنا آخر الدول و لن يبق اهل بيت لهم دولة  الاّ ملکوا قبلنا لئلاّ يقولوا اذا رأوا سيرتنا، اذا ملکنا سرنا مثل سيرة هؤلاء و هو قول الله عزّ و جلّ (والعاقبة للمتقين)، طوسي، الغيبة، ص472و473.
 [34]. (لقد من الله علينا)، يوسف (12) : 90.
 [35].. (قد من الله علينا انه من يتقِ و يصبر فان الله لايضيع اجر المحسنين) همان، 90.
 [36]. رك: نهج¬البلاغه، خطبه3.
 [37]. «رحمة للعالمين، عليه کمال موسي، و بهاء عيسي، و صبر ايوب» طوسي، الغيبه، ص146.
 [38]. مديريت از شاخه‌هاي حکمت عملي و امروزه يکي از رشته‌هاي مهم دانشگاهي است.
1. درآيه 22 اين سوره از قول خداي سبحان آمده است: «وقتي يوسف به سن رشد رسيد، به او حكمت و علم داديم و ما اين‌گونه نيكوكاران را پاداش مي‌دهيم». حكمت، درست انديشي در امور است و علم مديريت يا تدبير سياست مدن نزد حكما از حكمت علمي شمرده مي شود.  مهم‌ترين بخش از علم مديريت، مديريت بحران است.
 [39]. احاديث¬المهدي من مسند احمد حنبل، ص56.
2. به روايت امام محمد باقر عليه السلام  اشاره است كه فرمود: «چون قائم قيام كند، خداوند دست رحمتش را بر سر بندگانش گذارد؛ پس عقولشان را جمع كند ]تا پيروي هواي نفس نكنند[ و در نتيجه خردشان كامل شود». كافي،  ج1، ص29.
 [40]. يملاء الارض قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً.
 [41]. يوسف‌ (12) : 84 تا 85.
 [42]. طوسي، الغيبه، ص341.
 [43]. بحارالانوار، ج51، ص216.
 [44]. يوسف (12) : 99.
 [45]. رك: طوسي، الغيبه، 254 ـ280.
 [46]. حسينعلي منتظري، موعود اديان، ص223؛ صدر، موعود اديان، ص81.
 [47]. نهج‌البلاغه، صبحي صالح، خطبه150.
 [48]. رك: يوسف (12) : 70-90.
 [49]. طوسي، الغيبه، ص 339.
 [50]. کهف (18): 20-25.
 [51]. همان،64-82.
 [52]. (اني اعلم من الله ما لا تعلمون)، يوسف (12) : 86.
 [53]. (أإنک لأنت يوسف؟ قال اَنا يوسف و هذا اخي قد منّ الله علينا انّه من يتّق و يصبر فان الله لا يضيع اجر المحسنين قالوا تالله لقد آثرک الله علينا و ان کنّا لخاطئين) يوسف (12) : 90-91.
 [54]. قال يا اسفي علي يوسف و ابيضت عيناه من الحزن. [يعقوب] گفت: اي دريقا بر يوسف، چشمانش از اندوه سپيد شد. همان، 83.
 [55]. (اذهبوا يقميصي هذا فألقوه علي وجه ابي يأت بصيراً)، همان، 93.
 [56]. ر.ك: نهاوندي، بركات ولي‌عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف، حكايت عبقري الحسان، ص482-505؛ مسعود پورسيدآقايي، مير مهر، ص287-395.
 [57]. سيد رضا صدر، راه مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، ص108.
 [58]. «لا تقوم الساعة حتي يجتمع کل مؤمن بالکوفه» طوسي، كتاب الغيبة، باب علائم الظهور، ص434 ـ 464.
 [59]. يوسف (12) : 100.
 [60]. رك: طوسي، الغيبة، ص472،473.
 [61]. «اللهم إنا نرغب اليک في دولة کريمة تعز بها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله...»، قمي، مفاتيح الجنان، ص 248.

 


برچسب‌ها:

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:,

] [ 22:4 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

نقش مردم در فراهم نمودن زمینه ظهور

 

 

بقیه الله

تاریخ ساخته انسان است نه انسان ساخته تاریخ. اگر طرحی برای آینده تاریخ نداشته باشیم و اگر مسئولیت خودمان را برای آینده تاریخ درک نکنیم کسی نمی‌تواند به ما قول بدهد که این کشتی خود به خود به طور خودکار به مقصد و هدف خودش برسد، لااقل قابل جلو افتادن و عقب افتادن است ...

 

«بسم الله الرحمن الرحیم»

 

نقش مردم در فراهم نمودن زمینه ظهور از دیدگاه شهید مطهری

دیدگاهی که معتقد است فقط وقتی ظلم و ستم به بیشترین حد خود برسد، زمینه ظهور فراهم می‌شود و در این میان مردم نقش خاصی در فراهم شدن زمینه‌های عدالت‌طلبی و ظلم‌ستیزی مهدوی ندارند، دیدگاهی است که انفجاری بودن ظهور را اقتضا می‌کند. یعنی بدون آن که زمینه‌های اجتماعی عدالت‌گستری و ظلم‌ستیزی جهانی حضرت مهدی(علیه السلام)، توسط مردم فراهم شده باشد، صرفاً تیره روزی و ظلم و ستم فراگیر و غیر قابل اجتناب شود و حضرت مهدی (علیه السلام) به اذن الهی ظهور کند و جهان را پر از عدل و دادکند. در حالی که از دیدگاه شهید مطهری فراگیر شدن ظلم و ستم، صرف نظر از وجود زمینه‌های اجتماعی حق‏طلبی و ظلم‌ستیزی مردمی، نمی‌تواند آبستن یک انقلاب جهانی عدالت گستر باشد و این مساله مخالف حرکت منطقی تاریخ در تحولات جامعه جهانی است. شهید مطهری می‌فرماید: «از قرآن استفاده می‌شود که ظهور مهدی(علیه السلام) حلقه‌ای است از حلقات مبارزه اهل حق و اهل باطل که به پیروزی نهایی اهل حق منتهی می‌شود، سهیم بودن یک فرد در این سعادت موقوف به این است که آن فرد عملا در گروه اهل حق باشد.» [1]

از دیدگاه شهید مطهری: «حرکت به سوی کمال، لازمه «ذات» اجزای طبیعت و از آن جمله تاریخ است.»[2] ایشان همچنین عامل اصلی این حرکت را فطرت تکامل‌جو و قناعت‌ناپذیر انسان می‌داند که به هر مرحله‌ای برسد، مرحله بالاتر را آرزو و جستجو می‌کند.[3] بنابراین حرکت تکاملی تاریخ بر اساس فطرت انسانی غیر قابل اجتناب است، در واقع مقصد نهایی تاریخ همان نقطه‌ای است که در دیدگاه شیعی از آن به «حکومت حضرت مهدی(علیه السلام)» تعبیر شده است. فطرت انسان به ‌گونه‌ای است که تا وقتی که به آن نقطه تاریخ نرسد، به معنای واقعی احساس تکامل اجتماعی و تاریخی نمی‌کند ولی با این همه رسیدن هر چه سریع‌تر تاریخ به آن نقطه، به خودی خود اتفاق نمی‌افتد: «تاریخ ساخته انسان است نه انسان ساخته تاریخ. اگر طرحی برای آینده تاریخ نداشته باشیم و اگر مسئولیت خودمان را برای آینده تاریخ درک نکنیم کسی نمی‌تواند به ما قول بدهد که این کشتی خود به خود به طور خودکار به مقصد و هدف خودش برسد، لااقل قابل جلو افتادن و عقب افتادن است.»[4]

به عبارت دیگر اگر روحیه و عملکرد انسان‌ها در جهت زمینه‌سازی برای انقلاب جهانی حضرت مهدی(عج) حرکت نکند، طبق قوانین الهی حاکم بر عالم، نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که به مقصد نهایی تاریخ نزدیک شویم و نباید توقع داشته باشیم که جهان «به خودی خود» و یا «صرفاً به اذن و اشاره الهی» پر از عدل و داد شود، چرا که خداوند عالم، اراده‌اش را از طریق همین قوانین و روابط جبری اعمال می‌کند. ضمن این که به جریان افتادن کمک‌های غیبی الهی هم بستگی به روحیه و رفتار انسان‌ها دارد. بنابراین انسان‌ها بایستی با اختیار و اراده خود برای رسیدن تاریخ به سرمنزل مقصود زمینه‌سازی کنند. طبق عقیده شهید مطهری در واقع اصلاحات جزئی و آرام به نوبه خود کمک به مبارزه انسان حق‌جو و حق‌طلب با انسان منحط است و آهنگ حرکت تاریخ را به سود اهل حق تند می‌نماید و بر عکس فساد‌ها و تباهی‌ها و فسق و فجور‌ها کمک به نیروی مقابل است و آهنگ حرکت تاریخ را به زیان اهل حق، کند می‌نماید.[5]

به عبارت دیگر تقابل و جدال میان انسان‌های حق‌جو و انسان‌های پست و پیروزی اهل حق که به اصلاحاتی حتی در ابعاد جزئی منجر شود، رفته رفته زمینه‌های عدالت‌طلبی جهانی و همه‌جانبه را برای انقلاب بزرگ حضرت مهدی (علیه السلام) فراهم می‌کند و حرکت تاریخ را جبراً به نفع اهل حق و به سوی نقطه مطلوب نهایی پیش می‌برد. شهید مطهری در این زمینه می‌گوید: «نبرد‌های تاریخ دارای شکل‌ها و ماهیت‌های مختلف و معلول علل متفاوتی بوده است، ولی نبردهای پیش برنده که تاریخ و انسانیت را به جلو برده و تکامل بخشیده است نبرد میان انسان متعالی مسلکی وارسته از خودخواهی و منفعت‌پرستی و وابسته به عقیده و ایمان و ایدئولوژی با انسان بی مسلک خودخواه منحط حیوان‌صفت و فاقد حیات عقلایی و آرمانی بوده است.»[6] به نظر می‌رسد همچنین از دیدگاه ایشان نبردهای ایدوئولوژیک در طول تاریخ رو به تکامل جهان رو به افزایش است:

«در طول تاریخ گذشته و آینده نبردهای انسان تدریجا بیشتر جنبه ایدئولوژیک پیدا کرده و می‌کند و انسان تدریجا از لحاظ ارزش‌های انسانی به مراحل کمال خود یعنی به مرحله انسان ایده‌آل و جامعه ‌ایده‌آل نزدیک تر می‌شود تا آن جا که در نهایت امر، حکومت عدالت، یعنی حکومت کامل ارزش‌های انسانی که در تعبیرات اسلامی ‌از آن به «حکومت مهدی» تعبیر شده است مستقر خواهد شد و از حکومت نیروهای باطل و حیوان‌مآبانه و خودخواهانه و خودگرایانه اثری نخواهد بود.»[7]

بنابراین همان طور که گفته شد از دیدگاه شهید مطهری، ظهور حضرت مهدی(عج)، آخرین حلقه از مجموعه حلقات مبارزات دو جبهه حق و باطل است که از آغاز جهان بر پا بوده است و بدون مقدمه حرکت‌های مردمی ‌و ابتدا به ساکن صورت نمی‌گیرد. از نظر روایات اسلامی ‌نیز، در مقدمه قیام حضرت مهدی (علیه السلام)، یک سلسله قیام‌های دیگر از طرف اهل حق به وقوع می‌پیوندد، آن چه در روایات به نام «قیام یمانی» و «قیام خراسانی»، قبل از ظهور بیان شده است، نمونه‏ای از این قیام‌هاست. ضمن این که همین دسته قیام‌ها نیز بدون مقدمه صورت نمی‌گیرد، یکی از صاحب نظران در این باره می‌گوید:

«با تامل در احادیث روشن می‌شود که منتظران [ظهور حضرت مهدی (عج)]، با سیر اراده الهی و سنت‌های جاری خدایی و همچنین قوانین اجتماعی چنین اقتضایی دارد، در چند روایت -که شیعه و سنی نقل کرده اند- آمده است که حتی پیش از ظهور امام زمان(عج) مردمی‌ قیام می‌کنند و مقدمات حکومت حضرت را فراهم می‌کنند.»[8]

مختصرترین روایتی که به صراحت این دیدگاه را بیان می‌کند، روایتی است که از پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسیده است: «یَخْرُجُ أُنَاسٌ مِنَ الْمَشْرِقِ فَیُوطِئُونَ لِلْمَهْدِیِّ یَعْنِی سُلْطَانَهُ؛ مردمى از جانب مشرق قیام نمایند و زمینه حکومت حضرت مهدی(عج) را فراهم سازند.»[9] روایات رسیده درباره این قبیل قیام‌ها متعدد است[10]. در این روایت‌ها معمولا از مجموعه‌ای از شخصیت‌های خاص، مانند «شعیب بن صالح» و از مجموعه‌ای از نماد‌های ویژه‌ای برای قیام، مانند «پرچم‌های سیاه»، سخن گفته شده است، ضمن این که منطقه قیام‌ها هم تا حدی مشخص شده است.


برچسب‌ها:

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:,

] [ 22:2 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

سه حکمت از نهج البلاغه دروصف امام زمان

 

 

مهدی  منتظر در نهج البلاغه

   دنیا پس از چموشی همچون شتري که از دوشیدن شیرش (بخاطر بچه اش)  امتناع میورزد با مهربانی همانند مادر نسبت به بچه اش رو می آورد.(آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: ) می خواهیم بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شدند تفضل نموده و آنان را پیشوایان جهان و وارثان زمین قرار دهیم.

 

 

حکمت 147 نهج البلاغه

« اللَّهُمَّ بَلَی! لاَ تَخلُو الأَرضُ مِن قَائِم لِله بِحُجَّۀ، إِمَّا ظَ اهِرًا مَشهُورًا، وَ إِمَّا خَائِفًا مَغمُورًا، لِئلاَّ تَبطُلَ حُجَ جُ الِله وَ بَیِّنَاتُهُ. وَ کَم ذَا وَ أَینَ  أُولئِکَ؟ أُولئِکَ وَ الِله الَأقَلُّونَ عَددًا، وَ الَأعظَمُونَ عِندَ الِله قَدرًا.  یَحفَظُ الُله بِهِم حُجَجَهُ وَ بَیِّنَاتِهِ، حَتَّی یُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُم، وَ یَزرَعُوهَا فِی قُلُوبِ أَشبَاهِهِم. هَجَم بِهِمُ العِلمُ عَلی حَقِیقَۀِ البَصِ یرَةِ، وَ بَاشَرُوا رُوحَ الیَقِینِ، وَ استَلَانُوا مَا استَعوَرَهُ المُترِفُونَ، وَ أَنَسوُا بِمَا استَوحَشَ مِنهُ الجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنیَا بِأَبدَان أَروَاحُهَا مُعَلَّقَۀٌ بِالَمحَلِّ الأَعلَی. أُولئکَ خُلَفاءُ الِله فِی أَرضِهِ، وَ الدُّعَاةِ إِلی دِینِهِ. آهِ آهِ شَوقًا إِلی رُؤیَتِهِم! انصرِف یَا کُمَیلُ إِذَا شِئتَ . »


بار خدایا چنین است که هرگز زمین به لطف تو از کسی که با حجت و دلیل بامر حق قیام کند و دین الهی را بر پا دارد خالی نخواهد ماند، خواه ظاهر باشد و آشکار  ( مثل امامان یازده گانه معصوم )  خواه در حال ترس و پنهانی، تا دلائل الهی و مشعلهاي فروزان او از بین نرود.  و آنها چند نفرند و کجایند؟ آنان بخدا سوگند تعدادشان اندك، اما از حیث مقام و منزلت نزد خدا بسی بزرگ و ارجمندند. خداوند به وسیله آنان حجت ها و دلائل روشنش را پاسداري کند، تا آنرا به کسانی همانند خود بسپارند و بذر آن را در دلهاي افرادي چون خودشان بیفشانند.  علم و دانش با حقیقتی آشکار بدانها روي آورد؛ و آنها روح یقین را با نهادي آماده و پاك لمس نمایند؛ آنچه را دنیاپرستان هوس باز دشوار و ناهموار شمرند، آنها براي خویش آسان و گوارا دانند؛ و آنچه را ابلهان از آن هراسان باشند، بدان انس گیرند. دنیا را با تن هائی همراهی کنند که ارواحشان بجهان بالا پیوسته است. آنها در زمین خلفاي الهی باشند و دعوت کنندگان بدینش. آه آه بسی مشتاق و آرزومند دیدارشان هستم، اي کمیل هم اکنون اگر می خواهی بازگرد.


 این فراز از سخنان امام امیرالمؤمنین علی(ع) تحت شماره 147 کلمات نهج البلاغه ذکر شده، و عدّه اي از اعلام ادب و تاریخ و حدیث از اهل تسنن نیز آن را آورده اند.

ابن ابی الحدید همچون بسیاري از شارحان نهج البلاغه (با توجه به جمله هاي « قائم لله بحجۀ »  و  « خلفاء الله فی ارضه » و « الدعاة الی دینه » و دیگر جملات و قرائن مندرجه در این فراز از کلام امام که جز بر پیامبر و امام معصوم بعد از او، بر هیچ مقام و شخصیتی منطبق نمی شود) نتوانسته است دلالت این قسمت از سخنان آن بزرگوار را بر عقیده شیعه در مورد امامت و خلافت علنی یازده امام معصوم، و امامت و خلافت توأم با غیبت امام دوازدهم حضرت مهدي(ع) انکار نماید و نوشته است: این جمله اعتراف صریح امام نسبت به مذهب امامیه است. لکن بر اساس عقیده شخصی اش  (انکار تولد حضرت مهدي(ع)) در جا زده و می گوید:  جز آنکه اصحاب ما آن را حمل بر وجود ابدال می نمایند که اخبار نبوي درباره آنان وارد گردیده.  و این همان پوشاندن لباس باطل بر حق و بعکس است که قرآن مجید می فرماید:
 "و لاَتَلبِسُوا الحَقَّ بِالبَاطِلِ وَ تَکتُمُوا الحَقَّ وَ أَنتُم تَعلَمُون " حق را بباطل مپوشانید و آن را کتمان کنید در حالیکه می دانید حقیقت چیست و حق کدام است. و نیز می فرماید: " لِمَ تَلبِسُونَ الحَقَّ بِالبَاطِلِ وَ تَکتُمُونَ الحَقَّ وَ أَنتُم تَعلَمُون"  چرا حق را بباطل می پوشانید و آن را کتمان می کنید در حالیکه می دانید حقیقت چیست و حق کدام است.
امام (ع) در این فراز پر محتوي از کلام خود، قبل از هرچیز توجه مسلمانان را به ضرورت مسأله رهبري در اسلام و نیاز بی چون و چراي جامعه اسلامی به وجود امام واجد شرائط، در هر عصر و زمانی معطوف داشته و در قالب راز و نیاز، یا شاهد گرفتن خدا بر گفتار خود در بیان یک حقیقت دینی خاطرنشان می کند که:  نباید صحنه زمین از کسی که قائم بامر حق و بر پا دارنده آن باشد خالی بماند؛ چه در این صورت حجت هاي الهی خلل پذیر، و نشانه هاي او باطل خواهد شد. از آن پس امام امیرالمؤمنین(ع) به تشریح موقعیّت امامان راستین و مقام رهبري اسلام (که در وجود خود و فرزندان معصومش خلاصه گردیده)  می پردازد و مجدداً نظر مسلمانان را بدین نکته متوجه می کند که: عهده دار مقام رهبري و مسؤول زعامت بر مسلمانان، یا از آزادي براي تصدي و انجام وظائف رهبري در جهت نشر علوم قرآن، ترویج احکام اسلام، جواب گوئی به مشکلات و مبارزه با فساد برخوردار است  (همچنانکه حضرتش با ده نفر از امامان دیگر هر یک تا حدّي از این آزادي برخوردار بودند) و یا بر اثر حاکمیت زمامداران خود فروخته و ستمگر، و نا مساعد بودن زمینه براي انجام وظیفه رهبري
از ترس جان خود و شیعیانش در حالت ناشناسی و پنهانی بسر می برد (همچنانکه امام دوازدهم حضرت مهدي(ع) با چنین موقعیتی روبرو و مبتلا گردید . آري، تا آنجا جو حاکم، امام و شیعیانش را وادار به اختفاي از دشمن و تقیه کرد که طبق احادیث مربوطه شیعیان بخاطر مسائل امنیتی حتی از تصریح به نام امام دوازدهم ممنوع گردیده، و با رمز و اشاره از حضرتش سخن می گفتند. و در مرحله سوم امیرالمؤمنین(ع) به تعداد امامان اشاره نموده، و با اداء سوگند، کمی و محدودیت آنها را اعلام و تأکید فرموده است؛
آنچنانکه با در نظر گرفتن احادیث وارده از ناحیه پیامبر(ص) درباره خلفاي اثنی عشر تنها با ائمه دوازدهگانه مورد قبول شیعه می تواند منطبق گردد، دیگر هیچکس.
در مرحله چهارم امام (ع) پس از برشمردن یک سلسله برتري ها و ویژگیهاي معنوي این گروه که تنها در خور شأن پیامبران و جانشینان آنهاست می فرماید: " اینان خلفاي خدا در زمین و دعوت کنندگان بدین او هستند."
اکنون در صورتی که می بینیم قرآن مجید از پیامبران الهی همچون داوود بعنوان خلیفه خدا نام برده و می گوید: " یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلنَاك خَلیفَۀً فِی الَأرضِ فَاحکُم بَینَ النَّاسِ بِالحقِّ "
اي داوود! ما تو را خلیفه خود در روي زمین قرار دادیم؛ پس بین مردم به حق داوري  نما.  بدین نکته پی خواهیم برد که جز پیامبر و جانشین بر حق او که نقش رهبري و تعلیم و تربیت مردم را بعهده دارند، کسی نمی تواند خلیفه خدا در زمین باشد. بنابراین مقصود امیرمؤمنان(ع) از این عده خلفاء، همان امامان راستین شیعه می باشد که مسؤولیت راهنمائی و رهبري مسلمانان از طرف خدا وسیله پیامبرش به دوش آنها نهاده شده است.  و اما خلفاي انتخابی مردم را (بفرض اینکه انتخاب صد در صد صحیح و بی قلب و غش انجام شده باشد) نمی توان از آنان به " خلیفه خدا "تعبیر کرد و تنها میتوان بعنوان " خلیفه مردم"
از آنها نام برد. لکن متأسفانه زمامداران اسلامی و متصدیان مقام خلافت که از آغاز امر در برابر اهل بیت تشکیل جبهه داده بودند، نه خلیفۀ الله بودند (بدلیل آنکه هیچگونه نصّی بر خلافت هیچیک از ناحیه خدا و رسولش اعلام و ارائه نشده بود) و نه خلیفه مسلمین (چون به آراء عمومی مراجعه نشده بود).  آري، همانطوري که خود در بسیاري از مراسم انتخاباتی دنیا ملاحظه می کنیم که قبل از رفتن مردم بپاي صندوقهاي رأي، آنها را با آراء از پیش تهیه شده پر می کنند ؛ یا کارگردانان و آمارگران صندوقها، نام هرکس را که قرار است می خوانند و موفقیتش را اعلام می کنند ؛ و تنها بر اساس تبانی و توطئه قبلی با گروهی انگشت شمار، پستها تقسیم می شود. خلافت این افراد هم دست کمی از انتخابات این چنینی نداشته است. مگر نه این بود که زمامداري نخستین متصدي خلافت بعد از پیامبر(ص) بدون شرکت و رضایت و موافقت بنی هاشم و شخصیتهاي صحابه و آنهائی که به اصطلاح اهل تسنن اهل حل و عقد بودند، انجام گرفت؟! و امیرالمؤمنین(ع)در اینباره فرمود :  « وَاعَجَبَا! أَتَکُون الخِلافَۀُ بِالصِّحاَبَۀِ وَ لَا تَکُون بِالصِّحَابَۀِ وَ القِرَابَۀِ »  و چه شگفت انگیز است!  آیا امرخلافت باعنوان صحابی بودن مقرر می گردد اما با عنوان  صحابی باضافه خویشاوندي نه؟!  و نیز فرمود:  « فَإِنْ کُنتَ بِالشُّورَي مَلَکتَ أُمُورَهُم***فَکَیفَ بِهَذَا وَ المُشِیرُونَ غُیَّبُ وَ إِنْ کُنتَبِالقُربَی حَجَجتَ خَصِیمَهُم***فَغَیرُكَ أَولَی بِالنَّبِی وَ أَقرَبُ » و مگر جز این بود که عمر تنها با میل شخص ابوبکر و قرار طرفین روي کار آمد؟! و مگر غیر از این بود که شوراي خلافت از طرف عمر، بعد از وي علی را براثر تمرد از عمل به سیره شیخین از تصدي خلافت معزول و ممنوع ساخت، و عثمان را بر أساس تعهد به عمل بر سیره شیخین روي کار آورد؛ و این نقشه اي بود که عمر طراح آن بود و بدست یک یا دو نفر از أعضاي شوراي شش نفري اجرا و پیاده شد.  و آیا زمامداران بنی امیه، بنی مروان و بنی العباس با تهی دستی از تمام شرائط خلافت و انواع کمبودهاي عقیدتی و اخلاقی جز وراثت پدري و خانوادگی...، یا تبانی و سازش با چند نفر حاشیه نشینان دربار خلافت و تعزیه گردانان حکومت در هر عصر و دوره یی، و یا کشتار اهل حق و ایجاد خفقان در بین مردم مسلمان، و خلاصه به استضعاف کشاندن مسلمانان و سوء استفاده از عناوین اسلامی و ضعف بنیه فکري و مالی مردم چه چیز در رسیدن آنان به مقام خلافت و زمامداري مؤثر بود؟!!

اکنون بر میگردیم به اصل سخن که بر اساس توضیحی که داده شد موضوع أبدال و أقطاب را (که ناشی از افکار خرافی و صوفیانه اهل تسنن و فاقد هر گونه ریشه اسلامی است) نمیتوان آنچنانکه ابن ابی الحدید ادعا و تفسیر نموده فرمایش، امام را بر آن منطبق نمود. راستی جاي بسی تعجب و تأسف است که دانشمندي ادیب، مورخ، متکلم و تا حدي حدیث شناس، و آشنا با واقعیت هاي اسلامی همچون ابن ابی الحدید این گونه براي فرار از رفتن زیر بار خلفاي بر حق پیامبر (ص)  و امامان راستین شیعه و مورد احترام اهل تسنن (که همه شؤون مادي و معنوي آنها بر مردم آشکار و قابل درك بوده و هست))  تن بدین خرافات داده، و در حقیقت کلام صریح و روشن مولاي متقیان امیرمؤمنان علیه السّلام را به باد مسخره گرفته است، و می گوید مقصود آن حضرت از این سخنان ابدال و اقطاب بوده است. در حالیکه قرآن مجید از این گونه افراد کج گرا چنین تعبیر می کند:
" وَ جَحَدُوا بِهَا وَ استَیقَنَتهَا أَنفُسُهُم ظُلمًا وَ عُلُوًا "
انحراف گرایان در حالیکه حق را به یقین می شناختند از روي ظلم و سرکشی آن را انکار کردند.

 

حکمت  209 نهج البلاغه

« لَتَعطِفَنَّ الدُّنیَا عَلَینَا بَعدَ شَماسِهَا عَطفَ الضَّرُوسِ عَلی وَلَدِهَا،[ (وَ تَلا عقیب ذلک:) وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ استُضعِفُوا فِی الأَرضِ وَ نَجعَلَهُم أَئِمَّۀً وَ نَجعَلَهُمُ الوَارِثِین». 
دنیا پس از چموشی همچون شتري که از دوشیدن شیرش (بخاطر بچه اش)  امتناع میورزد با مهربانی همانند مادر نسبت به بچه اش رو می آورد.(آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: ) می خواهیم بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شدند تفضل نموده و آنان را پیشوایان جهان و وارثان زمین قرار دهیم.

امیرالمؤمنین علی(ع)در این فراز از سخنان خود چنین خاطر نشان فرموده که دنیا پس از روگردانیدن از اهل بیت پیامبر (ص) دیر یا زود انعطاف نشان داده، بدانها رو کند.
اکنون آیا مقصود از این رو کردن، پیروزي افراد برتر و شایسته تر بر کفر و ظلم جهانی، به شکل حکومت و استقرار حق است، یا ضعف و نابودي دشمنان و از بین رفتن موانع و بالاخره آماده شدن زمینه براي گسترش آثار علمی و اخلاقی آنها در سراسر گیتی؟!
هر دو نظریه، بویژه نظریه نخست از طرف شارحان نهج البلاغه ارائه گردیده؛ ولی پر واضح است که نشر آثار علمی و اخلاقی اهل بیت بطور مطلق و همه جانبه، مستلزم حاکمیّت مطلقه و پیروزي کامل بر عموم دشمنان است؛ و این مطلب با توجه به گواه قرار دادن حضرت، آیه شریفه را بر کلام خود، امري است قطعی. زیرا آیه شریفه بیانگر پیروزي و رهبري و دست یابی مطلق و بی قید و شرط مستضعفان است نسبت به آنچه در اختیار مستکبران و تحت نفوذ زمامداران گمراه و تجاوزگر قرار گرفته؛ و تحقق چنین امري جز  به استقرار حکومت جهانی حق و عدالت به دست اهل بیت، به چیزي میسّر نگردد؛ و مصداق آن به اتفاق عموم « حضرت حجۀ بن الحسن العسکري »  عجّل الله تعالی فرجه الشریف است.

ابن ابی الحدید پیرامون این سخن گوید: امامیه پنداشته اند که حضرتش با  این جمله به امام غائبی وعده داده است که در آخر الزمان به زمامداري زمین نائل خواهد شد. و اصحاب ما گویند:  این جمله وعده به امامی است که صاحب اختیار زمین و مسلط بر کشورهاي جهان خواهد شد؛ ولی لازمه این وعده موجود بودن و غائب بودن او نیست؛ بلکه در صحت این تعبیر کافی است که در آخر وقت بوجود آید.  بدین ترتیب ملاحظه می کنید که ابن ابی الحدید ایراد کلام امام (ع) را درباره حضرت مهدي(ع) پذیرفته؛ اما مثل همیشه از اعتراف به ولادت و حیات آن بزرگوار امتناع ورزیده است. اکنون می گوئیم درست است که لازمه ایراد این وعده، موجود بودن و غائب بودن امام مهدي(ع) به هنگام سخن نیست؛ لکن با توجه به ولادت آن حضرت در سال 255  (یا 256) هجري قمري، نه در حال حاضر مانعی از انطباق سخن امام امیرالمؤمنین
علی(ع) بر آن بزرگوار وجود دارد، و نه در عصر ابن ابی الحدید که حدود چهار قرن از تولد آن حضرت می گذشته؛ چه ابن ابی الحدید در رجب 644 تألیف « شرح نهج البلاغه » را آغاز، و در آخر صفر 649 به انجام رسانیده است و در نتیجه مقصود از این کلام همانست که شیعه امامیه گفته و می گوید.


حکمت یکم (در قسمت حکمت های شگفتی آور نهج اللاغه)

 « فاذا کان ذلک، ضرب یعسوب الدین بذنبه، فیجتمعون إلیه کما یجتمع قزع الخریف »
پس آنگاه که وضع این چنین شد، پیشواي  دین به خشم آید و آمادگی خود را اعلام کند؛ در این موقع مؤمنین باشتاب دورش جمع شوند، همانگونه که ابرهاي پائیزي به هم پیوسته شوند.

در لغت عرب « یعسوب » به ملکه زنبور عسل گفته می شود؛ و چون روش زندگانی این حیوان بظاهر کوچک، اما پر برکت برخوردار از موقعیت رهبري زنبوران عسل است که با جاه و جلال، و داراي نقش حیاتی در جهت پیدایش و زیست صدها و هزارها زنبور عسل، و محصول ارزنده و شفابخش آنها است، در حقیقت أنفع و أطهر حیوانات است؛ امیرمؤمنان(ع) از فرزندش حضرت قائم(ع ( (به خاطر نقش رهبري و روش حکومتی حضرتش که توأم با عدل و أمنیت جهانی، و مایه سعادت و نجات بشر، و  مفیدترین و منزه ترین حکومتهاي جهان از انواع آلودگی و وابستگی و تجاوزها خواهد بود) تعبیر به « یعسوب » فرموده و گوید:
یعسوب دین بهنگام ظهور همچون شیر که به هنگام غضب دم بر زمین می زند و نعره می کشد حالت خشم از خود نشان دهد؛ و با قاطعیت خود را معرفی، و آمادگیش را براي قیام جهانی اعلام فرماید. در این موقع مؤمنان، آنچنانکه توده هاي ابر پائیزي با سرعت به هم می پیوندند، از هر سوي دنیا، شتابان به دور او گرد آیند و با رهبري حضرتش وارد صحنه عمل شوند. نیز پیامبر اسلام (ص) کراراً از امام امیرالمؤمنین علی(ع) بعنوان  « یعسوب » دین نام برده؛ چنانکه شخص امام (ع) نیز در کلماتش، از خود تعبیر به « یعسوب » فرموده است. سید رضی، مؤلف « نهج البلاغه » می گوید:  « یعسوب » آقاي بزرگی است که در آن روز زمامدار مردم خواهد بود و « قزع » توده هاي ابر بدون آب است.

ابن ابی الحدید می نویسد: این خبر از پیشگوئی هائی می باشد که امام ایراد نموده؛  و از مهدي آخرالزمان یاد فرموده است. و معناي « ضَرَب بِذَنبِه » به حال استقرار و آرامش در آمدن بعد از اضطراب است. چه « یعسوب » ملکه زنبور عسل و رهبر آن است؛ و بیشتر اوقاتش در حال پرواز با دو بال خود می باشد؛ و هنگامی که دم خود را بر زمین می زند دیگر از پرواز و حرکت باز ایستاده، به آرامش گراید. آنگاه می نویسد: خواهید گفت: این نظریه همانند عقیده امامیه است در اینکه مهدي به حال ترس و پنهانی در گوشه و کنار زمین به سر برد؛ آنگاه در آخر الزمان ظهور کند و در مرکز حکومت خود ثابت و مستقر گردد. ولی من می گویم طبق مذهب ما (اهل تسنن) بعید نیست که امام مهدي، همان کسی که در آخر الزمان ظهور می کند، نخست از روي مصلحتی که خدا از آن آگاه است در حال اضطراب و پراکندگی حکومت نماید، و از آن پس حکومتش مستقر، و پراکندگیش سامان یابد.

 در این جا باز می بینیم ابن ابی الحدید براي فرار از رفتن زیر بار ولادت و غیبت آن حضرت،
به توجیه ناموجه پرداخته ؛ و احتمالات غیر قابل انطباق با پیشگوئی امیرالمؤمنین(ع) را دستاویز قرار داده ؛ و با لقمه دور سر گردانیدن، همان نظریه شیعه را ارائه می دهد، منتها در قالب عقیده شخصی خودش.
نیز هِروي این فراز را به نقل از امیرالمؤمنین(ع) آورده ، ، و همچون ابن ابی الحدید پیرامون آن اظهار نظر کرده است.
 و زمخشري گوید: جمله « ضَرَب بِعَسِیبِ ذَنبِه»  ( که معنایش دم بر زمین زدن است) در این مورد به معناي ایستادگی و پایداري او با پیروان خویش است.
 ابن اثیر بدنبال نقل این جمله می نویسد: مقصود دوري گزیدن از برخورد با فتنه و شتابان سیر کردن با اتباع خود در زمین میباشد.
 و علامه قندوزي در باب  74 کتاب « ینابیع الموده » منظور امام امیرالمؤمنین (ع) را از این سخن، حضرت مهدي(ع) دانسته است.

در پایان، با توجه به اظهار  نظرهائی که درباره این فراز از سخن امام(ع) بعمل آمده چنین استفاده میشود:
1. پیشگوئی امام امیرالمؤمنین علی(ع) از ظهور فرزندش حضرت مهدي(عج) به عنوان یک امر مسلم و شدنی
2. ظهور حضرت مهدي (ع) بشکل قیام گسترده دینی، و بعنوان زمامدار مطلق و بی چون و چراي جهان اسلام
3. حضرتش، همانند ملکه زنبور عسل، از یکسو نقش مرکزیت و رهبري جامعه مؤمنین را به عهده خواهد داشت؛ و از سوئی وجود مقدس او در روش حکومتی مایه خیر و برکت و موجودیت افراد بشر است، چنانکه ملکه زنبور عسل خود منشأ پیدایش و ادامه حیات هزاران هزار زنبور کارگر، فعال و عسل ساز می باشد.
4. هنگام ظهورحضرت مهدي (ع) توده هاي انبوه مردم از گوشه و کنار جهان همچون توده هاي ابر پائیزي با شوق و شتاب به سوي او رهسپار، و پروانه وار دور شمع وجودش گرد آیند
5. حضرت مهدي (ع) بدون هیچگونه برخورد زیان بخشی با فتنه ها و از ناحیه فتنه جویان با پیروان خود به پیروزي مطلق میرسد و سرانجام مشکلات و موانع یکی پس از دیگري از سرراهش برطرف خواهند شد.


------------------------------------------------------------------------------

برگرفته از کتاب "مهدی منتظر در نهج البلاغه" تألیف مهدی فقیه ایمانی


برچسب‌ها:

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:,

] [ 21:59 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

مهدویت در اسلام امریکایی واسلام ناب محمدی

 

مهدویت در اسلام آمریکایی و اسلام ناب محمدی

 

مهدویت در اسلام آمریکایی و اسلام ناب محمدی

 جمهوری اسلامی بزرگ تـرین وظیفه اش آن است که اسلام را در زندگی مـردم تحقق بخشد و جامعـه را به صورت یک جامعـه نمـونه اسلامی در آورد.       

     مقـام معظـم رهبـری

 

 

آنچه در اسلام ناب مطرح است مورد غضب قدرتمندان، سلطه جویان و سرمایه داران جبهه باطل است و طرح آن در مجامع ایشان موجب « ترس و خشم و دشمنی » خواهد بود و همچنین موجب « خوشحالی و امید » محرومین و مستضعفان ؛ و برخلاف آن اسلام آمریکایی آن چیزی است که اگر در سمینار های کشورهای جبهه باطل مطرح شود، هیچ گونه گزندی به برگزار کنندگان و مخاطبان آن نخواهد رسید.  (حضرت آیت الله خامنه ای)


اساسی ترین اسلام ناب محمدی (ص) ؛ نوع نگرش بنیادین به امامت و ولایت و علی الخصوص موضوع مهدویت است.( چیزی که در اسلام آمریکایی نشانه ای از آن به چشم نمی خورد!)


1. موضوعات مهدوی در اسلام آمریکایی (با محوریت انتظار منفعلانه)

2. موضوعات مهدوی در اسلام ناب (با محوریت انتظار زمینه ساز ظهور)

موضوعات مهدوی منطبق با اسلام ناب محمدی چیست؟ و در قبال آن چگونه باید رفتار کرد؟
 امام راحل ضرورت بررسی این موضوع را این چنین مورد توجه قرار می دهند:
 « ما در یک مملکتی هستیم که مملکت ولی عصر است و وظیفه آن هایی که در مملکت ولی عصر زندگی می کنند یک وظیفه سنگین است. نمی توانیم ما لفظاً بگوییم ما در زیر پرچم ولی عصر –سلام الله علیها- هستیم و عملاً در آن مسیر نباشیم. چنانچه نمی توانیم بگوییم ما جمهوری اسلامی داریم، و عملاً آن طور نباشیم؛ اسلامی نباشیم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*  مرجع:  کتاب " راه فردا در مقایسه اسلام ناب محمدی و اسلام آمریکایی "  تألیف سعید اصفهانیان

 


برچسب‌ها:

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:,

] [ 21:54 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

وظیفه منتظران

80 وظیفه منتظران مهدی وظیفه منتظران مهدی

 

 

کتاب“مِکیال المکارم”نوشتۀ آیت‌الله محمد تقی موسوی اصفهانی، یکی از کتاب‌های معتبر و باارزش در زمینۀ مهدویت است.

این کتاب به سفارش حضرت مهدی(ارواحنا فداه) نوشته و نام‌گذاری شده است.

در بخشی از این کتاب گران‌سنگ 80 وظیفه و تکلیف ما نسبت به حضرت مهدی(عج)در عصر غیبت بیان شده است که به شرح زیر می‌باشد:

1. تحصیل شناخت صفات و آداب و ویژگی‌های آن حضرت

2. رعایت ادب نسبت به ایشان

3. اظهار محبت نسبت به آن حضرت به طور خاص

4. محبوب نمودن ایشان در میان مردم

5. انتظار فرج و ظهور آن حضرتعلیه السلام

6. اظهار اشتیاق به دیدار آن بزرگوار

7. ذکر مناقب و فضائل آن حضرت علیه السلام

8. اندوهگین بودن مؤمن از فراق آن حضرت علیه السلام

9. حضور در مجالس ذکر مناقب و فضائل آن حضرت علیه السلام

10. تشکیل مجالس ذکر مناقب و فضائل آن حضرت علیه السلام

11. سرودن شعر در فضایل و مناقب آن حضرت علیه السلام

12. خواندن شعر در فضایل و مناقب آن حضرت علیه السلام

13. قیام به هنگام یاد شدن نام و یا القاب آن حضرت علیه السلام

14. گریستن بر فراق آن حضرت علیه السلام

15. گریاندن بر فراق آن حضرت علیه السلام

16. خود را به گریه کنندگان شبیه نمودن بر فراق آن حضرتعلیه السلام

17. درخواست معرفت امام عصر علیه السلام از خداوند عزوجل

18. تداوم درخواست معرفت آن حضرتعلیه السلام

19. مداوت به خواندن دعای غریق ( یا الله، یا رحمن، یا رحیم، یا مقلب القلوب ...)

20. دعا در زمان غیبت آن حضرتعلیه السلام

21. شناختن علامت‌های ظهور آن حضرتعلیه السلام

22. تسلیم بودن و عجله نکردن( در امر ظهور )

23. صدقه دادن به نیابت آن حضرتعلیه السلام

24. صدقه دادن به قصد سلامتی آن حضرت علیه السلام

25. رفتن به حج به نیابت آن حضرتعلیه السلام

26. فرستادن نایب که از طرف آن حضرت حج کند.

27. طواف بیت الله الحرام به نیابت آن حضرتعلیه السلام

28. نایب ساختن دیگری تا از طرف آن حضرت طواف نماید.

29.زیارت مشاهد رسول خدا و ائمه معصومین (علیهم السلام) به نیابت از مولایمان

30. استحباب اعزام نایب برای زیارت از سوی آن حضرت علیه السلام

31. سعی در خدمت کردن به آن حضرتعلیه السلام

32. اهتمام ورزیدن به یاری آن حضرتعلیه السلام

33. تصمیم قلبی بر یاری کردن آن حضرتعلیه السلام در زمان حضور و ظهور ایشان

34. تجدید بیعت با آن حضرت علیه السلام بعد از فرایض همه روزه و هر جمعه

35. صله آن حضرت علیه السلام به وسیله مال

36. صله شیعیان و دوستان صالح امامان علیهم السلام به وسیله مال

37. خوشحال کردن مؤمنین

38. خیرخواهی برای آن حضرت علیه السلام

39. زیارت کردن آن حضرت علیه السلام (بوسیلۀ توجه نمودن به آن حضرت و سلام کردن به ایشان)

40. دیدار مؤمنین صالح و سلام کردن بر آنان

41. درود فرستادن بر آن حضرت علیه السلام

42. هدیه کردن ثواب نماز به آن حضرت علیه السلام

43. هدیه نماز مخصوص

44. نماز هدیه به آن حضرت به گونه مخصوص در وقت معین

45. اهداء قرائت قرآن به آن حضرتعلیه السلام

46. توسل و طلب شفاعت از خداوند به وسیله آن حضرتعلیه السلام

47. دادخواهی و توجه نمودن و عرض حاجت به آن حضرتعلیه السلام

48. دعوت کردن مردم به آن حضرتعلیه السلام

49. رعایت حقوق آن حضرت و مواظبت بر ادای آنها و رعایت وظایف نسبت به آن بزرگوار

50. خشوع دل هنگام یاد آن حضرتعلیه السلام

51. عالم باید علمش را آشکار سازد.(عالِم باید علمش را دربرابر بدعت‌ها آشکار نماید.)

52. تقیه کردن از اشرار و مخفی داشتن راز از اغیار

53. صبر کردن بر اذیت و تکذیب و سایر محنت ها

54. درخواست صبر از خدای تعالی

55. سفارش یکدیگر به صبر در زمان غیبت آن حضرتعلیه السلام

56. پرهیز از مجالسی که نام آن حضرت علیه السلام در آنجا مورد تمسخر باشد.

57. تظاهر با ستمگران و اهل باطل(تقیّه در برابر پادشاه ستمگر)

58. ناشناس ماندن و پرهیز از شهرت یافتن

59. تهذیب نفس

60. اتفاق و اجتماع بر نصرت آن حضرتعلیه السلام

61. متفق شدن بر توبه واقعی و بازگرداندن حقوق به صاحبان آنها

62. ییوسته به یاد آن حضرت علیه السلام بودن

63. به آداب آن حضرتعلیه السلام عمل نمودن

64. دعا به درگاه الهی برای جلوگیری از نسیان یاد آن حضرت علیه السلام (از خدا بخواهی که تو را از فراموش کردن یاد آن حضرت محفوظ بدارد.)

65. اینکه بدنت نسبت به آن حضرتعلیه السلام خاشع باشد.

66. مقدم دانستن خواستة آن حضرتعلیه السلام بر خواسته خود

67. احترام کردن نزدیکان و منسوبین به آن حضرتعلیه السلام (مانند سادات علوی و علمای دینی)

68. بزرگ داشتن اماکنی که به قدوم آن حضرت علیه السلام زینت یافته‌اند.

69. وقت ظهور را تعیین نکردن.

70. تکذیب و دروغ شمردن وقت گذاران ظهور

71. تکذیب کردن مدعیان نیابت خاصۀ آن حضرت علیه السلام در زمان غیبت کبری

72. درخواست دیدار آن حضرتعلیه السلام با عافیت و ایمان

73. اقتدا و تأسّی جستن به اخلاق و اعمال آن حضرتعلیه السلام(معنی تشیع و مأموم بودن همین است.)

74. حفظ زبان از یاد غیر خدا و مانند آن

75. خواندن نماز آن حضرتعلیه السلام

76. گریستن در مصیبت مولایمان شهید مظلوم حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام

77. زیارت قبر مولایمان آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام

78. بسیار لعنت کردن بر بنی امیه در آشکار و پنهان

79. اهتمام و همت کردن در ادای حقوق برادران دینی

80. مهیا کردن سلاح و اسب در انتظار ظهور آن حضرتعلیه السلام (آماده باش بودن)


برچسب‌ها:

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:,

] [ 18:20 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

رضایت آقا امام زمان (عج)

اگر می‌خواهید رضایت آقا امام زمان (عج) و به دنبال آن رضایت خداوند را به دست بیاورید ، در یك جمله بهترین عمل این است كه: آن‌چه را خداوند واجب كرده است ، انجام دهید و آن‌چه را حرام كرده است، ترك نمایید...

 

« بسم الله الرحمن الرحیم »

 

اما شیعیان در عصر غیبت وظایف دیگری دارند كه به طور مختصر به برخی از آن‌ها با استفاده از روایات اشاره می‌كنیم.

1. معرفت وشناخت مقام امام وامامت ولایت

الف : لزوم شناخت إمام :

فضیل گفت از حضرت ابو جعفر علیه السّلام شنیدم می‌فرمود : هر كس بدون معرفت امام بمیرد مرگ او چون مردن مردم جاهلیت است هرگز عذر مردم را در شناختن امام نمى‏پذیرند ، كسى كه با شناختن امام بمیرد ، او را زیانى نخواهد رسید چه جلوتر از ظهور امام بمیرد یا بعد از آن و كسى كه بمیرد ؛ در حالی كه امامش را شناخته ، از دنیا برود ، مانند كسى است كه با قائم عجل اللَّه فرجه در خیمه او بوده‏ است .

سلمة بن عطا از حضرت صادق علیه السّلام نقل كرد كه فرمود:

حضرت امام حسین علیه السّلام در میان اصحاب خود فرمود : اصحاب من ! خداوند مردم را آفرید تا او را بشناسند وقتى شناختند او را مى‏پرستند وقتى او را پرستیدند از پرستش دیگران دست میكشند.

مردى عرض كرد یا ابن رسول اللَّه پدر و مادرم فدایت معنى معرفت خدا چیست؟

فرمود اینکه نسبت اهل هر زمان نسبت به امام زمان خود معرفت و شناخت داشته باشند.

مرحوم شیخ صدوق رحمت الله علیه بعد از نقل این روایت می‌گوید :

یعنی بذلك أن یعلم أهل كل زمان زمان أن الله هو الذی لا یخلیهم فی كل زمان من إمام معصوم فمن عبد ربا لم یقم لهم الحجة فإنما عبد غیر الله عز و جل‏ .

اهل هر زمان باید بشناسند و بدانند كه خدا ایشان را وانگذاشته و زمین را خالى از امام معصوم ننموده كسى كه بپرستد خدائى را كه حجت براى مردم قرار نداده او خداى واقعى را نپرستیده دیگرى را پرستش نموده.

و مرحوم علامه مجلسی نیز می‌گوید :

لعله (علیه السلام) إنما فسر معرفة الله بمعرفة الإمام لبیان أن معرفة الله لا یحصل إلا من جهة الإمام أو لاشتراط الانتفاع بمعرفته تعالى بمعرفته علیه السلام و لما ذكره الصدوق رحمه الله أیضا وجه‏ .

شاید امام علیه السّلام كه معرفت خدا را معرفت امام دانسته منظورش این است كه معرفت خدا حاصل نمى‏شود مگر از طرف امام یا به جهت این كه شرط انتفاع از معرفت خدا معرفت امام است كه اگر خدا را بشناسد ولى امام‏شناسى نداشته باشد ، خداشناسى او برایش سودى ندارد و توضیحى كه صدوق نیز داده است بى‏مناسبت نیست .

ب : إمام ، مظهر اسماء حسناى خداوند :

مرحوم شیخ كلینی رحمت الله علیه در كتاب شریف كافی این روایت را نقل می كند :

و آن حضرت راجع به قول خداى عز و جل «خدا را نامهاى نیكوست او را بآنها بخوانید» فرمود : سوگند بخدا مائیم آن نامهاى نیكو كه خدا عملى را از بندگان نپذیرد مگر آنكه با معرفت ما باشد .

فقال علی‏علیه‏السلام: «... فَلَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَنَا وَ عَرَفْنَاه‏ ».

به بهشت نمی‌رود مگر كسى كه ما را بشناسد و ما او را بشناسیم‏ .

ج : احاطه علمى إمام بر همه امور عالم‏ :

فَإِنَّا یُحِیطُ عِلْمُنَا بِأَنْبَائِكُمْ وَ لَا یَعْزُبُ عَنَّا شَیْ‏ءٌ مِنْ أَخْبَارِكُم‏.

ما از اخبار و اوضاع شما كاملا آگاهیم و چیزى از آن بر ما پوشیده نمی‌ماند .

مرحوم كلینی رحمت الله علیه در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام نقل می‌كند كه آن حضرت فرمود :

به راستى من مى‏دانم آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و مى‏دانم آنچه در بهشت است و آنچه در دوزخ است و میدانم آنچه بود و آنچه مى‏باشد، گوید: سپس اندكى صبر كرد و دید كه این سخن بر هر كه شنید گران آمد پس فرمود: من اینها را از كتاب خدا عز و جل مى‏دانم، زیرا خدا عز و جل مى‏فرماید: در آن بیان واضح هر چیزى است‏ .

2 - انتظار فرج‏

دومین وظیفه‌ای كه شیعیان در عصر غیبت دارند ، انتظار فرج است : اما سجاد علیه السلام خطاب به ابو خالد كابلی می‌فرماید :

اى ابو خالد مردم زمان او كه معتقد به امامت وى هستند و منتظر ظهور او هستند ، از مردم تمام زمانها بهترند ؛ زیرا خداوند عقل و فهمى به آنها داده كه غیبت در نزد آن ها حكم مشاهده را دارد ! خداوند آن ها را در آن زمان مثل كسانى می‌داند كه با شمشیر در پیش روى پیغمبر (علیه دشمنان دین ) پیكار كرده‏اند ، آن ها مخلصان حقیقى و شیعیان راستگوى ما هستند كه مردم را به طور آشكار و نهان به دین خدا می‌خوانند. و هم فرمود : انتظار فرج بزرگترین فرج است .

3 - دعا براى حضرت

خود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، در توقیع معروفی می‌فرماید :

وَ أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَج‏ .

برای تعجیل فرج ، بسیار دعا كنید .

مرحوم شیخ صدوق در كمال الدین از احمد بن اسحاق از امام عسكری علیه السلام نقل می‌كند كه آن حضرت فرمود :

به خدا قسم ( حضرت قائم عج ) چنان غیبتى مییكند كه كسى از مهلكه ( بى‏دینى و گمراهى ) نجات نمى‏یابد ؛ جز آنان كه خداوند آن ها را در عقیده به امامتش ثابت قدم داشته ، و موفق نموده است كه دعا كنند خداوند زودتر او را ظاهر گرداند .

4 - حزن اندوه در فراق حضرت‏

سدیر صیرفى گفت : من و مفضّل بن عمر و ابو بصیر و ابان بن تغلب به حضور امام جعفر صادق علیه السّلام شرفیاب شدیم . دیدیم حضرت روى زمین نشسته و عبائى بى‏یقه پوشیده ، كه آستین هایش كوتاه بود ، و در آن حال مانند پدر فرزند مرده جگر سوخته گریه می‌كرد و آثار حزن از رخسار مباركش پیدا بود به طورى كه رنگش تغییر كرده بود و در حالى كه كاسه چشمش پر از اشك بود، می فرمود :

اى آقاى من ! غیبت تو خواب را از من ربوده و لباس صبر بر تنم تنگ نموده و آرامش جانم را سلب كرده !

اى آقاى من ! غیبت تو مصائب مرا به اندوه ابدى كه یكى بعد از دیگرى از ما را می‌رباید ، و جمع ما را بهم می‌زند، كشانده است . من با شك چشم و ناله‏هاى سینه‏ام كه از مصائب و بلاهاى گذشته دارم نمى‏نگرم ؛ جز این كه در نظرم بزرگتر و بدتر از آنها مجسم می‌گردد . ‏

وقتی امام صادق علیه السلام این چنین در فراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ، این چنین ناله می‌زند و اشك می‌ریزد ، تكلیف من و شما روشن است !

5 - عهد و پیمان‏

در دعای عهد كه از امام صادق علیه السلام نقل شده است ، این گونه می‌خوانیم :

خداوندا ! من بامداد امروز كه در آن بسر می برم و هر بامدادى تا زنده‏ام عهد و پیمان خود را با امام خویش تجدید می كنم ، و بیعت او را بگردن می گیرم و هیچ گاه آن را از نظر دور نمی دارم و از یاد نمى‏برم .

6 - رعایت تقوا و مانع وصول به حضرت‏

مهمترین وظیفه شیعیان در عصر غیبت این است كه تقوای الهی داشته باشند و اتفاقا همین كم تقوایی ما شیعیان است كه این همه سال از فراق آن حضرت رنج می‌ بریم .

و چنانچه شیعیان ما - خدا به طاعت خود موفّقشان بدارد- قلباً در وفاى به عهدشان اجتماع مى‏شدند ، نه تنها سعادت لقاى ما از ایشان به تأخیر نمى‏افتاد ، كه سعادت مشاهده ما با شتاب بدیشان مى‏رسید و این ها همه در پرتو شناخت كامل ما و صداقت محض نسبت بما مى‏باشد ، بنا بر این هیچ چیز ما را از ایشان محبوس نمى‏دارد جز اخبارى كه از ایشان بما مى‏رسد و ما را مكروه و ناراحت مى‏سازد و از ایشان انتظار نداریم ، و تنها از خدا باید یارى خواست و او براى ما كافى و نیكو كارگزار و پشتیبانى است . 

 


برچسب‌ها:

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:,

] [ 17:36 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]


برچسب‌ها:

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:,

] [ 17:28 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]


برچسب‌ها:

[ سه شنبه 16 مهر 1392برچسب:,

] [ 17:34 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]


برچسب‌ها:

[ دو شنبه 15 مهر 1392برچسب:,

] [ 17:17 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]


برچسب‌ها:

[ یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:,

] [ 20:13 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

اس ام اس های ازدواج حضرت علی (ع)وفاطمه(س)




 
 
عاقد: خدا
 
شاهد: رسول خدا (ص)
 
دفتر: لوح محفوظ
 
مکان: عرش
 
عروس: کوثر
 
داماد: حیدر
 
سالروز ازدواج آسمانیشان مبارک
 

++++++++++++++++++
 
 
 
آمد رود به خانه آن همسری که او / در بین همسران جهان، شهریار بود
 
خالق سپرد این زر کامل‌عیار را / دست کسی که زرگر کامل‌عیار بود
 
 
 
++++++++++++++++++
 
 
 
لباس یاس بر تن کرد زهرا / کنار دست او بنشست مولا
 
محمد خطبه خواند زهرا بلی گفت / غلط گفتم بلی نه یا علی گفت . . .
 
 
 
++++++++++++++++++
 
 
 
دیدم که در عرش شور و شوق برپاست
 
برپاگر این بزم شرف ذات خداست
 
گفتم به خرد چه اتفاق افتاده
 
گفتا که عروسی علی و زهراست
 
سالروز ازدواج حضرت علی ع و زهرا س مبارک باد
 
 
 
++++++++++++++++++
 
 
 
روشن‏ترین تلاقی آیینه و آب، در آوازهای روشن شهر زمزمه می‏شود و دو بهار، توأمان،
 
در فصلی گم شده در تاریخ، از راه می‏رسند و باهم پیوند می‏خورند.
 
سالروز ازدواج حضرت علی ع و زهرا س مبارک باد
 
 
 
++++++++++++++++++
 
 
 
مظهر احسان و جود خالق یکتا علیست / نور بخش ماه و خورشید جهان آرا علیست
 
در میان کل مردان ز ابتدا تا انتها / در مقام همسری، زیبنده ی زهرا علیست
 
صلوات
 
 
 
++++++++++++++++++
 
 
 
این سپردن دست عروسی به تکیه گاهی یک مرد نیست؛
 
این سپردن انسان است به حریم بی انتهای عصمت
 
این پیامبر صلی الله علیه و آله نیست که دخترش را به علی علیه السلام می سپارد؛
 
این خداست که اختیار و اعتبار بشر را به علی و زهرا علیهاالسلام وامی نهد . . .
 


برچسب‌ها:

[ یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:,

] [ 20:8 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

ماجراي ازدواج حضرت علي و حضرت فاطمه از زبان امام رضا عليهم السلام

ماجراي ازدواج حضرت علي و حضرت فاطمه از زبان امام رضا عليهم السلام

پرده‌ي اول؛ علي: دل من

تصميم به ازدواج گرفته بودم ولي جرأت نمي‌کردم اين مطلب را به سرورم بگويم، اما شب و روز در فکر آينده‌ي خود بودم، تا اينکه يك روز كه پيش حبيبم بودم به من گفت: علي جان! با ازدواج چطوري؟ من كه سرم پايين بود، زير چشمي مي‌ديدم كه پيامبر چه لذت پدرانه‌اي مي‌برند از اينكه به دامادي من فكر مي كند. با خجالت، آهسته گفتم: رسول خدا خود داناتر است.  اما دلم عين سير و سركه مي‌جوشيد، نگران بودم. آخر من دلم را به ناز دلبري باخته بود و مي‌ترسيدم كه حضرت كسي ديگري را به من پيشنهاد دهد. در قبيله ما، قريش، دختر كم نبود، اما آنكه دل مرا برده بود از آنان نبود. نگران بودم.

پرده‌ي دوم؛ باز هم علي: خبر آمد خبري در راه است

نفهميدم چه شده بود که گفتند حبيبت با تو كار دارد.  او جان من بود كه تا ندايش به گوش مي‌رسيد لبيك من به سوي او پرّان مي‌شد. اما اينبار دلم كمي مي‌لرزيد انگار چيزي فهميده بود. خودم را به خانه امّ‌سلمه رساندم ، تا چشم پيامبر به من افتاد از جا كنده شده و دستهايش را گشود به سوي من آمد. من كه بهتم برده بود. چقدر پيامبر خوشحال بود! چشمانش برق مي زد و چنان مي‌خنديد كه دندانهاي نازش پيدا بود، و من همچنان بهت زده بودم كه گفت: علي جانم! مژده بده! مژده! . گفتم سرورم خير است انشاالله، اول بگوييد چه شده! همچنانكه مرا به سينه‌ي خود فشار مي‌داد و مي‌خنديد گفت: خدا ازدواج تو را که فکر مرا مشغول کرده بود خود به عهده گرفت.

مرا مي‌گويي! پاهايم سست شد! پر از شور و تشويش. ديگر صبر نداشتم. ماجرا چيست؟ من بي دلم.

پرده‌ي سوم؛ حبيب خدا:  در آسمان

نشسته بودم كه دوست آسماني من، جبرئيل،  با شاخه‌هاي سنبل و ميخك (قَرَنفُل) نزد من آمد و آنها را به من داد، من آن دو را گرفتم و بوييدم و گفتم: دسته گل به چه مناسبتي است؟ دوستم گفت: مگر خبر نداري ؟ خداوند حوران بهشت را امر فرموده که تمام فردوس را تزيين كنند، به بادهاي بهشتي هم دستور داده تا با بوي انواع عطر بوزند، و حورالعين را به خواندن سوره‌هاي «طه» ، «ياسين» ، «شوري» و... امر فرمود، و به يک ... .

جبرئيل هم ذوق زده و يك نفس، با آب و تاب مشغول تعريف بود اما من هنوز جوابم را نگرفته بودم . اين همه بريز و بپاش براي چه؟ مگر عروسيه؟! در اين فكرها بودم كه دوستم گفت: خدا به جارچي بهشت گفته كه جار بزند: اي پريان من! اي بهشتيان جمع شويد كه اينجا جشن عروسي است! فاطمه را عروس علي كردم. علي به دلبرش رسيد، آخر آنها دل داده‌ي هم بودند... . جبرئيل همچنان داشت تعريف مي‌كرد. اما من وقتي اين را شنيدم ناگاه به شوق از جا پريدم و خدا را شكر گفتم. بنازم به تو اي خداي خوب من كه چه خوب در و تخته را به هم جور مي‌كني. خودم را جمع كردم كه ببينم ديگر چه خبر بوده. دوست آسمانيم گفت: خداوند تبارک و تعالي به راحيل، آ ن پري خوش كلام و خوش صدا، امر فرموده که خطبه بخواند.

پرده‌ي چهارم؛ راحيل:  قرار عاشقي

من هم مثل همه پر از شور بودم و تصميم داشتم كه خطبه‌ي اين دو عاشق را به زيباترين شكل بخوانم، خطبه‌اي ماندگار. من چقدر خوشبخت بودم خطبه‌ي زهرا و علي را مي‌خواندم. همه ساكت بودند و من گلواژه‌هاي ادبستان عاشقي را بر هم مي‌تنيدم. همه ساكت بودند و به من گوش مي‌دادند. تا آنكه من با صلواتي به حبيب خدا كلامم را تمام كردم كه خِتامش به مِسك باشد. به شور اين پيوند و اتمام خطبه همهمه‌اي به پا شد كه ناگاه آن خدا به ندايي گفت: «اي حوريان بهشت من! به علي بن ابي طالب حبيب محمّد، و فاطمه دختر محمّد تبريک بگوييد. من براي آنان خير و برکت قرار دادم». خاضعانه به درگاه خداوند عرض كردم: پروردگار من، برکت تو بر آن دو بيشتر از آنچه ما در بهشت ديديم نيست؟ خداوند، بنده نوازانه فرمود: اي راحيل! از جمله برکت من بر آن دو اين است که آنان را بر محبّت خودم، با هم همراه مي‌کنم و حجّت خود بر مردم قرارشان مي‌دهم، و قسم به عزّت و جلالم که از آن دو، فرزنداني بوجود خواهم آورد که در زمين گنجينه‌داران معادن حکمت من باشند.

 

پرده‌ي پنجم؛ علي: شكرانه

من به عشقم رسيده بودم و بسان موج به ساحل رسيده آرام بودم. و تنها آنچه بايد مي‌كردم افتادن به پاي كسي بود كه پيوند دهنده‌ي دلهاست. اين بود كه بيدرنگ و متواضعانه، از صميم دل زبان گشودم كه: «رَبِّ اَوزِعني اَن اَشکُرَ نِعمتَکَ التي اَنعمتَ عَلَيَّ» پروردگارا! مرا بر آن‌ دار که شکر نعمتي که به من دادي، به ‌جاي آرم (نمل: 19)

حبيبم نيز دعاي مرا آمين گفت .


پرده‌ي ششم؛ پيامبر: راز ناز

رازي در دلم بود كه بايد به علي مي‌گفتم. او بايد مي‌دانست كه چقدر براي من و دخترم عزيز است. صدايش كردم و به او گفتم: علي جانم! بزرگاني از قريش در مورد ازدواج فاطمه با تو مرا سرزنش کردند و گفتند: ما او را از تو خواستگاري کرديم ولي او را به ما ندادي، بلکه به عقد علي در آوردي، من هم به آنان گفتم: قسم به خدا، من اين کار را نکرده‌ام، خداوند او را به شما نداد و به عقد علي در آورد، جبرئيل بر من نازل گشت و گفت: اي محمّد! خداوند- جل جلاله- مي‌فرمايد: اگر علي را خلق نکرده بودم، براي دخترت فاطمه، در روي زمين، از آدم تا خاتم، کفو وهمتايي نبود. آري تو همسر زهرايي. جز تو كسي در قد زهرا نبود. جز تو كه مي‌تواند نيمه‌ي زيبنده‌ي زهرا باشد؟ كه مي‌تواند پدر حسنين باشد؟ دوستت دارم علي جان!

پرده‌ي هفتم؛ من: خوشه‌هاي پند

 من وارد صحنه مي‌شوم. چراغها روشن مي‌شود. هنوز گونه‌ تماشاچيان به تب اين نمايش گرم است و چشمها خيره. وسط صحنه مي‌ايستم و شروع مي‌كنم:

سلام

به شما شاهدان اين پيوند آسماني، تبريك مي‌گويم.

سوالي از شما مي‌پرسم: كجاي اين داستان زندگي و دنياي رنگ باخته‌ي من و تو را نقش مي‌زند؟

چند دقيقه‌اي بر جاي خود بنشينيد. و همچنان كه به اين آيات گوش مي كني، ببين علي و زهرا كه حجت براي تو هستند ماجراي ازدواجشان چه درسي براي تو دارد؟

من از خودم شروع مي‌كنم. درسي كه من گرفتم اينها بود:

1- زن و شوهر بايد كفو هم باشند. و كفويت يعني همان همسري. يعني قد و قوارشان يكي باشد. قديميها مي‌گفتند كبوتر با كبوتر ... . اين همسري و هم شأني در همه چيز است در تيپ، در خانواده، در دارايي، در تحصيلات و در... . ديديد چقدر بعضي زن و شوهرها نا متوازنند؟

2- نتيجه‌ي ازدواج فرزند است. خدا علي و زهرا به هم رساند تا حسن و حسين از دامن آنان برآيند. چقدر اين نكته مهم است و چقدر ما به آن بي توجه. در انتخاب همسر دقت كنيم و ببينيم فرزندمان از ريشه‌ي كه شيره ‌مي خورد و در دامان كه پرورده مي‌شود. خلاصه آنكه ما نيم سيبي هستيم كه سراغ نيمه‌ي گم شده‌ايم. بايد حواسمان باشد كه به كه مي‌چسبيم!

شما چه درسهايي گرفتيد؟

آستانه اين مطلب پذيراي تبريكات شما به مميمنت اين خجسته پيوند است!

كامتان به نام علي و همسرش، شيرين مدام بادا
 

--------------------------------------------------------------------------------

توجه:


1-  بجز پرده‌ي  هفتم باقي ماجرا بر اساس روايتي از امام رضا عليه السلام در كتاب عيون اخبار الرضا پرداخته شده است.
2- اين نمايش به ياد آفتاب هشتم، حضرت رضا عليه السلام، در هشت پرده رقم خوده است.


برچسب‌ها:

[ یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:,

] [ 20:5 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]

شعر ازدواج حضرت امیر المومنین (ع)وحضرت زهرا(س):

دست خدا چو دست به سوی خدا گرفت

در اصل مصطفی زعلی اذن را گرفت

 

دیدند خواستگار علی بود ظاهرا

یک روح بود عشق ولی در دوتا بدن

 

زهرا اگر نشست علی هم به پیش رفت

الحق علی به خواستگاری خویش رفت

 

زهرا همان علی ست ولی در پس حجاب

غیر از بلی چه چیز به حیدر دهد جواب؟

 

توحیدری و هرچه که فریاد زد سروش

 پیدا نشد برای تو در عرش ساق دوش

 

بی ساق دوش آمده بر دوش ذوالفقار

دست خدا نموده به پا کفش وصله دار

 

دنیا شنید گرچه ز لب های مصطفی

در اصل خطبه خواند برای شما خدا

 

چون در شب زفاف شما فرش می شود

با این دلیل عرش خدا عرش می شود

 

سابیده اند قند ستاره به تور ابر

در عقد هم شدند دوتا رشته کوه صبر

 

زَوّجتُ عشق جزء سپاه علی در آ

اَنکَحتُ فاطمه به نکاح علی در آ

 

از تو بهشت تا که جوابت بلی شود

با تو علی میان خلایق علی شود

 

در بند تو زده پدر خاک را خدا

عقد تو کرده جمله ی "لولاک" را خدا

 

کردند اشک های علی را محاسبه

مهریه ی تو آب شد عندالمطالبه

 

آتش گرفت علقمه و نیل گُر گرفت

هذاموکّلی پر جبریل گُر گرفت

 

دم رفت توی سینه ولی بازدم رسید

دست علی و فاطمه کم کم به هم رسید...

 

 


برچسب‌ها:

[ جمعه 12 مهر 1392برچسب:,

] [ 19:56 ] [ مهدی صفریان ]

[ ]